Merichat♡18

نمیدونم بکدامین دلیل پاک شده ولی خب دوباره میزارمش...

از دید مرینت:) از خواب پریدم..اخخخخ سرم چقدر درد میکرد..روی تختم بودم...عجب.من داشتم برمیگشتم خونه ولی یادم نیس کِی برگشتم و خوابیدم..توی اقیانوس افکارم غرق شده بودم ک مامانم اومد..مری:مامان چطور ب اینجا رسیدم؟!من تو راه خونه بودم چیشده ک یادم نمیاد کی رسیدم و خوابیدم؟!) سابین: دخترم..توی راه خونه غش کرده بودی و خوشبختانه لوکا پیدات کرد و تورو اورد خونه می خواست تو رو ببره بیمارستان ولی تو حالت خیلی بد شده بود و نمیتونستیم این ریسک رو بپذیریم برای همین دکتر رو به خونه اوردیم..) گیج و منگ نگاه مامانم میکردم..اخه چطور یادم نمیاد.. سابین: مرینت..عزیزدلم خوبی؟!بگم دکتر بیاد ببینتت) مری: ن مامان لازم نیست من خوبم ولی هیچی از وقتی غش کردم یادم نمیاد برای همینه یکمی هنگ کردم..) مامان با نگاهی خیلی مهربون بهم انداخت و گفت: من برم برات سوپ بیارم یکمی بخوری..) و رفت.. بعد از اینکه مطمئن شدم رفته دنبال تیکی گشتم ک دیدم گوشه ی تخت خوابه و جایی ک خواب بود.. خیس خیسه..وقتی ب صورتش نگاه کردم متوجه شدم گریه کرده چون صورتش ی حالت غم انگیزی داشت.. دلم نیومد بیدارش کنم برای همین ی بوس خیلی کوچیک رو سرش کاشتم و لباسامو برداشتم و رفتم توی حموم..شیر آب رو باز کردم و وان رو پر از اب کردم..وارد وان شدم..یک گالن ارامش ب من تزریق شد..سرمو به لبه وان تکیه دادم و چشامو روی هم گذاشتم و به اتفاقات این چندماه فکر کردم..رابطه ی من و کت ک مطمئنم اخرش ب بن بست میخوره، حسی ک ب ادرین دارم ک سرکوب نمیشه و ادرینی ک منو ندید..هوففففف چقدر پیچیده..

دلم میخواد بفهمم کت نوار کیه..وقتی بفهمم کت نوار کیه ی مشکل خیلییییی بزرگ حل میشه و من میتونم راحت تر زندگی کنم ولی نمیشه..اگه بفهمم برای خودش بد میشه..خدایااااااااااا بکدامین گناههههههه من باید اینقدررررررر زجر بکشمممممممم..  چرا نمیتونم بفهمم پارتنرم کیه..چرا کسی ک با تمام وجودم عاشقشم حتی نگاهمم نمیکنه..‌چرااااااا.. از اونجایی ک من محافظ{°•°:اونی ک از میراکلس ها محافظت میکرد اسمش چی بود؟هرکی میدونه تو کامنت ها بگه}باید هویت همشونو بدونم..من الان هویت همه رو ب جز کت نوار میدونم.. پس یکاری میکنم ک بفهمم اون کیه..چشامو بستم ک ی صدایی از درونم میگف:بیخیال مرینت تو خودت میدونی اگه بفهمی چ بلایی سر دوتاتون میاد پس بیخیال و تسلیم شو..چشمامو باز کردم و تصمیم گرفتم بیخیال شم و باز چشامو بستم و میخواستم اینبار ب چیزی فکر نکنم ولی متاسفانه نمیتونستم چون اب سرد شده بود..لعنت به شانسی ک من دارم.. کلافه بلند شدم و اب گرم و باز کردم و زیر دوش قرار گرفتم.. بعد از اینکه دوش گرفتنم تموم شد حوله مو دور خودم پیچید و از حمام بیرون اومدم...

تیکی داشت با کوامی ها بحث میکرد حوصله نداشتم برم ببینم راجب چه موضوعی درحال بحث هستن برای همین بدون توجه بهشون ب سمت کمدم رفتم و لباس خوابمو برداشتم و پوشیدم..سرم هنوز درد میکرد همینطور ک ب علت سردردم فکر میکردم یادم اومد ک قرص هامو نخوردم و دکتر گفته بود ک اگه قرصامو نخورم سردرد میگیرم..اه شت ناموصن ب کدامین گناه من باید اینقدرررر زجر بکشم اخه:/..با کلافگی ب سمت اشپزخونه رفتم یکمی ماکرون خوردم نمیخواستم با معده خالی قرص بخورم و دلدرد بگیرم..بعد از خوردن ماکرون ها قرصمو خوردم و برگشتم ب اتاقم...خیلی وقت بود ک اهنگ گوش ندادم...گوشیمو برداشتم و وارد پلی لیستم شدم و اهنگfalling رو پخش کردم...دفتر طراحی مو برداشتم و شروع کردم ب کشیدن...

از دید ادرین:] اخخخخ بلاخره رسیدیم خونه... این سوسک ژاپنی چقدر رو مخ من راه میرهههههه لعنتی همش ب من چسبیده بود و ولم نمیکرد..اخ چقدر خستمع بزار برم ی دوش بگیرم و بعدش بخوابم و از دست این همه خستگی و کوفتگی راحت شم..{بعد حدود ۳۰ دقیقه} لباسامو تنم کردم و روی صندلیم نشستم..دلم‌برای بانوم تنگشده شده..ب عکس خیره شدم..اخه یک ادم چقدر میتونه جذاب و دلبر باشه.. همینطور ک ب عکسش خیره شده بودم یادم افتاد ک فردا دوشنبه اس و  تکالیفمو ننوشتم..تصمیم گرفتم به نینو زنگ بزنم گوشیمو از کیفم برداشتم و شماره نینو خان رو گرفتم....جواب نمیدهههههه...شت..خدایااااااا الان چ خاکی ب سرم بریزم...همینطور ک داشتم طول و عرض اتاقمو متراژ میکردم یهو یاد مرینت افتادم..با سرعت نور بهش زنگ زدم خوشبختانه بیدار بود ولی صداش یجوری بود انگار...