8 اسلاید صحیح/غلط توسط: 𝑴𝒂𝒉𝒍𝒂 انتشار: 3 سال پیش 271 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظرررررر منتشرررررر😐❤💚💙💖💜💛
اول بگم که این فقط جنبه فان داره و لطفا ناراحت نشید:))) از زبان برلیان(میراکلس): مرضیه چند وقتیه شروع کرده بود داستان مینوشت و ۲۵ پارت داده بود؛ ولی متاسفانه مث آدم رفتار نمیکرد ک😐 یه جوری این بدبختا رو حرص میداد ک جرمی باید جلوش لنگ بندازه😑 بس ک خبیث و بدجنسه مارم حرص میده🤓 برای همین تصمیم گرفتم بچه هارو جمع کنیم باهم بعد گروگان بگیریمش انقدر بزنیمش تا پارت بده😂 خب اول آجیا و طرفدار هارو باید جمع کنم... پس بلند شدم رفتم دم خونه تکتکشون... آدرینت، bunny، ثمین، آرتین، نازنین، دیانا۱، دیانا۲، دریا(چوب شور)، آرش، فاطمه۱، فاطمه۲، فاطمه۳، ملیکا، نگین، سمانه، مارال، شارمین، آسنا، مینا، هیلدا، ساجده، زینب(مهربون)، dazal، Emma، دنیا، پرندین، آرمیتا، تارا، junsoo، سارینا، ستی، 🐞twilight، 🐞z، زهرا(کاملیا)، کاملیا۲، hyun، مبینا، s... ، مائده، نیایش، رادین، Pumkin و.... (فک کنم همه رو گفتم دیگه؟!😐) خلاصه همشونو جمع کردم😁
پسرا اولش مقاومت کردن ک آقا نکن گناه داره و فلان و این حرفا😐 ولی نخیرررر بالاخره راضیشون کردم😎 (آدم فروشای بیشول😑😂) (آقا من حس میکنم اکیپ پسرا چند نفر کم داره اگه کسی جا مونده بم بگید و از الان عذر میخوام😊🙏) چوبشور، مهربون و ثمین هم اول مقاوت کردن ولی بعد ک گفتم ب این فک کنید ک پارتای بعدو همرو میکشیم بیرون و... بعلهه اونارم راضی کردم😎 (چقد شما آدم فروشین بیشولا😐😂 ) همه جمع شدیم خونه آدرینت... یه تخته وایتبرد برداشتیم ک نقشه رو واضح توضیح بدیم... آدرینت: خب دوستای گلم ببینید، ما اول مرضیه رو از خونشون میکشیم بیرون بعد ب یه بهونهای دورش میمنیم و پخ پخ... خفتش میکنیم😎 / برلیان: بعلهه دقیقا؛ سوالی نیست؟ / دیانا۱: امم... دقیقا کدوممون باید اینکارو بکنه؟؟😐 / فاطمه۲: راست میگه دیگه... / ملیکا: ولیمن هنوزم میگم آجیم گناه داره / مهربون: منم موافقم / آرش: منم موافقم بچه گناه داره / آرتین: بله منممم / رادین: من تابع جمعم😐✋ / Pumkin: من ب شرطی قبول میکنم ک بزارید راجب سن تکلیف خانما و آقایون باش بحرفم😑😂✋ (هعی خدا😂)
آدرینت: خفه شید بینم😑 / برلیان: خاک تو سرتون این همه حرصتون داده بازم براش دلسوزی میکنید / هیلدا: آخه زود زود پارت میده ک... / ثمین: آره دیگه گناه داره😕 / برلیان: یه کلمه دیگه کسی بحرفه مردین... خب بجنبید یالا یالا... کلی کار داریم / تارا: بریم مرضیه رو به چخخ بدیمم😎😂 / مائده: ایول / سمانه: پدرشو در میاریم / ستی: یس😎 / junsoo: آجی بیچارم... دارم برا تک تکتون / سارینا: وا چرا؟ / junsoo: چون ک من از آجیای خیلی قدیمیشم میکشمتون😑 / زهرا(کاملیا): خب بگذریم... حالا نقشه رو کی عملی کنه؟ / Emma: من ک میگم پسرا عملیش کنن / آرش: هوووی چرا مااا😑 / Pumkin: راس میگه / آسنا: خنگول، برا اینکه پسرا راحت تر میتونن مخ بزنن😐 / آدرینت: منم موافقم برید مخشو بزنید خامش کنید باش قرار بزارید / آرتین: من ازش کوچیکترم!! بعدشم حال و حوصله چک خوردن ندارم😑 / ساجده یهو پرید وسط: بیخودی رو بچه مردم اسم نزارید بینم، بچه خودش رو یکی کراشه😑 (همیشه ب موقع میای اجی😂) / برلیان: حالا کی هس؟ / ساجده: مه... (هووووش دهن لق ببند😐😂) ساجده: خیلی خب امم.. یه رازه / راز: من خودم رازم، بگو😐 / مارال: آره دیگه بگو / فاطمه۳: ببخشیدا گفتی راز؟ نصف تستچی میدونن / ساجده: ب هرحال😑 / آدرینت: خیلی خب ولش... دو نفری ک باشون راحت تره و کلا چیز ترن برن / آرمیتا: والا این دختر با همه گرم میگیره صمیمی از کجا پیدا کنیم؟!😐 / فاطمه۳: اینو موافقم😑 / ملیکا و ثمین: ما میریم😁 / برلیان: فکر خوبیه... بکشونیدش تو زیرزمین خونه😎
از زبان نویسنده: خلاصه که ملیکا و ثمین حرکت کردن رفتن سمت خونه مرضیه اینا... بعد وسط راه یهو ساجده پرید از پشت سر... اینا مث چی ترسیدن... ساجده: ن نترسین اومدم کمک😁 بعد دیگه سه تایی رفتن و در زدن... مرضیه اومد پایین و تا اونا رو دید پرید تو بغلشون و روبوسی و خلاصه ازین کارای دخترونه😐 ملیکا: خب فاطی جون بیا بریم میخوام بت شوکولات بدم😁 / ثمین: اره بیا بریم دور دور😅 / ساجده: گامشیددد کنار بینم... مرضیه گامشو بریم یالاااا😐 / مرضیه: خیلیخب آرام باشید.. راستشو بگین چی تو کلتونه؟!😑 (ههه خیال کردین من باهوشم😎😂) ثمین: هیچی فقط ۴ تایی بریم کیف کنیم / مرضیه: شما یه چیزیتون هست من نمیام / ساجده: عه مطمئنی؟ / مرضیه: بلی کاملا / ساجده ک اعصاب معصاب نداشت یه کیسه از ناکجا آباد درآورد کرد تو سر مرضیه😐 ملیکا: ععهه کشتیش / ثمین: ول کن آجیمو😑 / ملیکا: زینب بفهمه مردی😐 / ساجده: خفه شید بیاید کمک کنید ببریمش یالا یالااا...... ثمین و ملیکا و ساجده باهم مرضیه رو بلند کردن (ن نگران نباشین خیلی سبکم😂😐) و با خودشون بردن...
از اونطرف بقیه منتظر بودن اینا بیان... که یهو دیدن ساجده و ملیکا و ثمین با یه گونی ک تکون میخوره دارن میان😐 اولش ترسیدن بعد فهمیدن ک اون گونیه مرضیس / برلیان: بهشون گفتم ک مث ادم بیارینش / bunny: فق منو بگیرین این بیشعورو جررش ندم ک انقدر مارو حرص میده😐 / Emma: ب آجی من فحش نده😑 / مهربون درحالی ک داشت گریه میکرد: شما اجیمو ب چخخ دادین عررر😢😭 / شارمین: آبغوره نگیر دیگه / خلاصه مرضیه رو آوردن... کمر ثمین و ملیکا و ساجده جوری گرفته بود ک درجا افتادن زمین😂 hyun: یه کارو درست نتونستین انجام بدینا😑 / ملیکا: ببند تا نیومدم جرت ندادم😐 / ثمین: اخخ خدا کمرم ب چخخ رف همش تقصیر توعه آدرینت خانم😑 / آرش: بیخیال شید خانما.. اون دختره خودشو کشت تو گونی😐 / مینا: راس میگه دیگه... dazal، Emma، دنیا، پرندین، آرمیتا و تارا رفتن مرضیه رو از تو گونی درآوردن.. مرضیه با ۳۰-۴۰ تا از اجیاش/داداشاش ک با چوب و چماق واستاده بودن مواجه شد😂😐
برلیان: بگیرین تا فرار نکرده ببندینش ب این صندلی / مرضیه: میدونستم یه مرگتون هس... حالا وقتی پارت بعدو ندادم حالیتون میشه😑 دنیا: خفه... بچه ها مرضیه رو بستنش ب صندلی... مرضیم اصا ب چپش نبود داشت ب قسمت ریسک میراکلس فک میکرد و مغزش از شدت شیپ کردن و تعوری و اخبار خوندن آب روغن قاطی کرده بود... مرضیه تو ذهنش: یعنی شیپ کوکی و لیدیباگ میشه لیدیکوک؟😐 یا کوکباگ؟ یا چی😐 هیلدا: مرضیه من بشون گفتم گناه داری گوش نکردن / آرتین: ما پسرام گفتیمااا / مهربون: منم خعلی گفتم گوش نکردن😭 / آدرینت: خب خب خب... پارتای بعدو میگی همین حالا یا جرت بدیم بعد میگی؟ / برلیان: مگه من نمیگم از جرر استفاده نکنید بیشولا😑 / دریا(چوبشور): جرر خوبه ک / برلیان: یک بار دیگه کسی از این ملمه استفاده کنه با اون روی من مواجه میشین😑 / همگی: چشم بانو😁 و برلیان ب شدت عصبانی شد و با دمپایی همه رو دنبال داد... Pumkin: غلط کردیمممم / ساجده: اقا من کمرم گرفته درک نمیکنی😂 / نگین: ااای خدااا هواررر... جیغ و داد اونا باعث شد مهلا نتونه روی شیپ جدیدش تمرکز کنه😐 که یهو داد زد: خفهه شید بینم... اه.. میزارید ب شیپ لیدی باگ و وایپرین فک کنم یا ن؟!😐 / همه وایسادن... برلیانم از همه امضا گرفت ک دیگه کسی نگه جررر😐 twilight: مگه تو لیدی نواری نبودی؟! / مرضیه: چرا ولی شیپشونو ک باید بدونم... من مث شماها نیستما من فعالم😑 / نازنین: همگی برید کنار... (یادم رف دوتا نازنین بزارم😑😂) خودم میخوام بکشمش... / مرضیه: عه نازی سیلام خوف بیدی؟ چی شد پ؟ هنو ب زندگی امید نداری؟ / نازنین: فعلا ن ولی بعد از کشتنت حتما😏
ساجده: راستی مرضیه آرین سلام رسوند گف بت بگم اگ اینجا بود همه رو ب چخخ میداد ولی خو فعلا افسردست بچه😐 / مرضیه: چیچیو افسردست بگو بیاد تا ب چخخ نرفتم / 🐞Z🐞: دیگه خیلی دیر شده تو ب چخخ رفتی تمومه😎 / مرضیه: چ گرفتاری شدیماااا / مارال: خب با چی شروع کنیم؟! / آدرینت: من ک میگم یه راست بریم سراغ knife (اجی من دارم برات😐😂) / پرندین: ن عههههه مگ من مردم... / تارا: ب نظر من از شوک الکتریکی شروع کنیم (اجوووو😐) مرضیه: هرکار میخواید بکنید من پارتای بعدو لو نخواهم داد😌 / ملیکا: فک کنم آدرینت راه بهتری پیشنهاد داد / ستی: مخالفم / فاطمه: میدونید چن سال زحمت کشیدم اینو بزرگش کردم ک حالا بچرو ب چخخ بدین؟! (فاطی کجایی؟😢) / برلیان: تقصیر خودشه خو / نازنین: ساکتتتتتتتت / نازنین۲: عهه هم اسم😍 / نازنین: وای عشقم سلام😻 نازنین و نازنین در یک نگاه عاشق هم شدند و بدین ترتیب باعث شدن شیپ رز و جولیکا زایه در نیاد😐 بگذریم... هیلدا: برلیان جان بیا.. اینم چیزی ک گفتی! شوک الکتریکی بیده / برلیان: ممنون هیلدای عزیزم😏 / رادین: ب خدا ب چخخ میره / آرتین: میمیره بدبخ میشینا / آرش: اصن ب من چه ولی......... پارت بعد😐😑 / Emma: گوش نکن ب حرفشون ان چنان بش شوک بدین ک ب چخخ بره😎 (اجوووو ت خوب بودی ک با اینا چرخیدی خرابت کردن😐😂)
Pumkin: ولی قبلش، مرضیه تو مطمئنی سن تکلیف مشترکه؟ / مرضیه: اقااا یه بار گفتم بازم میگم سن بلوغ فرق میکنه سن تکلیف مشترکه بفهممم😐 / Pumkin: قبول نیس من قهلم ت همیشه واسه همه حرفا جواب داری😕 / مرضیه: این الااان مشکل منهههه؟؟😂😐 و دعواشون بالا گرفت و ستی و سارینا و junsoo ب زور جداشون کردن و فهمیدن مرضیه حتی با دست و پای بسته هم خشن و عصبیه!😂 آره دیگه خلاصه ک بعدش اینا هی مرضیه رو با اون شوک الکتریکیه پدرشو درآوردن😐 ولی مرضیه بانو همچنان داشت ب شیپ لیدی باگ و وایپرین فک میکرد.... اصلانم ب چپش نبود ک هی اسکلت میشه و دوباره ب حالت قبل برمیگرده😂😐 تا جایی ک بچه ها همه خسته شدن و دیدن فایده نداره بیخیال شدن😂 مرضیه یهویی چن تا سرفهکرد و بعد از حال رفت... تو لحظه آخر گفت: شیپشون میشه لیدیرین!!!😍😂 ولی قبل از اینکه بفهمه این شیپ لیدیباگ و آدرینه بیهوش شد... اینام افتادن ب غلط کردن و معذرت خواهی...😂 یه سریام پیاز داغشو زیاد کردن و شروع کردن اشک و آه و گریه و ناله و... تارا خیلی ریلکس رفت طنابای دورشو باز کرد و مرضیه شل شد و افتاد پایین... بعد یهو مهدی ک پسردایی مرضیه بود از ناکجا آباد درحالی ک داشت ناروتو میدید (توجه کنید ک با زیرنویس و بدون سانسور میدید😂) اومد و با پیکر بیجان او مواجه شد😂 خیلی خنثی گفت: مرده؟! / ملیکا: گاز بگیر زبونتوووو / مهدی: من اینو میشناسم این مرده😑 / اقا اینو گفت گریه ها بالا گرف😹😹مهدی رفت بالای سر مهلا... قطره اشکی از گونش چکید.. جلوی مرضیه زانو زد.. انگار میدونست این آخرین دیدار اوناست... (جررر😂😐) صورتشو بهش نزدیک کرد... برای آخرین بار تو چشمای خرماییش خیره شد و با افسوس گفت: عمه بیچارم از دستت راحت شد😑 (جرررر😂😂) و همگی افسردگی گرفتن و به بدبختی و بیچارگی بدون اون و داستانش ب زندگی ادامه دادن🙂💔
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
32 لایک
سوال اول: چرا من نبودم؟!
سوال دوم: چرا کامنت من اینجا نیست؟!
اونEmma ا منمم؟؟؟ جیغ
بل بل زیبا😐
هی منشییی. ی سوال من اون Emma هسم؟؟
بله
اجی چرا منو یادت رفته😐 ⚔️⚔️⚔️
آجی من از تو بزرگترممم
عه الان کامنتتو دیدم😂😂
بله بله اون موقع نمیدونستم بعد ک فهمیدم یعنی ملیکا گف پشمام ریخت😂😂
وای جرررررررر🤣🤣💜 مردممممم🤣💜 عالییییی بود🤣💜
جچ: یه جورایی😐👐🏻💜
به خدا از بس اومدم تو پروفایلت ببینم پارت جدید اومده یانه ۱۰۰۰ تا بازدید برات زدم😐👐🏻 یه ماچ ویژه لازم دارما😐💜🤣 منم کلافه شدم پارت ۳۵ داستانم رو تو نظرسنجی گذاشتم تو هم تو نظرسنجی براز🥺💜 اما من باز تسلیم نشدم دوباره گذاشتم😐💜
سلام نیستی آجی چه خبر؟خوبی؟انگارآب شدی رفتی تو زمین البته فقط تونیستی آجیای دیگم هم انگار آب شدن رفتن زیرزمین:|راستی چرادیگه رمانت رو نمیذاری؟بذار حدس بزنم رمانت منتشر نشده درسته؟فکر کنم برای آجیای دیگم هم همین اتفاق افتاده که انگار آب شدن رفتن زیر زمین ببین آجی اگه رمانت خیلی وقته منتشر نشده اینکارو کن:-)همین رمانی که نوشتی رو کپی کن و همین رو تو یک تست دیگه درست کن یعنی همین رمانی که درست کردی رو ازش یک تست دیگه یابه بیانی دیگه یک کپی دیگه بسازیاچنتا کپی بذار ازاین رمانت که حداقل یکیش منتشرشه
سلااااااام اجوووووو دلم برات تنگیده بود😍😍
اخی راحت شدم اینا منو کشتن😐
والا چی بگم هستم ولی رمان منتشر نمیشه زیاد اعصاب ندارم😅💔
اتفاقا همین الان ۲ نسخه ازش تو صف بررسیه😹
حالا دیگه نمد😐
فدات شم اجو دلم خیلی تنگ شده بود خوشگلممممم😂❤
ممنونم آجو;-)منم خیلی دلم برات تنگ شده بود😍
سلام آجو منم دلم برات تنگ شده بود😍
عیبی نداره حتی اگه پارت ها دیر دیر منتشر شه مهم عالی بودن تسته مگه نه؟مهم اینه که داستانت حتی اگه دیر منتشر شه خوب و عالی باشه پس اشکالی نداره صبر میکنم:-)جدا دوتا؟برم تو بررسی تستا شاید دیدمش منتشر کردم;-)فعلا آجی;-)
اوهوم... مرسی😍😍
خواهش میکنم:-)
به قول مامانم همیشه یه سر دعوا ها و وحشی بازیها منم😐😎😁😂🙌🏻
اوه😐 من کاملا برعکس اصلا تو دعوا ها نقشی ندارم همیشه اون صلح جوی بدبختم ک کتک میخوره دوستاشو اشتی بده😐😂
حیح منم صلح جو هستم تا زمانی که اوضاع به نفعم باشه یا برابر باشیم😂😂😂😂😂😂💔🙌🏻
😂😂
وایسا بینم😐
من هیچوقت حضور کمرنگی ندارم😑💔
حیف که واقعا تو داستان نیستم و گرنه یه حالی به جماعت میدادم کیف کنن😎😁😂
جرررر😂
واییییییییی پوکیدمممممممم😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣
ای جوننننننـ💓😁
منتظر همچین روز فرخنده ای هستم عسلکمـ😉❤🙌🏻
😂😂😂😂
ای بدنجس😐😂