هیچی ( داستان کمدی ) پارت ۲

رامین تو باید بری مدرسه روز اول مدرسته برو تو آااخه مامان من نمی خوام چه؟؟ گمشو بینم پدر س......این صحنه به دلیل توهین های ناموسی و غیر ناموسی قابل پخش نمی باشد .......

باشه باشه مامان میرم خدافظ .... خب بچه ها هیچی از الان شروع میشه ..... وای اینجا چه بزرگه!! مدیر با لحجه رشتی می گوید : ره کلکپیس بیا تو کلاس ( کلکپیس نام یک پرنده است ) آخه من کلاس اولم نه چهارم..... مدیر: زر نزن بچه این مدرسه اول دوم سوم چهارم پنجم اینا نداره همرو باهم باید بچپونی تو مخت

آره دقیقا داستان از همینجا شروع شد جایی که من مجبور بود کل ابتدایی رو تو یه سال بخونم !!! عجیبه نه مدیر بشکن میزند و می گوید : به چی فکر می کنی بیا برو تو

سرمو پایین انداختم و رفتم تو کلاس وقتی رفتم تو کلاس یه معلم آقای مازندرانی اونجا بود و داشت ریاضی درس می داد وارد کلاس شدم سلام کردم و یه صندلی خالی پیدا کردم و نشستم کنارم یه پسر مشهدی که نمی دونم تو رشت چیکار می کرد با مو های فر و عینک هری پاتری نشسته بود اینجا اونجایی بود که من دوست پیدا کردم

راستش اونم مثل من دنبال هیچی بود! نه اینکه به خواد مثل من ناخواسته! بهش سلام کردم اون با دست تکون داد و دوباره به تخته سیاه نگاه کرد انگاری خجالت می کشید نمی دونم شایدم خر خون بود یا مغرور!

خلاصه منم تخته رو نگاه کردم ولی چیزی روی تخته نبود و معلم داشت توضیح می داد پس از اون پسر گفتم به چی نگاه می کنی گفت بالای تخته رو ببین یه ساعت آخرای زنگه دارم اونو می بینم !

زیر لبی خندیدم و فهمیدم اون نه مغروره نه خر خون نه خجالتی اونم مثل توی مدرسه دنبال هیچی می گرده!

خب این پارت هم تموم شد منتظر پارت بعد باشید بای