منظور از ورژن چیبی یه نسخه ی کوچیک و کیوت تر از شخصیتاس:»
فردا صبح لوییس با خستگی تمام از جاش بلند میشه و متوجه میشه که هی رو برای تحقیق درمورد اون کتاب فرستاده بود و از دیروز برنگشته بود.
بلند میشه و لباس های بیرونیش که کت و شلوار قهوه ای و عصا و کلاه بلند قهوه ای بودن رو میپوشه و له اشپزخونه میره تا اری رو ببینه.
در رو باز میکنه که اری رو مشغول خوندن اهنگ و اشپزی تنها میبینه.
لوییس: صبح بخیر.
اری با لبخند میگه: صبح بخیر!
لوییس: هی برنگشته؟
اری: نه هنوز نیومده...چه بهتر بزار یکم نباشه من راحت تر به کارام میرسم دیوونمون کرده بود!!
لوییس صورتش رو توی هم میکشه: اصلا دلم نمیخواد دست پختت رو بخورم!
اری با کفگیری که داشت اب میکشید برمیگرده و رو به لوییس میگه: چی؟ چی گفتی؟!
لوییس: هیچی هیچی!!
اری برمیگرده و مشغول اب کشیدن ظرف های میشه که لوییس میگه: لیندا کجاست پس؟ معمولا همیشه پیشه تو بود!
اری: همه بچه ها تو حیاط هستن.
لوییس: چرا؟!
اری: دارن به فرد کمک میکنن تا بتونه پرواز کنه.
چشمای لوییس گرد میشه که اری زیر چشمی بهش نگاه میکنه.
لوییس با سرعت به سمت در میره که اری برمیگرده و میگه: کجا؟
لوییس: اون نباید پرواز کردن رو یاد بگیره!!!
اری: چرا؟ اون داره راهه خودش رو انتخاب میکنه، اون فقط میخواد بفهمه کیه تا بدونه چطور از خانوادش محافظت کنه.حالا که یه فرصت برای پیدا کرده حقیقت پیدا کردن میخوای اینم ازش بگیری؟!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالیه؛ با قدرت ادامه بده؛ فکت بیشتر بزار؛ تک پارتی هم بیشتر بنویس
عررررر چشم مرسی༼;´༎ຶ ༎ຶ༽🌸
ععرررر اسلاید اخرش خیلی خوبب بوودددددد😂🤝🏽
عرررررر مرسییی خوشحالم خوشت اومده༼;´༎ຶ ༎ຶ༽🌸✨
ಥ‿ಥ🤍✨