لوییس از اتاقش بیرون و پیشه بچه ها میره.
فرد: نی ساما،بالاخره تونستم پرواز کنم!
لوییس که دو دستش پشت سرش بود میگه: بله،دیدیم.
فرد:...چرا انقدر..سرد؟
لوییس اخم کوچیکی داشت که به چهرش سرمای شدیدی می داد اما این سرما با صدای اری خیلی کمتر شد.
اری: لوییس؟!
لوییس: بله؟
اری: یکی به دفترت زنگ زد و جواب ندادی بعد به خونه زنگ زده،یه مرد با صدای کلفتیه و میگه میخواد باهات صحبت کنه.
لوییس*: نکنه خودشه؟ ولی از کجا شماره ها رو گیر آورده؟*
لوییس با سرعت به سمت تلفنی که توی سالن غذا خوری بود میره و تلفن رو برمیداره: لوییس میلبارتون هستم!
صدا: سلام،ببخشید آقای میلبارتون که مزاحم اوقات فراغتتون شدیم ولی برای یک سری تحقیقات نیاز داریم تا از شما و خونتون بازدید کنیم.
لوییس هوفی میکنه و دستش رو روی صورتش میزاره*:فکر کردم اونه!*
لوییس: برای چی؟
مرد: چند نفر گزارش صدای جیغ و داد از خونه ی شما دادن و ما الان حکم بازرسی خونه رو داریم.
لوییس: اوه...ب..باشه فهمیدم.
مرد: پس توی اداره ی***منتظرتون هستیم.
لوییس: چشم.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
ایدیتو میدی منم بخونم؟ و باهم اشنا بشیم؟:)
Shiro_ohara
ادامه
ای دوست..کجایی؟:/🧃
نیستت:/💔
حقیقتا حوصله پارت گذاری ندارم و فقط شمایی که رمانم رو میخونی.
میتونم شمارم رو بهت بدم و برات اونجا بفرستم حقیقتش خودمم دوست دارم باهات اشنا بشم:)
اگر دوست نداری که هیچ:«
هووم....روبیک داری؟
ایدیم...
ولی من احساس میکنم لوییس قراره برای بار سوم ضربه بخوره🚶🏽♂️🌫️
ಥ‿ಥಥ‿ಥ