رمان بلک پینک پارت(اخر)

بعدش دیگه بعد شام خونه اومدیم و مسواک زدیم و وقت خوابمون بود که گوشی جنی صدا خورد جنی اومد و دید یکی زنگ میزنه به ما گفت کمپانیه ما هم گفتیم جواب بده خب... جنی جواب داد جنی: سلام🌷 منیجر: سلام خوبی جنی عزیزم❣️ جنی: چیزی شده؟؟ منیجر: نه گلم چیزی نیست، خواستم بهش خبر بدم فرداساعت ۳ بیاین کمپانی برای یه جشن که بقیه گروها هم میاین از کمپانی های دیگه کمپانی وایجی شما رو انتحاب کرد شما ساعت ۳ بعد ظهر اینجا بیاین و تا ساعت ۵ بعد ظهر آماده شین و جشن بگیریم😘 جنی: واقعا؟؟ خواستم بگم چه جور چشنیه؟؟ منیجر: منم درست نمیدونم جنی: مرسی خبر دادین خدانگهدار💕💕 منیجر: خواهش میکنم❣️ رزی: چی بود؟؟ جنی تمام داشتان رو به همه گفت فردا شد ساعت ۳ جنی: آماده شدیننننن رزی: موهام رو دارم درست میکنم لیسا: کیفم کدوم خوشگله بپوشم جنی: بدویید بیاین جیسو: من آمادم رزی: منم امادم لیسا: به نظرت این کیف سیاه رو بندازم یا صورتی جنی: دختر بیا مگه من نمیگم لیسا: آمادم رفتیم کمپانی از اونور لباسامون رو عوض کردیم وقت ها زود گذشت پنج دقیقه دیگه باید به صحنه میرفتیم گروه توایس و اکسو تازه اومده بودن جنی: ما بریم؟؟ منیجر: باید گروه بی تی اس بیاد بعد شما برید لیسا: خب بچه ها الان چی کار کنیم؟؟ منیجر: یک دقیقه اینجا بشینین شروع میشه گروه بی تی اس اومد و منیجر بهمون اجازه داد بریم رو صحنه دوربین ها روشن شدن تا پخش زنده بدن خلاصه یه جشن داشتیم و خونه اومدیم اون جشن برای مدال گرفتن بود و برای اون جشن میگرفتیم و فقط یه برنده داشتیم ما فقط چهار گروه بودیم و اول بی تی اس برد بعد ما بعد توایس خلاصه خیلی خوب بود تا اومدیم خونه هممون از خستگی زیاد روی تخت افتادیم چون نمیتونستیم دیگه تکون بخوریم خیلی خوابمون میومد نیم ساعت خوابمون برد و جنی پاشد بقیه رو بیدار کرد و لباس رو در آوردن لباس خونه رو پوشیدن اومدن فیلم دیدن و بعد شام خوردن و یه فیلم جذاب دیگه دیدن و پفک خوردن همینطور جنی لیسا تا فیلم تموم شد و ساعت ۱۱ بود رفتم خوابیدن اما رزی و جیسو داشتم برنامه میدیدن بازم❤❤

امیدوارم خوشتون اومده باشه🌷 و اینکه این قسمت اخر بود ❣️ و دیگه متاسفانه فصل دو نداره❤

خداحافظ🎈🎈🎈🎈

🍓🍓🍓🍓🍓🍓