
توجه! پارت یک این داستان در کامنت های پارت دو هست
مرینت: شب شده بود رفتم خونه پیش لوکا...لوکا: مرینت؟ کجا بودی این همه وقت؟ مرینت: داشتم فکر میکردم. به این نتیجه رسیدم که همش تقصیر اگراسته لوکا: چی؟ مرینت: اون بوده که زندگی مارو به این وضع کشونده لوکا: مرینت من این چیزارو بهت نگفتم که کینه به دل بگیری مرینت: لوکا بهت گفته بودم که آدم کینه ای هستم؟ من بد جور کینه ام خصوصا برای اینی که تموم زندگیمونو از هم داشیده
مرینت: میخوام ازشون انتقام بگیرم که هم دله خودم خنک بشه و هم روح مامانو بابا اروم بشه لوکا: من نمیذارم خودتو تو خطر بندازی اینا به هیچکس رحم نمیکنن مرینت: من بلدم چه جوری ریز ریز کار خودمو پیش ببرم . تو اگه میخوای باهام باش اگرم نمیخوای خودم تنهایی کار خودمو پیش میبرم این درست نیس که پسر اون تو رفاه باشه اون وقت ما حتی از اصلی ترین حقمون یعنی داشتن خانواده محروم بشیم لوکا : بابا نتونسته بود بدهی اونا رو بده مرینت: درسته ولی میتونست اونو بندازه زندان نه اینکه اونو بکشه لوکا: میدونستم که ما اینجا هرچی بحث کنیم مرینت لجبازی میکنه پس گفتم جلودارت که نمیتونم بشم ولی تنهات نمیذارم چیکار میخوای بکنی ؟
مرینت: اول باید آدرس خونشو پیدا کنیم لوکا: کل شهر اونا رو میشناسن کافیه از یه خبرنگار بپرسی مرینت: خیله خب حالا باید تا فردا صبر کنیم............( فردا صبح) مرینت: صبح شد اتاق منو لوکا مشترک بود . رفتم بیرون لباسامو عوض کردم اومدم داخل دیدم بیدار شده لوکا: میخوای نقشتو شروع کنی مرینت: اره لوکا: مرینت هنوزم برای اینکه بی خیال بشی دیر نیس اونا خیلی بی رحمن مرینت: نه بی رحم تر از عشق لوکا: یعنی چی؟ مرینت :..........( نقشه رو میگه که شما در طی داستان متوجه میشوید 😉 )
لوکا: خیله خب . برو . هرچی هم که خواستی به من بگو مرینت: باشه راستی لوکا اسم این اگراست چیه؟ لوکا: گابریل . گابریل اگراست ( بچه ها مامان بزرگ مرینت و لوکا همون زنه بود تو انیمیشن اصلی که میشد مادر لوکا و جولیکا . اون هستش و تو این داستان جولیکا خواهر لوکا نیس) مرینت: رفتم بیرون اول رفتم سمت استادیو فیلم برداری از یه خبرنگار معروف پرسیدم خونه گابریل اگراست کجاست ؟ خبرنگار: برای چی میخواین مرینت : خب راستش من...چیزه... دنبال کار میگردم و شنیدم که ایشون خدمتکار میخوان ولی ادرسشون رو نمیدونم خبرنگار:.....(ادرس داد ) مرینت: ممنون . رفتم همون جایی که خبرنگاره گفت یه خونه لوکس چند طبقه در بهترین محله پاریس . خونش مثله قصر بود که به نظر من روی شالوده نابود کردن زندگی مردم بنا شده بود.......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاشق داستانتم
فکر کنم تا تهش رو خوندم مرینت کاری میکنه که ادرین عاشقش شه که بتونه بباش رو نابود کنه ولی در این راه عاشق ادرین میشه و وقتی نقشش عملی شد ادرین میفهمه و دیگه مرینت رو دوست نداره اما مرینت در طول این مسیر واقعا عاشق ادرین میشه و دوباره می خواد دلشو بدست بیاره
(درست گفتم)؟
پارت بعدی رو نمیدی
سلام نیکا جون الان داستانای جدید رو دیدم مثل همیشه بهترین بهترینها 😍😍😍😍😍 ادامه بده و زیاد تر بنویس لطفا اگه مشکلی نداری 🙏🏻🌷🌷🌷🙏🏻
عالیی
عالیییییی
آجی عالیه بود ولی هممون میدونیم نقشه مرینت چیه
عالی بود آجی 😍
عالی بود❤👌🏼😁
عالی بود
من نقشه اشون رو حدس زدم .
راستی آجی میشی ؟
اره
مهسا هستم 14 ساله