
ببخشید که دیر پارت گذاشتم لطفا منتشر کنید و دوباره رد نکنید
وقتی به خودم اومدم دیدم صورتم خیسه نمیدونم چی شد که باز گریه م گرفت من نمیدونم چجوری توقع دارن ببخشمشون در صورتی که وقتی بهشون نیاز داشتم وقتی نیاز به یه حامی داشتم گذاشتن رفتن تنها دلیلم برای اینکه با لوکا و زوئی شون خوبم اینه که تا الان تو تموم سختی ها کنارم بودن . از روی صندلی بلند شدم به سمت اتاق مارتین رفتم در زدم و بعد وارد شدم دیدم دارن گیم بازی میکنن گفتم :منم بازی ؟ مارتین : آره مامان بیا خیلی وقته باهم بازی نکردیم.یه دسته گرفتم و گفتم : پس آماده باخت باش مرد جوان.بعد از دو ساعت بازی با اومدن لوکا دیگه دسته ها رو کنار گذاشتیم.مری :سلام لوکا خله.لوکا : سلام مری سلام بچه ها
- سلام عمو لوکا: مری اخبار رو دیدی ؟ مری : نوچ مگه چیه؟ لوکا :این همه سال ه*و*ی*ت*ت رو م*خ*ف*ی کردی اما الان همه جهان میدونن مرینت دوپن چنگ همون مئا جونزعه. مری: مشکلی ندارم. لوکا : مری یه لحظه بیا. مری : باشه. لوکا : به نظرت دیروز زیاده روی نکردی ؟ مری :چی ؟ لوکا : سر قضیه بخشیدن آدرین. مری :نه به نظرم حقش بود.
لوکا :باشه ولی کاری نکن بعدا پشیمون بشی مری : چشم پدربزرگ و ممنون بابت نصیحتات لوکا :مرینت (با عصبانیت ) مری :ک*و*ف*ت لوکا :کل کل با تو فایده نداره من برم خونه زویی منتظره بای. مری:بای. (یه هفته بعد از زبان آدرین ) اه دیگه خسته شدم چرا با اینکه مشهورن هیچ جا آدرسی ازشون نیست. اما: بابا یه شماره از مئا جونز پیدا کردم. آدرین: خب بهش زنگ بزن اگه تونستی قرار بزار و نقشه اینه ............(بعدا می فهمید) اما :اوکی ولی به نظرت موفق میشیم ریسکش بالاس. آدرین : آره نترس. اما: خب باشه و رفتم به اون شماره زنگ زدم که یه خانم جواب داد :الو. اما :سلام خانم جونز؟ مری: بله خودم هستم. اما : من یه مدل مشهورم و دوست دارم اگه بشه با شرکت شما قرار داد ببندم. مری: خوب اسمتون؟ اما :میشه ساعت 4 بعد از ظهر به کافه دو لاپه. مری: حتما. اما : خیلی ممنون فعلا. مری: فعلا.
(از زبان اما ساعت 4) وارد کافه شدم دیدم مادرم با یه لباس مشکی و دامن طوسی روی یه صندلی نشسته به سمتش رفتم و گفتم :سلام خانم جونز. - اوه شمایید سلام خانم اگراست - راحت باشید اما صدام کنید مثلا شما مادرمید - باشه اما توهم مادر یا مرینت صدام کن - حتما مادر - خب حالا باهام چیکار داشتی ؟ - اول ازهمه میخوام ازتون معذرت خواهی کنم . من تمام این سال ها درباره شما ب*د ف*ک*ر می کردم -اشکالی نداره ع*ز*ی*ز*م من تو بخشیدم و بعد هم دیگه رو ب*غ*ل کردن( مادر و دخترن دیگه ) مرینت : اگه دوست داری میتونی با من زندگی کنی. - نمیدونم - تا فردا ساعت 4 عصر فکر کن و بهم خبر بده - چشم - من دیگه باید برم بای - بای

لباس مرینت

لباس اما............ معذرت میخوام که دیر پارت گذاشتم من قبل از مسافرتمون یه بار این پارت رو گذاشتم ولی رد شد و منم چون لب تاب رو با خودم نبرده بودم نتونستم دوباره بزارم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییی بود
مرسیی
عالیییییی
مرسی
عالیییییی
مرسیی
عالی بود
مرسی
عالی 😍
مرسیی
عالی بید
مرسی
عالیه مثل همیشه پارت بعد رو زود بزا
مرسیی
خیلی قشنگه
مرسی
عالییییییییییییییییی
اولین لایک و کامنت💞
مرسی آجی