فصل هاگوارتز𝑷16⚡🌸

دوتا نظرسنجی داریم،اول اینکه:کیا موافقن هر سال تو یه پارت باشه؟ دوم:اگر شخصیتتون یه پارت استفاده نشه اشکالی داره؟

خب شروع میکنیم:سارا در وجدانگش:یا حضرت مرلین الان چی کار کنم اگر برگردم باسیلیلیسک خشکم میکنه ولی اگر برنگردم پاترو میبلعه!وجدانگ:بریم بابا!دل:نه!سارا این درون قلب توست که پیش اوست شاعر می فرماید....وجدانگ:خ.ف.ه بابا😒😂بدو!فرشته سارا:نه سارا اون بهت نیاز داره.شیطانش:ولی بنظرم فرار کن.ولی خب آخرم تصمیم گرفت برگرده و اونارو نجات بده!سارا:مرامم اجازه نمیده دوستمو ول کنم!و هری رو گرفتو کشید بیرون اما نگاهش به باسلیلیسک افتاد و خشک شد😕هری:سارا!هری تا خواست بره پیش سارا با سیلیلیسک حمله کرد.هری:نه!و جا خالی داد.میریم جلو وقتی هری رفت تو اون چاه.باسیلیلیسک هری رو حس کرد خواست بهص حمله کنی که یدفعه بیهوش شد.از پشتش یدفعه چوری و ملیسا پدیدار شدن.هری:هی!مگه شماها خشک نبودید!🤩ملیسا:بله ولی دارو به موقع رسید.و دست هری رو گرفت و گفت:بیا از اینجا بریم بیرون جینی در خطره!چوری:راست میگه من جلو میرم.تا رفت جلو شخصی گفت:آوداکداورا!و ملیسا به موقع عکس العمل نشون داد و متقابل ضد طلسم زد.ریدل:هه فکر کردید میتونید جلوم واستید ابلها😏و بعد دوئلی سخت بین

هری و ردیل و چوری و ملیسا پیش اومد.دوئل خوب پیش میرفت تا اینکه چوری طلسمی زد و طلسم خورد به سنگو برگشت و خورد به ملیسا.ملیسا بیهوش افتاد.چوری:ملیسا!تام ریدل این فرصت رو از دست نداد و به چوری طلسم خشک کننده زد.هری موند و تام ریدل.هری:بس کن!ریدل:هه دیگه تحمل نداری پاتح.ناگهان وردی به ریدل خورد که اون افتاد زمین.با تعجب و غافلگیری به سمتی که طلسم خورده بود نگاه کرد.کورالین با عصبانیت اومد.هری:مگه تو....؟کورالین:من اصیل زاده ام.وب ا عصبانیت رفت سمت تام ریدل:چوبشو گرفت سمتش و گفت:ممکنه بچه باشیم ولی پشت دوتمون رو خالی نمی کنیم😤ریدل:ایم؟و هانا و دیانا و کلی و کاترینا و مانترا و رز هم اومدن.رز:خب خب خبووقت پخ په شدنه ریدل.تام پ:آره وقت پخ پخ شدن تو😏دیانا:شاتاپ ریدل!ریدل:دخترک ابله!و بلند گفت:آودا کداورا!هانا دست دیانا رو گرفت و کشید اینور بنابرین طلسمی نخورد بهش🤩

تام:هه ای احمق ها فکر کردید میتونید در برابر من مقاومت کنید؟😏یدفعه دن از اونو اومد و گفت:منظورت احامق؟تام:احامق چیه؟دن:جمع احمق😐تام:نگو.....😐رون:عع دن نگا تو جیبم اوشکولات بود.دن:بده من.رون:چی چیو بده من مال خودمه.دن:گفتم بده😑رون: نمیدم!هی میدونی الان اینا چنده؟دن:آره ۱گالیون!رون:میبینی چه گرونه!پس برا معده ی تو نیست خودم میخورمش!دن:من ۱ گالیونم ندارم بده من دیگه.رون:دروغ نگو ۶ بدی پارسال داشتی😐دن:خب خرج کردم بده حالا.😐تام با چشمان خیس آمد به سمت آنها یک گالیون از جیبش در اورد و رو به آن دو گفت:بگیرید فرزندانم،شماهارو مرلین زده🥺دن:جمع کن بابا😑رون:احامق چیکار میکنی؟دن:بابا اینو خودش خورده.تام:چطور جرات میکنی!و دنو خشک کرد و گفتزپاتح فکر کنم باید این بار تنهایی بجنگی.با حرکتی سریع کل جمعو سنگی کرد😕هری:میتونم باهات تنها بجنگم😎تام:باشه.*اولین وردو زد.هری:غلط خوردم!شکر کردم!😂تام:دیگه خوردی و کردی.هری:ننه دیگه خیلی داره پرو میشی....هرچی بزرگ میشه بی دماغ ترم میشه بی تر ادب...خجالتتم نمیکشه😒استوپفای!تاام....