11 اسلاید صحیح/غلط توسط: koshina انتشار: 3 سال پیش 158 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
قسمت آخر : زندگی تغیر میکنه
&از زبان راوی &
ساعت شش صبح بود . همه در حیاط آموزشگاه منتظر معلمشون آیزاوا بودند . چون امروز روز بزرگی بود ... با ورود استاد ، نفس ها در سینه حبس شد ... آیا بعد دو سال تلاش و کوشش به عنوان یک پلیس انتخاب میشن ؟! ....
&هفت ماه قبل از زبان شیوری شخصیت اصلی&
تقریبا پنج ماه دیگه فارغ التحصیل میشیم . موندم موفق میشم یا نه ؟ ...(شیوریییی💢) (!!ب.بله؟!) باکوگو(کجایی باگا ؟! دوساعته دارم صدات میکنم😑💢) ( ببخشید حواسم پرت هفت ماه بعده😅) باکوگو( اووووه حالا کو تا هفت ماه بعد 😑)( باشه بابا 😑 تمرینو ادامه بدیم 👊🏻) تمرینمون مثل همیشه بزن و بکش داشت 😅 اونقدرررر ادامه دادیم که از کنترل خارج شدم و با مشت صورتشو له کردم 😶 کم مونده بود چشمشو دربیارم 😶 ( کاتسوکیییی 😶 ببخشید حالت خوبه؟ 😶) باکوگو(😐😂) ( هوووی چرا میخندی باگا 💢😶 ) باکوگو( جررر خودت میزنی خودتم گریه میکنی 😂) ( گریه میکنم 😐) فک کنم اشکم در اومده بود ... اما گریه نمیشهههه😑💢 ....( میتونم بپرسم اینجا چه خبره 💢) سرمونو برگردوندیم و صورت ترسناک و خوفناکی رو دیدیم که به ما خیزه شده 😶 « بله شوتو رو میگه 😂» شوتو ( و میشه بپرسم باز چه بلایی سر باکوگو آوردی 💢 مگه نگفتم مواظب باش مثل دفعه پیش نشه 💢) باکوگو( اونقدرا هم —) شوتو( تو یکی خفه💢) باکوگو( بله کاپیتان 😑) ( ببخشید ولی مثل دفعه پیش نشد) شوتو ( بله دارم میبینم 💢 دو روز پیش نمیدونستی خشاب اصلحه رو کشیدی کم مونده بود بخوره به باکوگو 💢)باکوگو ( خودت داری میگی نمیدونس—) شوتو( خفه 💢) باکوگو( 😑)
بعد دعوای برادرم یا بهتره بگم کاپیتان گروه حسابی عصبانی شدم 💢 ولی خب حق داره باهام دعوا کنه هر چی بشه مسئولیت هشت نفر رو به اهده داره و باید مواظب همشون باشه. البته با خودش نه نفر 😅 راستش یه هفته پیش استاد ما رو گروه بندی کرد ... و از هممون دو تا امتحان گرفت ... یکی کتبی و اون یکی هوشی و املیاتی .... از هر گروه یک نفر ممتاز « اول» و دو نفر عالی بودن « دوم و سوم » . نفرات ممتاز کاپیتان و نفرات عالی کمک یار کاپیتان شدن ... البته ناگفته نمونه که من و باکوگو جزو نفرات عالی بودیم 😊😁 « آفرین صد آفرین هزار و سیصد آفرییین 😂😍👏🏻» و باکوگو فقط یک امتیاز از شوتو فاصله داشت و رقابت تنگاتنگی بود 😅
و هم اکنون نفرات گروهمووووون😆:
کاپیتان گروه ، داداشم تودوروکی شوتو😊 .
کمک یار اول کاپیتان ، باکوگو کاتسوکی 😎
کمک یار دوم کاپیتان ، دختر زیبا و قدرتمند ، تودوروکی شیوری 😎😂 اهم اهم چیه خب 😂
و حالا زیرگروه ها : بهترین دوستای مننننن مینا و اوراراکا 😍 و همچنین میدوریا و کیریشیما 😊 کامیناری و سرو هم هستن البته 😅
اسم هم نداره گروهمون 😑 چون استاد نزاشت اسم بزاریم 😑
زینگگگگگگگگگگگگ
زنگ آموزشی .... یعنی چی یاد میگیریم ؟ وارد زمین تمرین شدیم ... بعد مسابقه من و اون غولتشن « اصلاحات: آکانه 😂» چیزای زیادی یاد گرفتیم ؛ مثلا استفاده از تفنگ های مختلف ، استفاده از شوکر ، تیر اندازی از راه دور ، حتی روندن ماشین هم یادمون دادن و الان همه گواهینامه رانندگی داریم 😅 البته نصفشونو نگفتم چون خیلی چیزا یاد گرفتیم 😅 همینطور وایستاده بودیم و منتظر استاد آیزاوا بودیم که یهو یکی با موتور وارد زمین شد 😐✊🏻 استاد ایزاوا کلاه موتور سواریش رو برداشت و از موتور پیاده شد 😐😂✊🏻 آیزاوا( درس امروزمون موتور سواریه ) کاتسوکی از ذوق داشت میترکید 😂 احتمالا موتور سواری دوس داره دیگه بچم 🥺😂
&بعد آموزش & داشتیم برمیگشتیم که متوجه شدیم باکوگو نیست 😅 نی جان ازم خواست برم دنبالش 😑 انگار نوکر گیر آورده 😑😂 رفتم زمین تمرین .... ( کاتسوکی ... کجایی تمرین ...... ) باکوگو با موتور جلوم وایستاد و شیشه کلاهشو داد بالا 😍 عرررررررر مثل صحنه آهسته بود 😍 لعنتی چقد جذاب شدهههههههه😍 با قیافه متعجب که بیشتر شبیه 😐 بود بهم نگاه کرد .... باکوگو( چرا اینطوری نگا میکنی ؟ ) ( جژاب کی بودی توووووو 😍) باکوگو( ....... راستی چی میخواستی بگی ؟) ( آ...آره ... کاپیتان میگه تمرین بسه تو هم بیا بریم ) یه نیشخند زد که سرتاپا قرمز شدم و به تته پته افتادم 😍 .... باکوگو( اگه کاپیتان نگفته بود نمیومدی ؟!) ( چ.چ.چ.چرا..می.می.می. میومدم ه.ه.ه.همچین فکری—) نتونستم حرفمو تموم کنم ............................................................ چون بلند شد و روبه روم وایستاد و دستشو زیر چونم گذاشت سمت سرش بالا آورد . باکوگو ( لازم نیست به تته پته بیوفتی جوجو ... بهتره برگردیم پیش گروهمون ) یهویی منفجر شدم 😂😍 کامل قرمز شده بودم از بس جذابه پدر انسان 😍 چشمام شبیه 😵💫 شده بود 😅😂 باکوگو اول قشنگ هنگ کرد .... ولی بعدش یه مشت زد به کلم 😑 « حقت بود 😂✊🏻»
& سه روز بعد &
نی جان به ما گفت سریع بریم پیشش ... وقتی رفتیم مخفیگاهمون « منظورش اون ته ته های کتابخونست که خیلی کم اونجا رفت آمد میشه 😂» همه اومده بودن . بعد چند دقیقه شوتو اومد . شوتو( استاد آیزاوا از همه کاپیتانها خواسته گروهو تکمیل کنیم ) کامیناری ( تکمیل کنیم ؟! مگه تکمیل نیستیم !؟😐) باگوکو یه پس گردنی بهش زد 😂 شوتو( منظورم اون نیست 😑 هر کدوم باید یه درجه ی کاری تو گروه داشته باشیم ) کامیناری ( مگه نداریم؟! 😐) ایندفعه کیریشیما پس گردنی زد 😂بقیه هم چش غره رفتن براش 😂 « بزن بعدی ببین درجشه کاریشون چی شد 😅»
دودورو دوروووو 😂😊
درجات کاری گروهمووون 🥳
شوتو که مشخصه گروهو به اهده داره 😅
کاتسوکی هم اگه خداییییی نکرده شوتو نتونه بیاد جاشو میگیره 😎 همچنین به زور بازو یه متور هم به چنگ میاره 😂😎 خدایی بهش میاد 😂
من جاسوس مخفی شدمممم😍🥳 اهم اهم داشتم میگفتم 😅
کیریشیما رانندمونه 😊
مینا هم هکر گروهه 😍
اوراراکا تکتیراندازه 😍
کامیناری تجهیزات رو جا به جا میکنه 😊
میدوریا هم جاسوس دوم 😊
ایزی ایزی تامام تامام 😂👊🏻
+راوی:خب برگردیم به زمان اصلی+
از زبان راوی :
همه به استادهاشون چشم دوختن و با اضطراب دستشون رو پشتشون قفل کردن . قیافه جدی آیزاوا لبخند دلگرم کننده ای برداشت و با غرور به دانش آموزاش نگاه میکرد . آیزاوا( واقعا باعث افتخاره که دو سال تمام تلاش کردین و عقب نکشیدین . همچنین ازتون ممنونم که اینقدر هوشیار برای یادگیری بودین . ) چند پلیس درجه متوسط « که به تعداد همه بچه ها هم بودن » کلاه هایی رو به بچه ها دادن . شور و شوق چشم ها رو فرا گرفت . درست بود همه ....... قبول شدن .
آیزاوا به نوبت مدال سینه ای مخصوص پلیس ها رو بهشون میداد ، تا اینکه به آخرین نفر رسید . تودوروکی شیوری . هیجان و شوق عجیبی توی چشمای دو رنگش داشت . این شور و شوق عادی نبود . اون تا حد مرگ تمرین میکرد تا پلیسی بشه که از همه دفاع میکنه . این علاقه شدید نسبت به موفقیت همه رو وادار به تلاش کردن کرده بود . استاد لبخند افتخار آمیزی به قیافه خوشحال دخترک نوزده ساله زد و مدال سینه ای درخشانش رو به لباسش وصل کرد . این شروع زندگی جدید بود .
سلااااااااااامممممممم 😁✊🏻 من نبودم خوشگذشت 😂🤲🏻 ببخشید که نبودم 💓 خواستم داستانو زود تموم کنم که یه رمان بینظیرو شروع کنم 😍 حالا بعدا میگم چیه 😗 برو بعدی چالش داروم 💙 لایک بوکون 💓 کامنت بیزار 💌 فالو اگه نکردی بوکون 💕 جانههههههههه💙
11 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
یعنیا از اول نصف شب تا الان که ساعت 6:41 دارم اینو می خونم
از دست خودم
که اینقدر عاشق بعضی داستانا میشم که تا خود صبح میشینم پاش که تموم شه تموم هم که شد اگه داستانشو دوست داشتم دست بردار که نیستم
دلم می خواد ادامه پیدا کنن
🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦🤦
میشه لطفا یه داستان در مورد باکوگو و شیوری بزاری ؟؟
لطفاااااا
اجییییی سلاممممممم 😭😭😭😭
خیلی وقت بود نبودممممممم 😭😭😭 دلم برات یه ذرهههههه شودهههههههه 💔💔💔💔💔💔
داستانت رو خوندممممم عالییییی بودددددد 😭✨✨✨
مدال طلا نیست بهت بدم ؟؟ 🥲💔
بیا 😀🏅
ج چ : نمد 😀😀😀😀
بسی زیبا بووووودددد!!!!!!!!!!!!!!!
شیورییی مبارکت باشه دلبندم!
والا وقتی تو نبودی منم نبودم.بنابراین خوش گذشت هموو ندیدیم؟😁
ببخشید با گوشی نیومدم وگرنه ایموجی هام بیشتر بود....
مرسی
شیوری: آریگاتوووووو😘
فالویی بفالو 💐 💐