4 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♤army♤ انتشار: 3 سال پیش 1,136 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام به همه . شرط ها در نتیجه گفته میشه
یهو یکنفر از پشت سر بهم گفت : کجا داری میری؟ . سو : برگشتم و دیدم که اقای کیم ایستاده جلوم . بیداری؟ . تهیونگ : از همون اولشم نتونستم بخوابم . سو : این مریضم با همشون فرق داشت . نمیدونم چرا احساس میکردم که دیونه نیست . و با حالت سوالی از اقای کیم پرسیدم : تو مشکلت چیه . اصلا مگه تو مشکل روانی داری . وقتی اینو بهش گفتم یک قدم اومد نزدیک و گفت : نمیدونم ، تو که دکتر منی باید تشخیص بدی من چمه . سو : ازش میترسیدم نمیدونم چرا ولی من قبل از اون بیرمار های بدتری هم داشتم ولی انگار این با همه فرق داشت . بشین سر جات لطفا . تهیونگ : اگر نشینم چیکار میکنی . سو : من کاری نمیکنم ولی به عنوان یک دوست به حرفم گوش بده . ولی اون به حرفم گوش نکرد و یک نیم قدم اومد جلو . بشین سر جات وگرنه از روشی که نباید استفاده کنم استفاده میکنم اقای کیم . تهیونگ : اون چه روشی هست؟ . سو : اگر نگهبان ها رو خبر کنم براتون بد تموم میشه . تهیونگ : رفتم نشستم سر صندلیم و گفتم من اماده ام . سو : اماده برای چی . تهیونگ : یادت رفت . مگه قرار نبود ازم سوال بپرسی و باهام صحبت کنی . سو : رفتم سر صندلی نشستم و دفترچه ام رو از داخل جیب لباسم در اوردم و گفتم : خب شروع میکنیم . چیشد که کارت به اینجا کشید . تهیونگ : این سوال رو اخر سر ازم بپرس .
سو : بد نگاهش کردم و گفتم ده تنه هم نمیتونم حریفت شم . خب سوال بعدی خودت فکر میکنی چت شده . تهیونگ : من خودم فکر میکنم چیزیم نیست . سو : پس چرا اومدی اینجا؟ . تهیونگ : من با پای خودم نیومدم اینجا، منو به زور اوردن . سو : اگر خودت نخواستی بیای پس کی مجبورت کرد که بیای . تهیونگ : پدرم . سو : چرا پدرت خواست بیای اینجا؟ . تهیونگ : خیلی سوال میپرسی و این اخرین جوابم هست که بهت میدم . من شب ها در خوابم چیز های عجیبی میبینم . به خاطر همین پدرم منو فرستاد به تیمارستان و اون نمیتونه اموالش رو به پسر روانیش بده . سو فقط به خاطر اینکه شب خواب های عجیب میبینی پدرت تو رو فرستاد اینجا . تهیونگ : نه ، من شب ها داخل خواب داد میکشم و گریه میکنم اسم دختری به نام سو رو میارم . سو : میتونی درباره خوابت برام بگی . تهیونگ : برات میگم ولی بعدش باید با این دنیا خداحافظی کنی . سو : منظورت چیه ؟ . تهیونگ :از روی صندلیم بلند شدم و رفتم دم گوش دختره گفتم من قبلا بهت گفتم که هر حرفی رو یک بار بیشتر نمیزنم . میدونم که میدونی منظورم چیه و الان بازم میخوای بهت بگم که خوابی میبینم . سو : منو از چیزی نترسون . من روزانه با صد نفر بد تر از تو روبه رو میشم . تهیونگ : من با اون صد نفر فرق دارم . سو : من ازت نمیترسم فقط دوست دارم مشکلت رو حل کنم . حالا هم میتونی خوابت رو برام بگی . تهیونگ : خیلی خب خودت خواستی . من شبها وقتی میخوابم انگار زندگی یک نفر رو در خوابم میبینم و اون کسی که زندگیشو رو در خوابم میبینم یک مردی هست که شبیه خودمه و اون عاشق دختری به نام سو میشه و اون دختر قیافه اش شبیه به تو عه . سو : این امکان نداره . تهیونگ : میدونم یکم سخته ولی من شب ها باگریه و داد اسم اون دختر رو صدا میزنم و میگم پیشم بمون . سو : دیگه ادامه نده . از روی صندلی بلند شدم و با تمام سرعتم از اون اتاق اومدم بیرون .
روز بعد ساعت۱۲ . سو : امروز اصلا پیش اقای کیم نرفتم . رونیکا : کیم تهیونگ دستشو پاره کرده
خب این پارت هم به پایان رسید . امکان داره بعضی وقتا شرط بزارم و بعضی وقتا هم نزارم . این دفعه شرط داریم که در نتیجه گفته میشه
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
116 لایک
عالییییی
وایییییییییی دختره خنگوله ته میگه اسم یه دختر به اسم سو رو صدا میزنم ولی اون چیزی نفهمید
وای خیلی خوشم اومده
ممنونم🥰😍😘
مرسی که هنوز داستانم رو دنبال میکنی
و ری گود 👍 ( معنیش ::: خیلی عالی بود ) لطفا ادامه بده
میدونم عزیزم ❤ممنونم که ترجمه کردی . چشم ادامه میدم
واییییییییییی خدا عالیییی
مرسی🌹❤
واییییییییییی خدا عالیییی
وااايييى شررطااا انجااام شددد پااارتتت بعدديى
گذاشتم ولی توی برسی هست
ووطننيريك
و مطميفسخسهسنخي
شرط ها انجام شده پارت بعدیییی 🤍😀
گذاشتم ولی تو برسی هست
دستت گل 🤍
❤❤🌹🌹🌹