6 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🎵Rojan🎧 انتشار: 3 سال پیش 73 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
بیاید بازم باهم از این داستانا درس زندگی بگیریم
اول از همه لایک کنید
روزی پیرمردی نامه ای به پسرش که در زندان بود نوشت:
پسرم امسال نمی توانم زمین را شخم بزنم، چون تو نیستی و من هم توانش را ندارم .
پسر در جواب نامه پدر نوشت:
پدر، حتی فکر شخم زدن زمین را هم نکن ، چون من پول هایی که دزدیده ام را آنجا دفن کرده ام .
پلیس ها که نامه پسر را خوانده بودند ،تمام زمین را کندند اما چیزی پیدا نکردند .
پسر نامه دیگری برای پدرش نوشت و گفت:
پدرجان، این تنها کاری بود که توانستم برایت انجام دهم ،
زمین ات آماده است . !
یه میلیاردری بود که توی خونش تمساح نگه میداشت و اونارو گذاشته بود توی استخر پشت خونش، اون یه دختر خیلی زیبا هم داشت .یه روز یه مهمونی خیلی مجلل میگیره و خونش پر از آدم میشه. وسطای مجلس پسرای توی مهمونی رو جمع میکنه میگه میخوام یه مسابقه بذارم واستون هر کدوم از شما بتونه این استخر پر از تمساح رو تا ته شنا کنه من یه میلیارد تومن بهش جایزه میدم یا اینکه دخترم رو به عقدش در میارم هنوز جمله آخرش تموم نشده بود که یکی پرید توی آب و تمساحا همه رفتن طرفش.l اونم با هر بدبختی بود فرار کرد و تا ته آب رو شنا کرد، از اونور که اومد بیرون فقط یه چند تا خراش کوچیک برداشته بود. میلیاردر که خیلی کف کرده بود گفت: آفرین خیلی خوشم اومد، حالا دخترم رو میخوای یا یک میلیارد تومن پولُ ؟؟؟ پسره گفت: هیچ کدوم، اون بی معرفتی که منو هول داد توی آب رو میخوام
خودمان را دست کم نگیریم هیچ کاری نشد نداره
انسان ها گاهی وقت ها در شرایطی قرار میگیرند و کارهایی را به سرانجام می رسانند که حتی فکر کردن در موردش بنظر سخت میاد
یه میلیاردری بود که توی خونش تمساح نگه میداشت و اونارو گذاشته بود توی استخر پشت خونش، اون یه دختر خیلی زیبا هم داشت .یه روز یه مهمونی خیلی مجلل میگیره و خونش پر از آدم میشه. وسطای مجلس پسرای توی مهمونی رو جمع میکنه میگه میخوام یه مسابقه بذارم واستون هر کدوم از شما بتونه این استخر پر از تمساح رو تا ته شنا کنه من یه میلیارد تومن بهش جایزه میدم یا اینکه دخترم رو به عقدش در میارم هنوز جمله آخرش تموم نشده بود که یکی پرید توی آب و تمساحا همه رفتن طرفش.l اونم با هر بدبختی بود فرار کرد و تا ته آب رو شنا کرد، از اونور که اومد بیرون فقط یه چند تا خراش کوچیک برداشته بود. میلیاردر که خیلی کف کرده بود گفت: آفرین خیلی خوشم اومد، حالا دخترم رو میخوای یا یک میلیارد تومن پولُ ؟؟؟ پسره گفت: هیچ کدوم، اون بی معرفتی که منو هول داد توی آب رو میخوام
خودمان را دست کم نگیریم هیچ کاری نشد نداره
انسان ها گاهی وقت ها در شرایطی قرار میگیرند و کارهایی را به سرانجام می رسانند که حتی فکر کردن در موردش بنظر سخت میاد
ﺍﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ " : ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﮑﻨﺪ؟ "
ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ
ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ : ﭘﻮﺳﺘﯽ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ !
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﮐﯿﻔﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻭﺭﺩ ...
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ
ﺳﻔﺎﻟﯽ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ
ﺳﭙﺲ ﺩﺭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﯾﺨﺖ
ﺭﻭ ﺑﻪ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﻧﮕﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ
ﺁﺑﯽ ﮔﻮﺍﺭﺍ !
ﺷﻤﺎ ﮐﺪﺍﻣﯿﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ؟
ﻫﻤﮕﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺳﻔﺎﻟﯽ ﺭﺍ ...!
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ" : ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﺪ؟! ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﻫﺎ
ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﯿﺪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ"!!!
ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺩﯾﺮ ﺭﻭ ﻣﯿﺸﻮﺩ!
منبع داستان ها کانال dastanak
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
عالییییییییییی
مرســــــــی
خیلی خوب بود آجی💓💗🙏🏻
مرسی آجی 🥺
های کیوت 🌸✨
فالوم کن بک میدم(حتما میدهم بک)🌸✨
فالوم کن بک میدم🔥
فالوم کن بک میدم💝
فالوم کن بک میدم🔥
فالوم کن بک میدم💝
فالوم کن بک میدم🔥
فالوم کن بک میدم💝
فالوم کن بک میدم🔥
فالوم کن بک میدم💝
__Ovin✨🦄
مایل به پین🍧
بک بده