
پارت پنج :)
رفتی . نزدیک اتاق شدی . در زدی . دیدی جونگ کوک در رو باز کرد . اونجا شبیه اتاق نبود بیشتر شبیه یه پایگاه نظامی بود . جونگ کوک : بالاخره اومدی . میدونی چقدر منتظر موندم ؟ چطور میتونی یه ایدل کیوت که همه براش میمیرن رو منتظر بزاری ؟ ا/ت : من حوصله شوخی ندارم زود بگو چی میخای باید چیکار کنم ؟ کوک : باشه باشه چرا انقدر بی اعصابی تو دختر . ا/ت : ببین جذاب من اینجا نه تو خانوادم ادم منفی وجود داشته نه خودم خلافم پس بگو کارت چیه منظورت از اون تفنگی که دادی بهم چی بود ؟ جونگ کوک : باشه . پس اماده ی اموزش ها و دستورات باش . خیلی عجولیا .... از الان اموزشت شروع میشه . . . . . .
ا/ت : اموزش ؟ یعنی چی اموزش دیگه چیههه . کوک : خب قانون شماره یک هیچوقت یادت نره من رئیسم و ازت بزرگترم ... ا/ت لعنتی فرستادی و مجبور شدی احترام بزاری . کوک: خب خوبه . دنبالم بیا
بدون هیچ حدسی دنبالش راه افتادی . میخواستی فرار کنی ولی دیگه خیلی دیر شده بود و نیازت به پول هر لحظه بیشتر میشد. جونگ کوک یه کلید از جیبش در اورد و دره اتاقی رو باز کرد . اتاق خیلی بزرگ بود مثل یک خونه . با صدای جونگ کوک ریشه ی افکارت پاره شد : خب این اتاق توعه . همه چی داره خسته شدی میتونی اینجا استراحت کنی . ولی اینو بدون که اتاق ها ... حرفشو ادامه نداد و با سرش به بالای سقف اتاق اشاره داد و فهمیدی که همه ی اتاق ها دوربین دارن
از اتاق اومدین بیرون و همینطوری دنبال جونگ کوک یه مسیر طولانی ای رو طی کردید . جونگ کوک نزدیک یه دوربینی شد و دوربین صورتش رو اسکن کرد . تو هم همینکار رو کردی و وارد جایی شدی که تا حالا تو عمرت ندیده بودی ...
شبیه یه پایگاه بود با کلی ادم خشن و هیکلی در حال تمرین و ورزش . جونگ کوک : خیلی لاغری .... باید یکم ورزش کنی ... جونگ کوک با اشاره دستش یه مردی رو صدا کرد ... بنظر میومد با هم صمیمی هستن . اون هم چهره ی جذاب ولی هیکلی بزرگ داشت...

جونگ کوک پوزخند محوی زد و ادامه داد : این مربی توعه . باهاش تمرین میکنی . هر ورزش و کاری که میگه باید انجام بدی ... اب دهنتو به زور قورت دادی نمیتونستی جلوی لرزش دستت رو بگیری برای همین بردی پشتت . جونگ کوک دستش رو دراز کرد و گفت : دوتا انتخاب داری یا بری و پشت سرتم نگاه نکنی و هیچی در مورد اینجا نگی یا بمونی و کار کنی و پول درشتی گیرت بیاد . دستش رو تکون داد که دستش رو به منظور موافقت بگیری . تمام تنت میلرزید ولی کاری بود که شروع کردی چس دست لرزان و یخت رو از پشتت اوردی و قبول کردی ... تمام اون قوانین ها ... تمام اون سختی ها ... ایندهای که هیچکس نمیتونه تضمین کنه زنده میمونی یا نه ... بخاطر خواهرت مجبور بودی ... مجبور....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بزار ی روز گذشته از پیامت
ببشید مریض بودم حال نداشتمتایپ کنم ...!
من داستانم رو گذاشتم اگر ناظری ممنون میشم بررسی کنی
پالت بعد تو؟؟🥺
خوفیی ببخشید مریض بودم حال تایپ نداشتم ...!
الهيييييى حالت خوبه ؟
الان بهترى ؟
اميدوارم زود تر خوبشى خوشگلممم
پالت بد تو؟🥺🥺🥺
پارت بعد رو بزار
بعد چرا انقدر کم؟
اوکی فردا قول میدم بزارم
میخوام قلبتون رو منفجر کنم تا پارت بعدی🥺😣😂
عالی
مرسی عزیزم
پارت بعد پیلیز
عالییییی
مرسییی
😘
عالی بود 👌🏻
مرسیی
عالیییی کی بعدی رو میزاری. تست رف تو محبوباااا
ایشالا اگر بشه امروز میزارم