9 اسلاید صحیح/غلط توسط: لیدی🖤 انتشار: 3 سال پیش 281 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام اینم پارت 9 لطفاً منو با این اکانت جدیدم دنبال کنید🥰ببخشید دیر شد من هرچی میذاشتم تستچی منتشر نمیکرد🥺
سلام به همگی 👋 بالا را بخونید که مهمه👆 پارت قبلی رو در نظرات پارت 7 بخونید!
❤️: یکهو از خواب پریدم ..
ی آد..ر..ین یه یه خ.و.ن.ا.ش.ا.م.ه😰😦 🖤:تق تق ❤️: ب..بله 🖤: ام مرینت بیا پایین صبحونه بخوریم امروز روز سختی رو در پیش داریم😇❤️: من..من 🖤: ببینم مرینت حالت خوبه؟ ❤️: نه نزدیکم نیا 🖤: چی؟چرا؟ ❤️: هیچی هی..چی من خوبم برو پایین تا منم بیام 🖤: باشه 🙁 ❤️: هوف من چم شده ؟ هیچی ولش کن ❤️: یه آب به صورتم زدم و رفتم پایین ..هی مرینت آروم باش هوف😪 ❤️: سلامم صبح بخیر😅 🦊: مرینت خوبی انگار یه جوری؟ ❤️: نه من کاملا عادیم 😁 🦊: باشه 🖤: ام مرینت بیا اینجا بشین ❤️: ام من میرم پیش آلیا بشینم 🖤: باشه😞😕 ❤️: وایی مرینت ناراحتی کردی
نزدیکی غروب....... ❤️: وایی حالا چیکار کنم اگه موفق نشدیم چی وای من بدردنمیخورم 🖤: ام مرینت حالت خوبه؟ (آخی که همش نگرانی 🥺) ❤️: نه خب خب م.ن یکم نگرانم😔 🖤: مرینت تو فوقلاده ترین دختری هستی که دیدم نگران نباش ما حتما موفق میشیم 😊 ❤️: ممنون آدرین بهم دلگرمی دادی 🙃 🖤: خواهش میکنم من همیشه در خدمتم بانوی من 😄
❤️: پدر همرو به پناهگاه بردین ؟ ( مرینت زمانی که رفته بودن دنبال جعبه به پدرش گفت یه پناهگاه بسازه ) 💜: وا پناهگاه کجات بود اونم واسه کل کشور🧐😶 ❤️: دیگه ما اینیم ....... تبدیل شده بودیم ما باید همینجا شکستش میدادیم قبل از اینکه به پاریس برسه آخه کشور بعدی که قرار بود بره پاریس بود. من چندتا تیر داشتم که هروقت این کلمه رو میگفتم پدیدار میشد (یه کلمه دیگه خودتون انتخاب کنید🙈) و میتونستم با دستم مسیری که اون ها میرن رو کنترل کنم . نمیدونم از کجا این چیزا رو من میتونستم انجام بدم 🙁 ولی خب یادم میاد از زمانی که معجزه گر مو بهم دادن بهم گفتن این قدرت هم دارم نمیدونم اصلا چه کسی هستم؟ چه موجودی هستم؟
عکس اژدها بالا👆
❤️: بچه ها همه آماده باشید 💛: مرینت 😊 نگران نباش😄 ❤️: من خوبم روسی ممنون 🦊: آره دختر تا ما رو داری غم نداشته باش 😉 💙: آره بروبچ ما میتونیم 😁 🐝: آره بابا کیه که بخواد غصه بخوره 👑: آی کریس منو نزن جرعت داری بیا بیرون تا نشونت بدم (کریس با استفاده از قدرتش نامرئی شده😂) 🖤: فیلیکس انقدر غر نزن یعنی خ.ا..ک..تو..س.ر.ت.و.ن نگا دخترا چه خوب هما دلداری میدن اون وقت ما عین مگس به جون هم نیوفتیم 🧡: احسنت بر برادر خودم😐 👏 به خاطر این همه عقل و درایت 👑: آخ 😫 هی هی اون چیه ؟ ا.ژد..هاس😰 🐢:یا ابلفضل 🖤: آره خودشه هی هی مرینت ❤️: بله آدرین 🖤: اون جارو نگا ❤️: خب بچه ها آماده باشید 💙:هی اون جارو اونا کین؟ ❤️: هی اونا الف هان😄 رهبر الف ها : سلام ملکه معجزه گرا (تعظیم میکنم)
❤️: وایی خیلی خوشحالم که اینجایید الان میتونیم اون هیولا رو شکست بدیم 🖤: البته 👑: میگم بچه ها اونا دیو و غول نیستن دنبال اژدها؟! 🐍:آره مرینت حق با فلیکسه اونا چین ؟ ❤️:نن..میدونم ملیسیا (یکی از الف ها) اون ها محافظان اژدها هستن که ازش محافظت میکنن ❤️: خب همه آرامشتونو حفظ کنید رهبر الف ها : هی پسر جون به نظر میاد قلب دلیر و پاکی داری بیا این شمشیر به کارت میاد 😉 (اشاره به آدرین) 🖤: خیلی ممنونم ❤️: پریدم روی اژدها و یکی از ایرانو بهش زدم ولی زخم کوچیکی بهش وارد شد بال هاشو با یویوم بستم .. آدرین حالا! 🖤: اومدم پنجه برندمو بهش بزنم که منو با غرشش پرت کرد اون ور و سرم محکم خورد به یه تخته سنگ سرم داشت خون میومد سرم تیر میکشید و چشمام سیاهی میرم 😖 ولی با زور پاشدم چاره آیی نبود ❤️: آدرین ..نه ....یهو یویوم واز شد واقعا قوی بود 🐝: به کریستال روی شکم اژدها نگاه کردم همونی که ازش تشکیل شده بود احتمالا راه نابودیش آینه باید نیشمو بکنم توش .هی مرینت ❤️: بله 🐝: من باید به اون کریستال برسم ❤️: درسته 😀 ولی این غو..لا نمیزارن 🖤گرز هاشون خیلی بزرگه 😖
❤️:فقط با تیر این غو..لا رو میزدم خیلی زیاد و وحشتناک بودن سخت میشد به اژدها رسید ... ولی! آهای کریس زودباش از قدرتش استفاده کن 💎: کابرن بیا ناپدید بشیم . تونستم به اژدها برسم کسی منو نمیتونست ببینه ولی میتونستن صدامو بشنون.... هی مرینت من اینجام یکی از تیرهات رو بهم بده ❤️: کریس معلوم نبود ولی صداش میومد فکر کنم رسیده بود به اژدها . باشه الان 💛: هی مرینت وایسا . کارمل بیا آتش به پا کنیم ( سر تیر مرینتو آتیشی کرد) ❤️: ممنون زویی . کریس بگیررر 💎: تیرو گرفتم و محکم تو کریستال اژدها فرو کردم و همین جور فشار میدادم .غرش خیلی بزرگی میکرد ولی همین جوری فشار میدادم که منو پرت کرد ولی تونستم آسیب بهش بزنم ❤️: همین جوری در حال پرت کردن تیر به محافظای اژدها بودم و تیرام کمتر و کمتر میشد چندتا از الف ها هم زخمی شده بودن ولی چاره ایی نبود باید میجنگیدیم و ماریتا تا جایی که میتونست اونارو درمان میکرد به آدرین نگا کردم اونم داشت میجنگید ولی همش چشماشو محکم فشار میداد
🖤: بدجور درد میکشیدم ولی با تمام توانم با اون موجودای عجیب و غریب میجنگیدم رهبر الف ها هم فریاد بلندی داشت و با هر فریادش تعداد زیادی از غو..لا پرت میشدن مرینت تیراش خیلی کم شده بودن رفتم کمکش ❤️: آدرین داشت میومد سمت من . آدرین حالت خوبه؟ 🖤: آره من خوبم تو خوبی؟ ❤️: ممنون 🖤: دیدم فیلیکس چندتا از اونارو به سلته گرفته بود و داشت بقیشون رو م.ی.ک.ش.ت که یکهو یکی از اون دیوا منو گرفت داشت منو میذاشتم تو دهنش منو خیلی محکم گرفته منم حالم خوب نبود نمیدونستم باید چیکار کنم ❤️: یه تیر بیشتر برام نمونده بود و یه غ..و....ل میخواست منو با گرزش بزنه اومدم تیرمو بهش بزنم که یکهو دیدم یکی از اونا آدرینو گرفته و میخواد ب.....خ.......و.....ر...ت...ش سریع برگشتم و به آدرین یه لبخند زدم و تیر رو پرت کردم تو دهن غ..وله و دیگه هیچی ندیدم 🖤: تو آخرین لحظه لبخند مرینتو دیدم و اون غ..ول...ه افتاد سریع از دستش اومدم بیرون و دویدم سمت مرینت و ب+غ+ل+ش کردم .. مرینت نه نه مرینت بلند شو نههههههه.....😭😭😭
خدانگهدار باور کنید دستم شکست تا بنویسم لطفاً لایک و کامنت یادت نره😊 پارت بعدی با 15لایک و 20کامنت 🌺 ناظر جان لطفاً منتشر کن زحمت کشیدم 🥺
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
لطفا بعدی رو بزار🙃
چشم حتما میزارم
مرسی❤
خیلییی خوب بود💕
لطفا پارت بعد رو زود تر بذار💖
و آدرین رو به مری برسون😊💗
ممنونممم باشه حتما🌷
عالی بود پارت بعدی رو لطفا زود بزار😊
چشم حتما خیلی ممنون☺️💖
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
وایییی من عاشق این داستانم
خیلی ممنونمممممممم☺️💖
عالييييييييي 💖💖💖💖
خیلی ممنونم😊😊😻