سلام کاربر Emma هستم برای خودمم سخته باور کنم ولی بخاطر لایک های کم داستان کلمات میتونن کشنده باشند رو دیگه ادامه نمیدم ولی اگه لایک ها اوکی ش و تو نظرات بگین ادامه بدم احتمالا میدم:)
چه روز های زیبایی بود🎼 معجزه اسا بود... کسی نمرده بود.... چ زیبا بود.... لیدی باگ تغییر نکرده بود.... کت می خندید... وقتی می پریدند..... انگار می رقصیدند..... چ روز های زیبایی بود.. ( داستان عا. شقانه نیستتتت) نویسنده: وقتشه این کتاب رو باز کنیم کتابی از سر نوشت دو قهرمان به یاد ماندنی افسانه معجزه اسا ... قهرمان هایی ک دیگر وجود ندارند ولی در یاد ما هستند افسانه ای بسیار غمگین پیشنهاد میکنم دست مال کنار خود بزارید! 😂آههه وقت شوخی نیستتتت داستان از اون جایی تغییر میکنه که: مرینت: وایییی استرس دارممممم امروز با لوکا قراره واسه اجرا تمرین کنیم من قراره گیتار زدن یاد بگیرمممممم جیغغغ لوکا: خوب اجی ( مثل خاهر برادرن و جولیکا مری هم همینطور انگار خاهر برادرن کلا) اینجوری بزن مرینت: اینجوری؟ لوکا: نه اینجوری ( بعد ی ساعت) نمیشهههه لوکا: هممم میتونی بخونی؟ ما دنبال ی خاننده ایم جولی خجالتیه و گیتار زدنش عالیه حیفه مرینت: نمیدونمـ..... باشهـ....... مرینت: داش چرا ماتت زده لوکی لوکو لوکااااااااااا لوکا: واییییی عرررررر مرینت: مر. ض داری؟؟؟ لوکا: اون قشنگ ترین 😭چیزی بود ک😭شنیدمممم صدات عالیهههه😭 مرینت: جولی اومدییییی من میترسمممم لوکا دیوونه شدههههه😭
جولی: ن... ترـ..... س.... من.... پی.... ش.... تم.... لوکا: جولییییییییی 😭😭 مریییی ی با ر دیگه بخونننن😭😭😭 جولی: ا.... ر.... ه...... مری: 🎼🎼🎼جولی: 😭😭😭لوکا: 😭😭😭😭هردو: عرررررررررررررررررررر مریییی مری: جولی؟! تو همم یکی ب دادم برسهههههههههه ( یک ساعت بعد) لوکا: خب این رو با اهنگ گیتار ها باید هماهنگ کنیمم اجرا س هفته دیگست مری خودت اهنگو بنویس جولی: ارهههه✨✨ مری: حوصله ندارم جولی و لوکا: 😈 جرعتشو نداری مری: اشتباه کردممممممم خببب بچها من دیگ برمممم
پس باییییی جولی و لوکا: باییی مرینت: واییی خیلی خیلی خوشحالم بزار تا واسه مامان و بابا تعریف کنممم اخجونننن وا در واسه چی بازه همه چراغ ها خاموشه ااا( جیغ) خ... و.... نـ..... Emma: الان ما مانش خودشو بزور روی زمین میکشه طرف مرینت سابین: همش تقصیر توعه پس تا اخر عمرت مثل یک مرده زندگی کن و حسرت بخور هاهاهاهاهاهاها Emma: و خو. ن بالا میاره و می. می. ره..... مرینت: اااااااااا( جیغ و گریه)
الیا: دارم میرم خونه مرینت تا سوپرایزش کنم نودل کره ای تنددددد گرفتممم یسسس این صدای مرینتهههه مرینتتتتت Emma: الیا ب طرف در خونه مرینت میره و مرینت رو کنار ی عالمه خون میبینه و جسد مادر مرینت مرینت سرش رو با ترس زیاد بر میگردونه و با چشمای پر از ترس و وحشت ی جیغ بلند تر از قبلی با گریه میکشه
سخنی از نویسنده: سلاممممم میخاستم اضافه کنم ک من داشتم ی داستان دیگه ب ا نام او یک انسان بود مینوشتم ولی منتشر نشدد حتی رد هم نشددد واسه همین اینو نوشتم ناظر جون لطفا این یکی رو منتشر کننن
و حالا ما برای منتشر شدن این پارت التماس میکنیم چالش: طور بود؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
³⁵⁰تاییمکنیدلطفا
پین؟
عالی
ممنون
لطفا اون داستان رو ادامه بده( داستان کلمات میتونن کشنده باشند)
باش✨✨
ممنون
خواهش
خعیلی عالی
میشه کلمات میتونن کشنده باشن رو ادامه بدی البته اگه دوست داری و وقت داری
اگه لایک ها کامل ش