
جیهوپ : آب دهنمو قورت دادم جیمین با اون قیافه ی وارفته ی رو به موتش و اون موهای بهم ریخته عین جن شده بود نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم خونسردیمو بدست بیارم و گفتم : ج جانم؟ _ جیمین : هیونگ؟ _ من: بله؟ _ جیمین : دوباره داری میری که دیگه بر نگردی؟! _ تو دلم خودمو لعنت کردم که اینقد آزارشون دادن که الان بهم اعتماد نداشته باشن _ برعکس حرفایی که تو دلم زدم گفتم : نه بابا دارم میرم یه بنده خدایی رو ببینم :) _جیمین : ه هیونگ میشه... میشه که! _ نزاشتم حرفشو بزنه و رومو برگردوندم و ماسکمو دادم بالا و با صدای خیلی بلندی گفتم : هرکی می خواد میتونه باهام بیاد ولی پنج دیقه بیشتر منتظر نمی مونم میدونستم...
میدونستم بقیه اعضا فالگوش وایسادن یا گوشاشونو برای شنیدن مکالمه ما تیز کردن بلاخره باهاشون زندگی کرده بودم _ از خونه خارج شدم و به سمت پارکینگ رفتم سوار ماشین شدم و سرمو رو فرمون گذاشتم چند دیقه ای گذشت که در عقب باز شد و جیمین نشست اومدم از بپرسم بقیه کجان که دونه دونه سوار ماشین شدن تک خندی زدمو در پارکینگو با ریموت باز کردم.... سلما :
سلما : حس میکردم سر کارم گذاشته که با صدای پای چند نفر سرمو بلند کردم یه پسره جلو راه میرفت و شیش نفر سه تا سمت چپ و سه تا سمت راستش راه میرفتن هر هفتاشون ماسکو عینک آفتابی داشتن اونا هی نزدیک میشدن و من عین چی نگاهشون میکردم که بلاخره دست ازجلو اومدن برداشتن نگاهی بینشون انداختم و از تضاد هاشون که یکی لباساش کاملا سیاه بود یکی دیگه کاملا صورتی بیشتر هنگ کردم که یدفعه اون جلویی عینک آغتابیشو در آورد و بقیم یکی یکی همینکارو تکرار کردن جلوییه...
جلوییه چشماش خیلی آشنا بود! موشکافانه نگاهش میکردم که گفت : بچه ها نمی خواین برین؟ _ بقیه سری به نشانه نه تکون دادن که تک خندی زدم که رو لبام خشک شد این صدا و این چشا قطعا متعلق به همون پسر اسکیتیس اگه اونروز دیر رسیده باشه و الان اینارو آورد باشه تا... بیخیال سلما به نظر اونجور آدمی نمیاد __ جیهوپ : برای بار دوم پرسیدم بچه هاااا نمی خواین برین؟! _ که ایندفعه از آزار دادن من دست کشیدن و هر کدومشون رفتن یه سمتی اما قشنگ معلوم بود دارن نگاهمون میکنن وقتی رفتن دختره نقس راحتی کشید انگار می ترسیده و الان خیالش راحت شده باشه...
دختره با مِن مِن گفت : خب راستش می خواستم بگم که...
اگه خوشتون اومد حتما لایک کنین و اگه نقدی راجع به روند داستان دارین حتما داخل کامنتا بهم بگین و حتما فالو کنین تا پارت های بعدو سریعتر بخونین :)))
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها ممکنه امشبم خیلی دیر پارت منتشر بشه نمی دونم چرا اینقد صف بررسیه طولانیه :/
دیگه شما به خوبیه خودتون ببخشید و اینکه حتما وقتی پارت جدید آپلود شد ازش حمایت کنین :)))))
عالیییی بید خوشحال میشم به داستان منم سر بزنید عشقولیا 💜💜💜
مرسی عزیزم چرا آنفالو کردی؟!
اشتباه شده حتما ببخشی شاید خواهرم دستش رفته روش 🙈
مشکلی نیس :))))
خیبی قشنگههههه الان اشکم در میاااااددددد🥲🥲🥲😭
ظاهرا یه تنه دارم اشک هم تونو در میارم :)
معلومه که در میاری😭
خیلی خوبه میشه سریع سریع بزاریییییی یزره دیر شه سکتهههه میکننممم🥲💔
دیگه به خوبیه خودتون ببخشین ولی من امروز کلاس زبان داشتم واسه همین یه مقدار دیر شد بنویسم ولی امروز خیلی بیشتر از روزای دیگه زمان برد که بررسی بشه 🙃💙
اشکال نداره 🥲من فعلا تو کف همین پارتم
جونز
عالیییی
مرسی که انرژی میدی :)))))
🤍🤍
💕💕😊