(میریم وقتی یه هفته مونده به عروسی تو خونه مجردی مرینت){مرینت}اخرین تیکه هم دوختم و با ذوق زیاد به لباسم چشم دوختم..واییی یه هفته دیگه عروسی منو ادرینه!از یه هفته پیش کل وقتم رو گذاشتم رو لباسای عروسیمون حتی شرکت و دانشگاه نمیرفتم و درس هارو الیا برام توضیح میداد.یه عکس گرفتم و برای الیا و کلویی فرستادم..بعد از تاییدشون رفتم یه دوش گرفتم تا خستگیم در بره..یه شلوارک جین با هودی مشکی پوشیدم و موهام رو خشک کردم..گوشیم رو برداشتم و رفتم طبقه پایین..اهنگی پلی کردم و همون طور که زیر لب باهاش میخوندم شروع کردم قهوه درست کردن..ماگ رو گذاشتم زیر قهوه ساز تا هر وقت اماده شد بریزه(یادش بخیر اون موقع که تازه قهوه ساز گرفته بودیم نمیدونستیم چجوری کار میکنه همش کف میکرد🤦🏼♀️😂)دو برش کیک شکلاتی از یخچال برداشتم و گذاشتم تو بشقاب..تا قهوه بخواد اماده شه رفتم تو اتاق و لباسم رو گذاشتم تو جعبه..لباس ادرین زودتر از لباس خودم اماده کرده بودم..رفتم پایین..گوشیم لرزش کوچیکی خورد..برداشتم دیدم ادرین پیام داده یک ساعت دیگه میاد لباسارو رو ببره..قرار بود لباسا تو عمارت اگرست باشه..تو این یه هفته که من لباسارو طراحی میکردم ادرین دنبال خونه و کار فیلم برداری و سالن بود..وسایل های خونم که فردا قراره بریم بگیریم..فکر کنم با عجله ترین عروسی دنیا میشه عروسی ما..گوشیم رو برداشتم و جواب پیام ادرین رو دادم:باشه..رفتم اشپزخونه و ماگم رو برداشتم..نشستم رو صندلی و یه تیکه از کیکم با قهوهام رو خوردم..تیکه اخر کیکم رو خوردم و رفتم تو اتاقم و رو تخت دراز کشیدم و اصلا متوجه نشدم کی خوابم برد..............با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم..دستی توی موهام کشیدم...با دیدن شماره الیا با پوکری جواب دادم..با حرفی که زد چشمام تا اخرین حد ممکن گرد شدند..سریع از اتاق رفتم بیرون و از پله ها پایین رفتم..با دیدن ساعت 8 شب بیشتر عصبانی شدم.سوئیچ ماشینم رو برداشتم و از خونه زدم بیرون..با سرمایی که به پام خورد فهمیدم هنوز شلوارک جین پامه..با سرعت سمت عمارت اگرست میروندم..دیگه داشتم با سرعت 200 تا میرفتم..(به نظرتون چه اتفاقی افتاده؟حتما جواب بدین)جلوی عمارت اگرست ترمز زدم که ماشین با صدای گوش خراشی وایساد و گرد و خاک دورم پر شد.از ماشین پیاده شدم..فقط اگه بفهمم بلایی سر لباسم اومده با دستای خودم چالشون میکنم..رفتم داخل که مارتین رو با دست باند پیچیده شده و ادرین رو با سر باند پیچیده شده دیدم..+بگید که بلایی سر لباسم نیومده؟..با حرص بهشون نگاه میکردم.ماریتا از اتاق ادرینا اومد بیرون و گفت:از شانس بدت ماشین داغون شد و لباساهم نابود شد..داد زدم:+چیییییییییییییییییییییییی؟...مارتین:مرینت تو الان باید نگران ما باشی یا لباست؟ +صد در صد لباس شماها صد تاجون دارید ولی لباس بدبختم چی؟مارتین من یه هفتهست تمام فکر و ذکرم رو اون لباساست طوری که نه شرکت رفتم نه دانشگاه میفهمی یعنی چی؟! مارتین:خب حالا! +خب حالا؟ مارتین:آره خب مگه چیشده طرحش رو که داری دوباره بدوز..مثل ببر زخمی شده نگاهش کردم..مارتین:مرینت اینجوری نگاهم نکن میترسم..از روی مبل بلند شد..+بایدم بترسی چون قراره بکشمت!..از رو میز گلدون رو برداشتم..قدم به قدم عقب رفت و منم حرصی جلو میرفتم.+مطمئن باش با دستای خودم چالت میکنم،خاک میریزم روت،برات قبر سفارش میدم و برات میذارم،اصلا نگران نباش اروم و اسوده بخواب!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
بدین منم اما رو بغل 😭😭🙌❤
عالییییییییییییییی بود مرینت بچه دار شد ♥😍😍😍🥳🥳🥳🤭🤭
عالی بود
یه کارت زرد تو اسلاید ۳ موقع گفتن سوگند میگن آیا خانم.... شما آقای .... را در سختی و دشواری و غیره با او بمانید اگه گفت بله که میگه زین پس شما دو تا را زن و شوهر اعلام می کنم
عالی بود
وااای لیلیلیییییی
فقط چرا یهویی خر تو خر شد؟ خو بگو ده همه میخواستم اما رو ج.ر بدن دیگه😐😂
عالییییییییییی بود قشنگم❤
😂😂😂😂😂😂😂د.ع.و.ا سر اما 😂😂😂😂😂😂
عالییییییییییییییی بودددددددد😍😍
عررررررررررررررر *وی از شدت خ.ر ذوق شدن از هوش رفت😐😂❤