13 اسلاید صحیح/غلط توسط: هیلدا انتشار: 3 سال پیش 280 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظرجااان خواهش میکنم منتشر کن
سیییلاااام
خب دوتا خبر دارم
۱ : یه تئوریسین خیلی وحشتناک
۲ یه سوپرایز برای شما
خب سوپرایز پارت بعد هست ، و اما تئوریییییی :
همون طور که تست های قبلم گفتم فیلیکس میره پیش شدوماث و به احتمال زیاد معجزه گر سگ رو میدزده ،
حالا با دقت که به تیزر نگاه کنیم میبینیم لیدی باگ یه چیزی شبیه توپ میده دست فیلیکس و وقتی پیش گابریل میره ، اون توپه دستشه ، حالا میرسیم به تئوری من اگ تو اسلاید قبل ببینید عکس فیلیکس که با معجزه گر سگ تبدیل شده پیش قهرمان ها هست ، و عکس لایلا و وولپینا اون بالا پیش گابریل و شدوماث ، و اما تئوری من : که شاید فیلیکس واقعآ به یه قهرمان تبدیل بشه و صاحب معجزه گر بعدی پروانه و طاووس لایلا باشه .
خوب اگ خوشت اومد لایک و فالو یادت نره و سوپرایز هم همینطور که پارت بعد براتون گذاشتم 💚❤😍
فلیپ:بزار روشنت کنم مرینت ،
روزی روزگاری در زمان های قدیم جادوگری بزرگ به نام آکیرا سوان که با استفاده از اشیاء و جادو و حیوانات جادویی به نام میراکلس میسازه و انها رو به افراد لایق میده تا از بشریت محافظت کنند و از دست شرور ها در امان باشند ، ولی وقتی پیر میشه به این فکر میکنه که بعد از اون چه کسی از معجزه گر ها محافظت کنه و نسل جدید از قهرمان ها رو بسازه ، پس طلسمی میخونه که در هر نسل از خانوادش لایق ترین فرد به عنوان نگهبان اصلی انتخواب بشه ، و حدس بزن کی انتخواب شده 😏،تو😒، مرینت سوان دختر ادوارد سوان و لینا سوان عمو و زن عموی بنده 😒.
❤: اما چطور ممکنه پس چرا... چرا خانوادم منو به دوپن چنگ ها دادن ،
فلیپ : میدونی آکیرا همیشه میترسید که فرد منتخب نتونه از پس وظیفه ای که بهش داده شده بر بیاد واسه همین ، کسی که تو انتخواب کنی نیمی از قدرتت رو میگیره ، و کی بهتر از همسر آیندت که همیشه پیشته و مراقبته😏 .
❤: هه لابد فکر کردی من با تو ازد*واج میکنم ، کور خوندی حاظرم اینجا بمیرم تا قدرتم رو به تو بدم ،
فلیپ : نگران نباش اگ پای جون دوستات و آدرین عزیزت درمیون باشه حتما حاظر میشی تا قدرت که چیزی نیست همه چیزت رو بهم بدی ها ها ها ها (*منو جو گرفت خنده شیطانی هم گذاشتم😂)
از زبان ❤ : باید چیکار میکردم ، هرطوری باید باید به یکی خبر میدادم که زندم ، که بیان دنبالم ولی چطور😔 .
۵ ماه بعد :
از زبان کارن (*شخصیت جدیدمون که من روش کراشما گفته باشم😂)
فلیپ *** پیدات میکنم نمیزارم آب خوش از گلوت پایین بره ، چی فک کردی من کارن سوانم دیگه😏 ، تو حال خودم بودم یکی درو محکم وا کرد گفت : داداش کوچولوی من چطوره 😏 .
کارن : مگه بهت نمیگم بهم نگو کوچولو لوسی ، حالا خوبه ازت بزرگترم اگه کوچیک تر بودم که ولم نمیکردی 😐 .
لوسی: لوس نشو دیگه ، ببینم پیداش کردی 😃 .
کارن : ها پس بگو ، واس همین اومدی یه سرم به ما زدی ها ،
لوسی : اع بگو دیگه پیداشون کردی .
کارن : آره ، تو یه انبار قدیمی بیرون شهر ،
لوسی : ایول اینه ،
لینا : پیداش کردی .
کارن : لوسی تو دهنت چفت و بست نداره نه رفتی همه رو گذاشتی کف دست مامان اره .
لینا: کارن لوسی کار درست رو کرد، خب بگو ببینم دختر قشنگمو کجا برده ،
کارن : انبار متروکه بیرون شهر ،
لوسی : هی کجا میری منم باهات میام ،
از زبان راوی خوشملتون😂: و کارن همینجور که رفت حیاط و سوار موتورش شد (*تو انباز بودن که تو حیاط هست و موتور تو حیاط بود ) کارن: نه خطرناکه خودم میرم ، راستی به بابا نگین باز میخوان ۸۰ تا بادیگارد بفرسته .
لینا : مراقب خودت باش ،
لوسی : مراقب آبجیم باشیااا.
از زبان کارن : از عمارت خارج شدم و رفتم سمت انبار متروکه ،
از زبان ❤: ترسیده بودم ، اونم عصبانی بود گفت : یا همین الان قبول میکنی یا من میدونم تو ❤: نهههههههههه قبول نمیکنم ،
یهو عصبی شد و گفت باشه هرطور مایلی و رفت بیرون ولی قبلش به یه مرد گنده یه چیزی گفت که نفهمیدم ، اونم داشت با یه میله میومد سمتم که یهو یه چیز خورد به سرش و افتاد زمین ، پشتش که پسر قد بلند با موهای آبی همرنگ موهای من و یه کت چرم و شلوار لی وایستاده بود ،
کارن : یواشکی رفتم تو دیدم مرینت سر فلیپ داد زد اونم به بادیگاردش گفت حسابش رو برس ، اونم که داشت میرفت سمت مرینت از پشت با میله زدم به سرش ، بعد که افتاد مرینت داشت اینجوری😦 نگام میکرد ، آروم دستم و آوردم رو لباب و گفت هیس🤫🤫
رفتم دستاش و باز کردم ، و تو گوشش گفتم : باید بدون سر و صدا بریم بیرون واگرنه میفهمه .
آروم بردمش بیرون نفس نفس میزد و خیلی ترسیده بود ، میخواستم بگم خوبی که یهو بادیگارد های فلیپ پیدامون کردن ،
کارن: بدو بدو سمت موتور .
سوار موتور شدم کلاه رو دادم اونم سرش کرد خواستم موتور رو روشن کنم که فلیپ پیداش شد و با ماشینش راهو بست ،
فلیپ : کجا با این عجله پسر عموی عزیز ، بودید یه کیک و شیرینی میل میکردین بعد میرفتین .
بعد به بادیگارداش گفت بگیرشون،
کارن: هی مری ، صفت بچسب .
بعد گازشو گرفتم و از روی چوب هایی که اون گوشه مثل سکو پرش چیده شده بود با موتور پریدم .
از اونجا دور شدم و تو یه کوچه موتور و خاموش کردم ، پیاده شدم ، خواستم یکم سر به سر مرینت بزار گفتم : خب حالا تو زندانی منی هاهاها
❤: چیییییییی بیخیال تازه از دست یکی فرار کردم گیر یکی دیگه افتادم .
کارن : با این تفاوت که من فقط واسه کمک اومدم و الان سربه سر شما گذاشتم 😁 ،
❤: هی اصلا شوخی قشنگی نبود ، وایسا من کلی سوال دارم ، حرفایی که اون پرسه زد درسته من قدرت جادویی دارم ؟ فامیلی واقعیم چیه ؟ پیش خانواده دوپن چنگ چیکار میکردم .....
کارن : هی هی آروم باش یکی یکی بپرس ،
ببین وقتی بابا فهمید تو فرد منتخبی چون میدونست عمو حتما یه بلایی سرت میاره تو رو به یه خانواده داد تا جات امن باشه ، ولی اون خانواده رو عمو فرستاده بود واسه همین ما هرچی گشتیم پیدات نکردیم ، فامیلی واقعی تو سوان هست مرینت سوان دختر ادوارد و لینا سوان ، الان همچی مشخصه آبجی کوچولو ،
❤: اره ، چیییی ابجی کوچولو ،؟؟😦
کارن :😁😁
❤: وایساااااااااااااا تو کارن سوانی مدل معروف نیویورک ، 😦، یعنیییییی من دختر بزرگترین طراح نیویورکم😦😦 ،
خواهر کارن و لوسی سوان😦😦 .
کارن: آفرین دیگه لازم نیست سخنرانی کنم راستی میدونستی بابا بزرگترین طراح فرانسه بود ولی واسه اینکه عمو نتونه پیدات کنه اومدیم نیویورک ولی حالا دوباره برمیگردیم پاریس ، میدونی من خیلی ذوق زدم که دوباره برمیگردیم واسه همین یکم جوگیر شدم ، حالا بپر بالا چون لوسی آنقدر ذوق داره خواهر بزرگش رو ببینه که اگ دیر کنیم منو میکشه 😅😂.
از زبان❤: سوار شدم کلی سوال داشتم ، واسه همین با سوالاتم افتادم به جون کارن بدبخت 😂 . ❤: خب بگو ببینم من بچه چندمم . کارن : تو دومی هستی بعد تو لوسی .
❤: پس تو چندمی ؟
کارن : اع گفتم دیگه ، نگفتم ، ولش کن من اول ، تو دومی ، لوسی سوم .
❤ : تو چند سالته ؟
کارن : خب من ۲۰ سالمه تو هم که ۱۸ سالته درسته ، لوسی هم ۱۷ سالشه .
❤ : واییییییییییی باورم نمیشه من دختر لینا و ادوارد سوان معروفم 🤩🤩 .
کارن : راستی شنیدم طراحی هم میکنی .
❤: کجاشو دیدییییی، من یه هنرمندم ، راستییییییی من باید به آدرین زنگ بزنم اونا فک میکنم من مردم (*چه عجب به یاد پیشی منم افتادی😐 ، فینا : ببیییییین این چطور تا داداشش رو دید آدرین و یادش رفت 😐😐 * : فینا جان آروم باشششش )
کارن : راستییییی این شادوماد کیه این دوساله دل آبجی ما رو برده، اگ بدونی وقتی مامان بابا تو اخبار دیدن واسه عروسی و سالگرد و واسه بچه هاتون هم برنامه ریزی کردن 😂😂 .
❤ : 😐😐 هعییییی .
داشتم به اطراف نگاه میکردم که کارن موتور رو جلوی یه امارت بزرگ پارک کرد و گفت : خب رسیدیم .
دستش به زنگ نخورده بود که یهو ...
یه دختر با موهای آبی کمرنگ یخی اومد بیرون و پرید بغلم .
از زبان لوسی : تو حیاط نشسته بودم که صدای موتور کارن رو شنیدم ، سریع رفتم در رو باز کردم تا دیدمش محکم بغلش کردم و گفتم : آخ جوووون بلاخره آبجیم رو از نزدیک دیدم . (* خب الان مری رفت داخل و مادر پدرش رو دید و بعد از سال ها پیش خانوادش بود و احساس رضایت کامل داشت که یکرفعههههه😂😂😐)
❤: تو اتاق لوسی پیشش نشسته بودم که یهو یادم اومد الان تو پاریس همه فکر میکنن من مردم 😬😬 ، سریع گفتم : وای نه آدرین 😬 .
لوسی: وووو گفتی آدرین ، بی صبرانه منتظرم شوهر خواهرم رو از نزدیک ببینم 😆 .
❤ : اون هنوز ازم خواستگاری نکره که میگی شوهر خواهر 😐 .
لوسی: ایشش باید همون روز اول میکرد ، نهههههههههه اتفاقن خوب شد ، چون اگ میکرد من اون صحنه رو از دست میدادم 😆 .
کارن : ولی از من میشنوی بهش نگو ، ما همه وسایلمون رو جمع کردیم ، امروز هم پرواز داریم ، بزار سوپرایز بشن .
لوسی : آره مثل این فیلما که عشق طرف زنده میشه .
❤: ولی من نمردم که بخوام زنده بشم اخهه😐 ، بعدشم تو اخبار نشون داد امروز واسم ختم میگرن ، خو زنگ بزنم بگم زندم😐 .
کارن : زنگ بزن تا شازده خودکشی نکرده 😂
لوسی : آره مثل اون فیلمه که پسره واسه دختره خودشو میکشه 🥺😆 .
❤ : اعع عالی شد ، اون فلیپ &&& گوشیمو شکوند😐 .
کارن : فدا سرت آبجی یکی بهترشو واست میگیرم ، فعلا بگیر زنگ بزن تا شازده از غم نبودن عشقش قش نکرده و نمرده .
لوسی : دقیقآ مثل اون فیلمه که پسره قش میکنه و بعد هم میمیره . (*معرفی میکنم متخصص فیلم های عاشقانه که ۹۰ درصد پسره بخاطر دختره میمیره😂😂)
از زبان ❤ : تصمیم گرفتم فعلا به کسی چیزی نگم چون مامان گفت ممکنه یکی از آدمای فلیپ بفهمه .
۴ ساعت بعد ، تو هواپیما نشسته بودیم که اعلام کردن تا نیم ساعت دیگه فرود میایم .
از زبان 💚 : تو اتاق نشسته بودم انقدر گریه کرده بودم چشام ورم کرده بود ، نینو و بچه ها پایین بودن ، چند وقتی اومده بودن پیشم ، اصلآ حالم خوب نبود .
تو حال خودم که بچه ها اومدن داخل ، (*منظورش کل بچه های کلاس به جز لایلا و کلویی ) 🤎: هی پسر همه ما ناراحتیم، درسته فقط یه ماه گذشته و زمان خیلی کمیه ، ولی تو داری خودتو نابود میکنی ،
🧡: آدرین باورش واسه منم سخته ولی ..... هق....هق .....نبا...نباید ...هق 💛: آلیا تو داری بدترش میکنی ....هق ....پا...پاشو ....هق...بریم...بیرون 💚:😢😢 .
زینگ زینگ
از زبان 💚 : به زور از جام بلند شدم ، رفتم تو حیاط تا حضوری به خبرنگارا بگم که دست از سرم بردارن بچه ها هم پیشم بودم ، در رو که باز کردم گیج شدم ، یعنی چی کارن و لوسی سوان مدل های معروف نیویورک ، اینجا چیکار میکردن ، داشتن با هم دعوا میکردن که منو دیدن که دارم با نگاه علامت سوال نگاشون میکنم ، که دختره گفت : بیا الان جواب این چهره علامت سوالی رو چی بدیم آقای باهوش هاااا ، کارن : به من چه آخهههه تقصیر خودت بود ، لوسی: نمیدونم مامان چطوری اونو دست تو سپرد ، کارن : اصلا کاش اون جلسه مسخره نبود مامان بابا باهامون میومدن که اینجوری نمیشد 😐 ،
💚 : ببخشید من اصلآ حوصله ندارم سرمم درد میکنه میشه بگید چرا از نیویورک اومدین اینجا دارین باهم بحث میکنین .
لوسی: هیچی تو برو بخواب برای نجات آبجیم به کمکت احتیاجی ندارم .
🧡: ولی مگه شما خواهر دارین ، اما شما دوتا تنها فرزندان لینا و ادوارد سوان هستین .
لوسی : پس بزار برات بگم ماجرا اینه.....
🧡 : الان اصلا وقتش نیست بهترین دوستم دیگه پیشم نیست و شما اینجا دارین چرت و پرت میگین بس کنین دیگههه😢😢
لوسی : باش پس بهت نمیگم مرینت اصلا سوار اون هواپیما نشد و نمرد و فلیپ همون پسر جدیده دزدیدش و بعد کارن نجاتش داد و و بعد به مرینت گفتیم که اون خواهر ماست و بعد وقتی داشتیم میومدیم اینجا تا شما سوپرایز بشین آقا کارن با دیوونه بازی هاش باعث شد مرینت و گم کنیم و از اونجا که ما خیلی وقته پاریس نبودیم و اینجا رو نمیشناسیم از شما کمک میخوایم تا مرینت رو پیدا کنیم 😐 .
(*الان قیافه همه دقیقا اینه😧😦😱
و قیافه من اینه😂😂)
از زبان ❤ : خب عالی شد بلاخره رسیدم پاریس بعد نفهمیدم چی شد که لوسی و کارن رو گم کردم ، میدونستم اونا از پس خودشون بر میانس تصمیم گرفتم برم تا معجزه گرم رو از خونه استاد فو بردارم ، وقتی رسیدم گوشواره ها رو گوشم کردم و وقتی تیکی رو دیدم از خوشحالی بال درآوردم ، (* مری قبل از اینکه بره واسه اینکه جای معجزه گر امن باشه گذاشتش تو خونه قدیمی استاد فو ) و محکم بغلش کردم ، که یهو در باز شد و.....
از زبان 💚 : میدونستم کجا میخواد بره اگه اون مرینتی باشه که من میشناسم میره سراغ تیکی ، پس یعنی رفته خونه قدیمی استاد فو ، سریع ماشین و برداشتم و رفتم ، انقدر افکارم قاطی بود که بچه ها رو فراموش کردم (* الان آدرین ماشین رو برداشته و تنها داره میره سراغ خونه استاد فو ، )
رسیدم در رو باز کردم و.....
از زبان راوی خوشملتون 😁: وقتی همو دیدن تا چند دقیقه فقط همو نگاه کردن هیچکدومشون باورش نمیشد که داره چی میبینه .
از زبان 💚 : بغضم و قورت دادم و محکم *ب*غ*ل*ش*کردم ، باورم نمیشد ، خودشه ، اون روز بهترین روز عمرم بود و تماااام حالا بگیرین بخوابین .
آلیس : ولی من کلی سوال دارم بابا🙁.
مرینت: ولی وقت خوابه و باباتون هم فردا کلی کار داره ،
دنیس : مامان تو واقعا میتونی یه معجزه گر بسازی ؟
مرینت: معلومه که میتونم ، 😁
آلیس : فلیپ چی شد ؟؟
آدرین : کی میدونه ،
دنیس : اگ پیداش بشه خودم میکشمش ، هیچکس حق نداره به مامان بابای من صدمه بزنه .
مرینت : شب بخیر بچه ها 😁❤
و بلاخره پایان 😁❤
میسی که همایت کردین
میسی که خوندین
میسییییییییییییییییییی
تازه عیده یه داستان جدید دارم که دارم روش کار میکنم ،
برو نتیجه چالش داریم 😁
فعلآ بابای ،
13 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
عااااااااااااااااااالی .
عالیی بود ⭐⭐
ج چ : سلام سلام که تو خوبی ساکت باش پس فردا صبح امروز با نودل من از دست و تو دادم به نظرم این همه چیز نیسان جوک 😐🧠😂
میسیی
عالی بود😚😚
ج.چ:سلام سلام بر روی زمین و در تاریک ترین اعماق زمین و به عنوان یکی از جون همتون رو به عنوان یه روز اعتصاب غذا خوردن و به دنبال نور بگرد
اعتصاب غذا😂
اعتصاب غدا 🤣🤣
عالیییی بود آبجی😁☘💐 خیلی داستانت قشنگ بود🤩🤩
ج چ : والا کیبورد من تایپ هوشمند نداره🤷🏻♀️🤷🏻♀️🤷🏻♀️😅
میسییییی
فالویی:)
میسییی
اسم همه قسمتهاشو میگی
منظورت داستان ام هست؟؟
اسم داستانم مرسی که هستی🥺❤
اها تنک
های ❤️
من جنی هستم مدیر کمپانی A-S💕
کمپانی A-S کاراموز قبول میکنه💗
تکلیف نداری ❤️
بعد از پر کردن یه فرم دبیو میکنی 💕
ساری برای کامنت 😔
من شنیدم ۲۱ اسفند میاد بعضی ها هم میگن ۲۹ تاریخ دقیقش کی میشه بگید
تا جایی که من میدونم ۲۰ ، یا ۲۱ اسفند میاد ، یعنی جمعه یا شنبه
ج چ: سلام سلام همگی سلام ای زندگیییییییی سلاممممم و گفتم بزارمش واسه چالش کاتی نت خیلییییییییییی سلام کیوتیاااااا با قوانین نویسندگان و در کشور عراق و ایران در این دنیا بشه البته توی این مدت مامان برای میرابل بورژوا بابا من که میدونم میدونی چیکار میکنی کلویی ام شکل دیگه دیدم که در آن زمان که حلقه ها بدرخشند...
یا خدا کسی فهمید چی شد؟!
یا خدا🤣😂
🤣
عالیی بود☺👌🏼
ج چ: سلام سلام بر اساس سرشماری عمومی نفوس افغانستان در این روستا به پاریس خارج شد که در جنگ جهانی دوم خرداد ماه رمضان امسال هم گربه های اجتماعی در این روستا میباشند 😐😂🙌🏻
🤣🤣🤣