
ناظر تولدخدا منتشر کن 🥺
زندگی پرماجرای من اسلاید۱: گیج شدم ، نمیدونم چه خبره ، موضوع چیه دیروز چه اتفاقی افتاد ، چرا ؟ چرا اینجوری شد ، این خواب نیست ، من بیدارم ، نمیدونم ، دارم دیوونه میشم ....../ خانم بوستیه : مرینت ؟ حالت خوبه ؟ مرینت؟ حواست هست ؟/ آلیا : مرییینت / مرینت: بله بله 😦/ خانم بوستیه : مرینت اتفاقی افتاده ، اصلآ حواست به کلاس نیست 😧/ مرینت: ببخشید خانم میشه امروز برم خونه ، اصلا حالم خوب نیست 😥/ خانم بوستیه : آلیا تو هم همراش برو تا خونه برسونش / مرینت: نه خودم میرم آلیا بمونه که بعدآ تکالیف رو واسم بیاره 😅😅/ خانم بوستیه : آخه.../ مرینت: حالم خوبه نگران نباشید / آلیا = مرینت از کلاس رفت بیرون خواستم پاشم به خانم بگم باهاش میرم که یهو / فیلیکس : خانم من همراهش میرم ، / خانم بوستیه : آخه میدونی سری پیش اگه نگرفته بودیمش یه دل سیر کتکت میزد 😅/ فیلیکس: اینبار فرق میکنه اجازه هست 😁😁/ خانم بوستیه : با...شه /
زندگی پرماجرای من اسلاید۲ : اصلا نمیدونم چمه ، خدایا چم شده من🥴/ فیلیکس: مرینت یه دقه وایسا/ مرینت : ببین فیلیکس نمیدونم دیروز چی شده ولی بدون هرچی بوده از ذهنت بیرونش کن چون من هیچ علاقه ای بهت ندارم / فیلیکس: میدونم 🙂حتما منو با اون اشتباه گرفتی 🙂 دلت ....حتما دلت خیلی واسش تنگ شده 🙂/ مرینت: با....اون؟ با کی ؟ دلم واسه کی تنگ شده ؟😧😧/ فیلیکس: یادت نمیاد مگه نه ، بیا باید بریم پیش یکی که میتونه کمکت کنه / مرینت: چی میگی ، کی ...کی میتونه کمکم کنه ، واسه چی کمکم کنه ، چه اتفاقی افتاده ، تو ......تو میدونی چی شده ؟😧/
زندگی پرماجرای من اسلاید ۳ : نمیدونم چرا ولی یه حسی بهم میگفت دنبالش برم ، پیش کی؟ کجا ؟کی میتونه کمکم کنه ؟ رسیدیم به یه خونه کوچیک فیلیکس رفت جلو و در زد یکی از پشت در گفت : چی کار داری ؟ / فیلیکس : مرینت رو آوردم ، اون چیزی یادش نمیاد ، باید بهش کمک کنیم تازه شنیدم اون ور خیلی بهش نیاز دارن ، اگه زود نرسه شاید خلیا که واسش مهمن رو از دست بده ، در رو باز کن دیگه ، تو که بهتر از من میدونی😣😤/ در آروم باز شد و از چیزی که دیدم خشکم زد / مرینت: آند....ره؟😦😦/ آندره: سلام مرینت/
زندگی پرماجرای من اسلاید ۴ : مرینت: فیلیکس این....اینجا چه خبره😦 ، آندره چه ربطی به این قضیه داره ، کسایی که واسم مهمن رو از دست می دم ؟ یعنی چی 😟/ فیلیکس: مرینت آرامش خودتو حفظ کن 🤫، همه چیز رو واست توضیح میدیم بیا تو / رفتم داخل خونه یه خونه کوچیک که فقط یه اتاق خواب داشت وارد که میشه یه راهرو کوچیک و ته راهرو یه سالن کوچیک و یه دست مبل ۶ نفره که دور تا دور حال چیده شده بود سمت راست یه آشپز خونه بود و ته سالن یه اتاق خواب کوچیک ، تم خونه تیره تیره بود ، آدم اون تو دلش میگرفت حسابی گیج بودم که آندره گفت : بشین مرینت / مرینت: اینجا چه خبره 😦/فیلیکس: گفتم که توضیح میدیم / آندره : یا میزاریم خودت ببینی / مرینت: خودم؟ خودم ببینم ؟ چیو ؟ اینجا چه خبره ؟😟😟/آندره از جاش بلند شد و رفت سمت آشپزخونه و با یه کاسه بستنی برگشت ، بستنی رو جلوم گذاشت و گفت : اینو بخور همچی رو میفهمی ،/ مرینت= وایسا 😐چرا باید بخورم 😐اگه سمی چیزی باشه چی 😐اگه بمیرم چی 😐/ آندره که انگار از قیافم قضیه رو فهمیده بود گفت : نترس سم نیست ، بهت قول میدم اگه بخوریش همه چی رو بفهمی 😊/ نمیدونم چرا ولی بهشون اعتماد کردم و آروم بستنی رو برداشتم و یه قاشق گذاشتم دهنم ، بستنی طعم معمولی داشت 🤨/ آندره :خب الان خاطرات اون روز رو برمیگردونم 🧐/مرینت: خاطرات اون روز ؟ منظورت دیروزه ؟ / یهو یه جرقه تو سرم خورد و همه چی رو یادم اومد ، / مرینت : اون شب که از شرکت برگشتم ، خوابم نبرد ، رفتم آینه فروشی بابابزرگ، اون آینه وقتی لمسش کردم، بعد بعد یادم نمیاد بعدش از خواب بیدار شدم و تو تختم بودم آلیا بالا سرم بود بعد به چای شکر تو چایی نمک ریختم بعد اومدیم بستنی بخوریم ، وقتی فیلیکس اومد اون خاطره ، اون جرقه ، اون پسر ، کی بود ؟😧/آندره : عجیبه وقتی آینه رو لمس کرد باید همچی رو میفهمید 🤔/ فیلیکس: پس چرا هنوز چیزی جز یه خاطره یادش نیست 🤔/ من عین اسکلا زل زده بودم به اون دوتا و از هیچی سر در نمیاوردم ، انقدر گیج شده بودم که نگو آخر عصبی شدم چون اون دوتا واسم توضیح نمیدادن هیچ اصلآ حرفی نمیزدن فقط فکر میکردن خداااا چقد اینا رو مخن🤦🏻♀️🤦🏻♀️دستم و بردم بالا و محکم کوبیدم رو میز / مرینت: اینجا چه خبره😠😠/دوباره یه جرقه تو سرم خورد مثل همونی که دیروز وقتی فیلیکس رو دیدم ، دوباره یه خاطره دیگه / مرینت آرامش خودتو حفظ کن 😅/ مرینت : داداشی مگه ندیدی چقد پلو بود دلم نمیخواد کسی بهم بگه ناز 🥺/ با اون قیافه ای که تو گرفتی خوب مگه میشه ناز نباشی 😅😊/مرینت با صدای خیلیی آروم : ولی دلم میخواست آدرین بهم بگه 🥺🥺/ چی بلندتر حرف بزن/لیندا: مارتین اذیتش نکن دیگه 😝بیا برو اتاقت خودم بهش رسیدگی میکنم😌/ مارتین : مگه اینم یکی از مشکلات روزمره است که میگی رسیدگی میکنم 😐 / لیندا : نگا بچه واس من شاخ شده بیا برو اتاقت 😝😝/ مارتین : الان مثلآ ملکه قصری تو 😪😪🤦🏻♀️🤦🏻♀️/ لیندا : بیا برو بچه به ملکه بی احترامی نکن😝😝/مرینت: 😂خواهر جون ، داداشی خیلی بامزه اید 😂😂/ لیندا و مارتین : آروم شد 😄/ چه خانواده با مزه ای ،چقد شادن، اینا دیگه کین اینجا کجاست ، / فیلیکس: مرینت ، مرینت حالت خوبه ، / دو سه بار پلک زدم و دیدم برگشتم همینجا ، اونا کی بودم/ مرینت:اینا خاطرات کیه ؟/ آندره : واسه خودته / مرینت: واسه من؟امکان نداره 😦/ آندره: مرینت خوب گوش کن ، تو .... یه محافظی 😶/
زندگی پرماجرای من اسلاید ۵ : در قسمت بعدی : اون پسر با موهای آبی کیه ؟ 😖/ فقط اون نیست 😧/ آلیااااااا مراقب باش😨😨/ نهههههههههههههه😱😢/ چرا چراااا😭😭/ آ...آد..آدرین؟😟/ آدریین😢/
بچه ها شرمندم واقعآ این پارت کم بود ولی فردا هم دو پارت می ذارم و قول میدم زیاد باشه اول قراربود این پارت خیلی بلند تر باشه ولی چون داستان یه سری خورده کاری ها داره و یه معرفی شخصیت جدید باید بزارم واسه همین این پارت کم شد شرمنده 😅😅 راستی درمورد مرینت که زد پای جان رو شکوند و یه زره خشن هست میدونم پیازداغ رو زیاد کردم شرمنده چون یکی نمیتونه بشکنه پای طرفو بعد هیچی هم به هیچی یه کم غیر واقعی بود شرمنده و از کاربر Yoki ممنونم که بهم گفت 😅😁❤❤از این به بعد رعایت میکنم بازم ممنون که همایت میکنین دوستون دارم بای بای ❤😁❤
چالش : پارت بعد رو حدس بزن ❤😁
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاجیییی چن هفته شد
پارت بعد کوووو؟
آجی شرمنده کل داستان پاک شده واسم دارم از اول مینويسم پارت های بعد رو🤦🏻♀️🤦🏻♀️
عالی بود 💕🐾
فالویی اگه دوس داری بک بده 🍓
پارت بعدددد😆😆😆😆😆
عالی
تنکس❤❤
عالییییییییییییییییی
جون من بعدی رو بزار♥
زیبا...:)
تشکر :)❤
فوق العاده🌱♥
میسی❤❤
عالی:)
❤❤
عاجی کی پارت بعدی رو منتشر میکنی منتظرم؟♥♥♥🙃🌱
راستش پارت بعد به دلیل مشکلات فنی به فردا موکول شد 😅😅❤
راستی.... میشه راهنمایی ام کنی؟
تست ها و داستان های من اصلا قبول نمیشن و همشون حذف میشه. گرچه واقعا چیز بدی نداره و بارها چکش کردم😫
اسم داستانت رو عوض کن شاید بشه یا یه روز اصلآ تست نزار فردا بزار اینجوری شاید منتشر بشه😄❤❤