
ناظرررررر منتشررررر💛🧡💙❤💜💚💕😐
از الانم فقط 2 دقیقه زمان داری تصمیم بگیری میای شرکت یا نه اونش به من مربوط نیست اریان: ببینم نکنه ماریا اصرار کرده مم و ببری شرکت ادرین: نخیر ... چون لازمه میگم زود باش برو من رفتم شرکت میبینمت اریان: خیلی خب باشه...میبینمت😒 ماریانا: از ماشین پیاده شدم دقیقه روبروی شرکت بودن که یکدفعههههه یه اقایی بهم خورد داشتم میوفتادم که یکی دس.تم رو گرفت ادرین: حالتون خوبه؟ ماریانا: با سر تکون دادم اون اقا کی بود؟ ادرین: گفتم: از زن هایی که دست و پا چلفتی هستن اصلا خوشم نمیاد جلوتو نگاه کن که نخوری زمین ماریانا: بله چشم ممنون ادرین: به خاطر تو جلسم دیر شد... ماریانا: اون کی بود؟ موهام رو زدم کنار... وای خدا کفشم داشت حراب میشد تقریبا اینو 3 سالی هست دارم داره کَفِش کَنده میشه پولی هم ندارم که کفش نو بخرم کیفم رو درست کردم و رفتم اون سمت حیابون و رفتم توی شرکت اریان: دم در شرکت وایساده بودم که هر کی واسه استخدام اومد فوری استخدامش کنم که از اینجا خلاص بشم که دیدم یه دختر اومد تو رفتم سمتش و گفتم: دنبال کار میگردید ماریانا: بله اریان: خب تبریک میگم استخدام هستید😁 ماریانا: 😐😑😐😑😐😑 اما من که حتی مدارکم رو ندادم چطور استخدام شدم؟ اریان: ببین تو به اونجاش کاری نداشته باش فقط ببین رئیس اینجا برادر منه... یکم که نه خیلی جدیه.. از دختر ها اصلا خوشش نمیاد... بسیار بی احساس هست... بد اخلاق در حد تیم ملی😐 داد زدن در حد پارگی گوش😐 و اصلا نمیخنده و همین دیگه میتونی تحمل کنی؟ اخه هر کی منشیش شده هفته بعد یا استفاع داده یا داداشم اخراجش کرده😑
ماریانا: اخه یه ادم ابن همه عیب و ایراد داره؟ اریان: اگه برادر من باشه اره چرا که نه😫 ماریانا: باشه قبوله من به این کار خیلی نیاز دارم باید حتما این کار رو بگیرم 😀 اریان:خیالت راحت از امروز میتونی کارت رو شروع کنی 😊 ماریانا: پس مدارکم چی؟ _اونو بعد بده به رئیس! ماریانا: باشه خیلی ازتون ممنونم خیلی بهم کمک کردید _خواهش میکنم توی دلم عرو.سی بود بالاخره خلاص شدم رفتم توی اتاق ادرین... ادرین: بهت یاد ندادن در بزنی اریان: نه😐 ادرین: بگو ببینم چیکار داری؟ اریان: پیدا شد💃😀 ادرین: چی؟ اریان:منشی دیگه... مگه نگفتی دنبال منشی میگردی منم میدا کردم ادرین:به این زودی؟ خوب بلدی از زیر کار در بری اقا اریان .. اریان: همه نکات هم بهش گفتم اونم قبول کرد ادرین: هع هر کی اومده با پای خودش در رفته بعید میدونم اینم بتونه تحمل کنه اریان: خیالت تخت حالا میتونم برم؟ ادرین: کجا؟ بزار بیای تو شرکت روی هم حتی 1ساعتم نشده اومدی اریان: گفتی هر موقع منشی پیدا کردی ازادی منم پیدا کردم پس ازادم ادرین: خیلی خب بگو بیاد اتاقم اریان: باشه ... اهای تو... ماریانا: بله؟ اریان: رئیس باهات کار داره ماریانا: با من؟ اریان: نه پس با من...خب معاومه با تو کار داره برو تا عصبانی نشده ماریانا: باشه و مدارکم رو برداشتم و در زدم ادرین: بیا ماریانا: سلام ادرین: تا چشمم بهش افتاد اخم کردم گفتم: بشین ماریانا: چشم و نشستم و مدارکم رو روی میز گذاشتم ادرین: مدارک رو برداشتم تا صفحه اول رو دیدم برق از سرم پرید *ماریانا* همون اسمی هست که صبح توی اون کاغذ دیدم😨😨 اما اون اونجا چیکار میکرد؟؟
ماریانا: مشکلی پیش اومده؟ &بچه ها ماریانا تا حالا ادرین رو ندیده بوده& ادرین: اسمت ماریاناس درسته؟ ماریانا: بله .... ادرین: برادرم قوانین رو گفتن نه؟ ماریانا: تا جایی گفتن که خیلی بی اعصاب هستید😑 《ساکت باش تا اخراجت نکرده🙄》 ادرین: ببخشید؟ ماریانا: یعنی گفتن که از دختر ها خوشتون نمیاد ادرین: خوبه ... بلند شدم و شروع کردم به راه رفتن تو اتاق قانون اول: به من نزدیک نمیشی قانون دوم: بدون اجازه به وسایلم دست نمیزنی قانون سوم: از موضوعات شخصیم سوال نمیپرسی قانون چهارم : بی هیچ وجه صدات رو برام بلند نمیکنی مفهوم شد؟ ماریانا: بله چشم ادرین : خوبه! استخدامی میتونی کارت رو شروع کنی ... ماریانا: واقعا ازتون ممنونم تا بلند شدم پام پیچ خورد داشتم میوفتادم که...... ادرین: گرفتمش چشماش رو باز کرد ابی دریایی .... چشمای مرینتم... دقیقا شبیه همون بود که به خودم اومدم و گفتم: مراقب باش... منظورم از نزدیک شدن همین بود دختر حالا زودباش برو بیرون ماریانا: ببخشید ... بله چشم و کیفم رو برداشتم و رفتم بیرون و به در تکیه دادم یه دختر اومد سمتم سیرا: حالت خوبه؟ ماریانا: اره خوبم میشه بهم یه لیوان اب بدی؟ سیرا: البته ماریانا: خیلی ممنکن سیرا: باز همون نکات رو گفت؟ ماریانا: ببخشید؟ سیرا: چون به همه همین رو تذکر میده اون به شدت از دخترا بدش میاد ماریانا: اخه چرا؟ سیرا: به خاطر یه موضوع 20 ساله ماریانا: موضوع 20 ساله؟ اریان: اره ماریانا: ببخشید میتونم بپرسم چرا اینطوری شده؟ یعنی یه ادم نیمتونه اینقدر بی احساس باشه که حتی نخنده... اریان: هع داداش من هیچ وقت اینطوری نبود ....
اهل شوخی و بازیگوشی بود اما از وقتی اون مر.د هیچ چیز مثل سابق نشد😞 ماریانا: کی؟ اریان: بهتره ندونی برو به کارات برس ممکنه تو دردسر بیوفتی ماریانا: باشه امیلی: دخترم مالیرا؟ مالیرا: بله خاله؟ امیلی: ادرین رفته شرکت تو هم اماده شو که بری مالیرا: اخه واسه چی؟ امیلی: چون باید امروز کارت رو شروع کنی مالیرا: کدوم کار؟🤔 امیلی: خب دختر نزدیک شدن به ادرین دیگه مالیرا: خب ادرین حتی نمیزاره به یک متریش نزدیک شم چه برسه به این امیلی: خب حالا تو تمام تلاشتو بکن باشه؟ مالیرا: چشم ؟ ژینا: اخه چرا این در باز نمیشه؟ ژاکلین: معلوم نیست دره یا اهن! کمکککک امیلی: یه صدایی از اتاق اون دخترا میومد برم ببینم چه خبره ژینا: کسی اینجا میست؟ امیلی: چه خبرتونه؟ خونه رو گذاشتین رو سرتون خوبه کسی خونه نیست! ژاکلین: خاله تروخدا در رو باز کنید امیلی: کی این کار رو کرده؟ ژینا: مرینت خانم امیلی: چی؟ ژینا: منظورم ماریاناس امیلی: با اسم خودش صداش کنید و در رو باز کردم بیاید بیرون .... ژینا: عوهههه نفس عمیییق اخیییش 😲 امیلی: این همه اماده شدن و لباس و اینا واسه چیه؟ کجا به سلامتی؟ ژاکلین: ه...هی...هیچی همینجوری 😁 امیلی:خیلی خب زود باشید سر و وضعتون رو درست کنید ژینا:چشم وقتی رفت گفتم: به خدا من ماریانا رو میکشممممم😬😬😬 به چه حقی در رو روی ما قفل کرد؟😐 ژاکلین: بزار بیاد حسابش رو میرسم بیا بریم خونه مامان بزرگ تا قضیه رو هم بهش بگیم ژینا: با این سر و وضع؟ ژاکلین: خب لباسامون رو عوض میکنیم دختر بیا دیگه ژینا: باشه سیرا: ماریانا؟ ماریانا: بله؟ سیرا: رئیس قهوه سفارش داده براش ببر ماریانا: چشم فنجون قهوه رو برداشتم و رفتم سمت اتاقش *تق تق* ادرین: بیا ماریانا: قربان قهوتون رو اوردم ادرین: وایسا ماریانا: با ترس و لرز برگشتم و اب دهنم رو قورت دادم و گفتم: ب..بله؟ ادرین: میز رو تمیز کن ماریانا: چ....چشم شروع کردم به تمیز کردم میز ادرین: هی موهاش میخورد توی صورتم ...موهای ابریشمی! درست مثل مرینت... چشمای دریایی درست مثل مرینت 《خب خنگول مرینت هستدیگه😐😐》 ماریانا: بفرمایید .... تا برگشتم چشماش بسته بود گفتم: ق...قربان؟ ادرین: هوم؟بله؟ ماریانا:تمیز کردم ادرین: بسیار خب میتونی بری ساعت 6 هم میتونی بری خونه ماریانا: چشم ممنون ادرین: برو ماریانا: یه نفس عمیق کشیدم و رفتم به بقیه کار هام برسم 《ساعت 8 شب 》 ماریانا: لامپ دوباره اتصالی کرده بود و هی چشمک میزد چهارپایه رو گذاشتم و رفتم بالا تا درستش کنم ادرین: یه نور از انباری میومد با کنجکاوی رفتم داخل یه دختر اونجا بود...😱 اما یه دختر اونجا چیکار میکرد؟ رفتم نزدیک تر زیر لامپ صورتش واضح نبود که یکدفعههههههههه 《اینم از این پارت اگر خوشتون اومد حتما لایک کنید و واسم کاممت بزارید😍 اخه یه مدت هست که حمایت ها خیلییییی کم شده 😭😞چرا اخه؟ من دارم با وجود مدارس این همه واستون زحمت میکشم اونوقت حتی لایک ها به 30 هم نمیرسه؟😫😫یه زمانی تا 40 میرفت حالا حتی به 30 هم نمیرسه😞😞لطفا از داستانم حمایت کنید لطفا🥺خیلی به حمایت هاتون نیاز دارم🥺و ابنکه ممنون که شرایط پارت قبل رو کامل کردید ناظر عزیز لطفا منتشرش کن🥺 برو بعدی تا شرایط رو بگم😀》
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاااااااااااااااالی بود
مرسی عزیزم
عالی بید
ممنان😀
یکی برام توضیح بده سن ماریانا چنده ؟
بعد اگه مرینت که صد در صد مرینت از اون گردنبند زیبا و ... چرا دختر برادر جیمزه ؟
خداااااا
گلم در پارت 39 گفتم: 20 سال داره خب 20 سال گذشت مگه نه؟
خب نمیدونم😐💔
اصلا کاملا گیج شدمه 🥲اگه مرینت مگه نباید ۴۰ سالشه بود مگه زنده نشد یا دوباره متولد شد
خب این هنوز مرینت نشده و مرینتم ربطی به این نداره این یه انسان دیگه هست اونم یه انسان دیگه که کم کم توی داستان متوجه میشید که مرینت هست همین الانشم وقتی یه چیزایی یادش میاد یا خواب میبینه خودش یه نشونس
عالی بود;-) خوشحالم که رمانت معروف تر شد😍
مرسی قشنگم😘
خواهش میکنم;-)
عالی بود اجی 😉
مرسی اجی
بد جور جایی کات کردی.
زود پارت بعد رو بذار تا سکته نکردم.
😂😂
باشه گلم به محض اینکه تمومش کنم میزارم
عالییییبییییییییییییییییی پارت بعدی
مرسییییی
چشم به زودی میزارم
عالی بود اجی قشنگم خسته نباشی❤
مرسی قربونت برم 💜😊😘
میشه تو تست بعدی کاور است رو بدونه نوشته و پس زمینه ای که براش گذاشتی بدی عالی بود دارم از کنجکاوی میمیرم
یعنی ادیت نکنم؟ چرا؟
نه بکن ولی اون رو خیلی دوست داشتم اگه مژشه بدون ادیتش رو بدی به هم و گرنه ادیت قشنگه
به خاطر شما فقط پارت بعد رو بدون ادیت میدم😊 چون باید اسم داستان روش باشه فقط پارت بعدی
نه عکس این پارت رو بدون ادیت بزار تو تست بعدیت عکس این پارت نه پارت بعد
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مرسییییییی