های گایز من اومدم با پارت جدید لطفا حمایت کنید
*باشه تا بیاد میشینم روی صندلی....
چند دقیقه همونطوری اونجا نشسته بودم اما تهیوتگ نیومد
نیم ساعت شد و هنوز تهیونگ
نیومده بود!
چشمام رو بستم و پاهام رو جمع کردم توی شکمم...
ک با صدای دویدن کسی چشمام رو باز کردم...
تهیونگ بلخره اومده بود چند متر اونور تر دستش رو روی زانوهاش گذاشته بود و نفس نفس میزد ب نظر میومد دویده...
با دیدن من لبخند مستطیلی زد
منم بلندشدم و ادامه ی راه نیومده ی اونو رفتم و جفتش واستادم
*سلام!
@سلامم!
ببخشید یکم دیر شد سر تمرین بودم ک مامان زنگ زد گفت تو اومدی خودم رو سریع رسوندم...
*نه عیبی نداره.حالت چطوره؟
@مثل همیشه عاالی
لبخند ریزی زدم..
@راستی چه بی خبر، چی شد ک یادی از ما کردی؟!
*عمم
*ا/ت*
◌ یعنی خاله بهش نگفته چرا اومدم اینجا؟؟ هعییی
@عممم!؟
*همینطوری مامانم برای اینکه بیام اینجا درس بخونم و... اینا
@اوه اوه خانومو باش پس برای تحصیل اومدهه!
*اوهووم:))
@سردته؟
*نه خوبه تا خاله بیاد پیشم میمونی؟
@هوم ولی حیف نیس همینجا بمونیم؟
*ک... کجا؟پس
دستم رو گرفت و دنبال خودش کشید
*ته آرومم ندوو
@هنوز بستنی دوس داری؟
*آره... مگ میشه دوست نداشته باشم؟
@پس بزن بریمممم
ب ی فروشگاه رسید ولی با من... من گفت
@ا/,..ت من الان برم توی فروشگاه کلاه ندارم شاید بشناسنم!
بیا برو برای خودت بستنی بخر دم درم
*پس تو چی؟ برای تو نخرم؟
@خیلی دوست دارم باهات بخورم اما توی رژیمم نباید بستنی بخورم!
*خب پس منم نمیخورم
@یاااا تو چرا!؟
*از گلوم بدون تو پایین نمیره!
تهیونگ قه قه زد و موهامو ناز کرد....
@خب پس بیا بریم قدم بزنیم...
*نه ته منو بزار خونه خاله!
@خالت شب میاداا!
*میدونم من خونه میمونم تا بیاد
@اما حوصلت.....
نزاشتم حرفش تموم بشه ک ب سمت خیابون خالم راه افتادم
*تهیونگ*
اون ا/ت پایه کجا رفته
چرا حتی حوصله پیاده روی هم نداره!؛
@وایسا تا منم بیااام!
@خب یعنی میخوای تنها توی خونه بمونی؟!:×
*هوم! تو اگ میخوای برو
@هعی من میفهمم تو چته حالا ببین!
*مگه چمه من ک خیلی.... خوبم
@میبینیم فعلا......
گوشیش رو در آورد و ب کسی زنگ زد بعد ی ون مشکی بزرگ اومد و اونم سوار شد
ب منم کلید داد و منم رفتم توی خونه
دنبال اتاق تهیونگ میگشتم
اما..... اتاق اصلا نداشت
از وقتی آیدول شده دیگ خونه ی خودش رو با اعضای گروهش داره....
*اما الان ب بوی پیرهنش احتیاج دارمم هق من هق چطوری میخوام هق بدون اون هق زندگی کنم هق و ازدواج کنم هق
روی مبل نشستم و شروع کردم ب بلند بلند گریه کردن...
(خب، خب همون طور ک دیدید ا/ت عاشق پسرخالش یعنی تهیونگه:))
بین همون اشکام عکس تهیونگ رو از توی گوشی بزرگ کردم و توی بغلم گرفتم ک نفهمیدم چطوری خوابم برد...
@ا/تتتت...
ا/تتتت
تنبل بلندشو
*ت.... تهه تو اینجااا
@هییش بیا بغلم عشقم! چرا چرا انقدر دیر فهمیدم......
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
ممنان😂🙌🏽💖
عه ایدی بدیم؟؟ 🥲🥲
من عاشق رمانتم لطفا زودپارت بعد رو بزار تنکس🌻
عامم درسام خیلی سنگینه ولی سعی میکنم
ممنون عزیزم🥲