
لایک و کامنت فراموش نشه💕🌸ناظررررررر منتشرررررررر کننننننننن🥲💔✌
(خلاصه رای به نفع پسرا میشه و دخترا میرن یه طرف دیگه و مرینت و الیا کنار هم میشینن)خواستم چیزی بگم که..الیا:قبل از اینکه بپرسی من گرل فرند نینوئم😐✌و تو اینجا چه غلطی میکنی؟ _من باید نقش نامزد ادرین رو بازی کنم تا شر اون دخترا رو از سرش کم کنه _اوووو از کی تاحالا استاد شده ادرین؟😈 _خودش گفته هر جایی غیر کلاس ادرین صداش کنم😐🤷🏼♀️ _😌 _آآآآه،بس کن..لیوان🍷رو از رو میز برداشتم و شروع کردم به خوردنش اما حرف اخرش تو سرم اکو شد "به نظرم استاد نظر خاصی بهت داره عزیزم!" _راستی مری..نگاهمو به سمتش سوق دادم _بله؟ _کلی اطلاعات از استادمون به دست اوردم. _واقعا؟بگوووووو
_باشه بابا😂قبلنا یه گ.ر.ل فرند داشته به اسم کاگامی،اما جدا می شند.ایدی پیج دختره رو هم پیدا کردم.(منظورش کاگامیه)_پیج دختره رو بیار _بیا..گوشی رو ازش گرفتم.بالاخره بعد کلی گشتن یه عکس از خودش و ادرین پیدا کردم که پایینش نوشته بود(پایان قصه دونفر همیشه تا پای پیری و مرگ نیست)همینجوری به عکس خیره بودم که با صدای الیا به خودم اومدم:گوشی رو بده دیگه._بیا.و گوشی رو بهش دادم...نشسته بودیم که ادرین از جاش بلند شد و اومد سمت ما:مری،یه دقیقه بیا. بلند شدم و دنبالش تو یه اتاق رفتیم.یه گوشه به دیوار تکیه دادم که اونم اومد نزدیکم_خب،چیکارم داشتین؟..اومدم نزدیک تر اروم گفت:ببین،باید بزاری ببو.سمت _چی؟چرا؟ دوباره اروم گفت:لایلا شک کرده ما نامزدیم(لایلا یکی از اون سه تا دختراست)الانم پشت راهرو وایساده.اینو گفت و بلافاصله لب.شو روی ل.بم گذاشت که نفسم بند اومد و یه حس عجیبی وجودمو پر کرد. دستشو کنار صورتم گذاشت.دیگه نتونستم رو پاهام وایسم و نزدیک بود بیوفتم اما سریع دستشو دور کمرم حلقه کرد و به خودش چسبوندم که ضربان قلبمو بالاتر برد و نفس تو سینم حبس شد.
دستهامو روی شونههاش گذاشتم تا به عقب ببرمش اما جونی نداشتم. چشمهامو روی هم فشار دادم. مثل وقتی که مارک بوس*یدم حالم به هم نخورد، برعکس، یه جور عجیبی شدم، یه جور خیلی عجیب. درآخر گاز ریزی از ل*ب*م گرفت و کمی عقب کشید که نفس زنان بهش نگاه کردم.(خدایی همچین نویسنده ای دیده بودید که تو پارت 6 داستانش کیس داشته باشه؟😐🙂😂پس لایک کنید و کامنت بذارید😂)خواست دوباره نزدیک بشه که با تحکم گفتم:نه..چند قدم عقب رفت.یهو گذاشت و از اتاق رفت بیرون.خدایا..این دیگه چه حسی بود؟😕از اتاق رفتم بیرون.به مبلها نزدیک شدم اما ادرین رو ندیدم. همهی نگاهها به سمتم چرخید. یه دختری: چیزی شده مری جون؟ چرا ادرین اینقدر کلافه رفت توی آشپزخونه؟ کیفمو برداشتم. – از خودش بپرس. اینو گفتم و به سمت در رفتم که نینو بلند گفت: کجا میری؟ جوابشو ندادم. چیزی به در نرسیده بود که یه دفعه نینو با دو جلوم وایساد. با اخم گفت: کجا میری؟ – دقیقا به شما چه ربطی داره؟ برید کنار میخوام برم. گوشیشو درآورد. – اول باید معلوم بشه بین تو و ادرین چه اتفاقی افتاده بعد اگه ادرین گذاشت میری. دست به سینه پوفی کشیدم. نینو:بیا دم در. _.... نینو:میخواد بره. چیزی نگذشت که صداشو شنیدم. – کجا میری؟ به سمتش چرخیدم. – خونه. اخم کرد. – لازم نکرده، تا وقتی من اینجا هم تو هم باید باشی. پوزخندی زدم. -اختیارم دست خودمه. چرخیدم و خواستم نینو رو کنار بزنم اما ادرین بازومو گرفت و به سمتی کشوندم که نفس عصبی کشیدم. – گفتم میخوام برم. چیزی نگفت و وارد آشپزخونه شد. هیچ کسی داخلش نبود.
ولم کرد و کلافه دستی به گردنش کشید. – یه امشب بذار بگذره، خواهش میکنم، من رو تو حساب کردم. نالیدم: حالم خوب نیست اُس… چیزه… ادرین،حالم خوب نیست، بذارید برم. اخم کرد. – چرا؟ چی شده؟ ببرمت بیمارستان؟ از این که نگران شده حس خوبی بهم دست داد.🙂 – نه، فقط حالم داره از اینحا به هم میخوره دستهامو توی هم قفل کردم و مظلوم گفتم: لطفا. نفسشو به بیرون فوت کرد. – خیلوخب، بیا بریم. با خوشحالی از جا پریدم. – ممنونم. سری به چپ و راست تکون داد و با خنده از کنارم رد شد که چرخیدم و پشت سرش رفتم. وسط هال وایساد و بلند گفت: ما داریم میریم، خداحافظ.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالبیییسیی
خیلی هم خوب
مرسی
عاجو🥺
پارت بعد رو نمیزاری؟؟!🥺⚘
بررسیه😐😔
عالی
بعدی
مرسی
فردا😁
عرررر عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی ❤❤❤❤❤💞💞💞💞💞نساینقاسمسترودکسگتقعثعصجفچبتباسمیتب *وی از خرذوق شدن از هوش رفت😐😂🤞🏻
مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
اب قند بیارینننننن😹🌸
عالی ولی چرا اسمش زیبا ترین قسمت. ت. له
درشم زود بعدی رو. بزار😑
مرسییییییییی
افرین اولین نفر بودی دقت کردی😁تو پارت هااااای اینده میفهمی..
خواهش عزیزم
برام عجیب بود چرا داستانی که مثلا شرطی هست باید اسمش این باشه
بابا دس خوش رفتی جزو نویسنده های برتر من ابجبی مییشی؟؟؟
مرسی
بله پرنیان 12💕🌸
امیر16 خش
خعش
عالیییی بود
بعدیی❤❤💕
مرسیی
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی نه ندیدم که دیدم اونم تو بودی 😂
مرسیییییی
😹🌸
عالییییییییییی 🍫🍓
مرسییییی
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مرسیییی