6 اسلاید صحیح/غلط توسط: 💜🍓Army انتشار: 3 سال پیش 50 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
💛💙❤️🧡💜💚
سلام سلام! بچه ها من توی پارت اول هم گفتم این پارت ها ربطی به همدیگه نداره و هر کدومش یه موضوعی داره پس هول نکنین
از زبان مرینت: امروز خیلییی هیجان زده م، بعدا میفهمی چرا. تیکی:«مرینت چرا اینقد امروز هیجان زده ای؟» گفتم: «چون بالاخره به ادرین گفتم ع. ا. ش. ق. ش. م...» تیکی: «خو چی گفت؟» گفتم: «بهش پیام دادم. تا ده دقیقه ی پیش هنوز ندیده بود...» بعدش ادامه دادم: «یعنی خونده؟» تیکی: «نمیدونم من علم غیب ندارم قدرتم هم سفر در زمان نیس...» خندیدم و گفتم: «چقد تو گوگولی و بامزه ای عزیزم!» چند ثانیه مکث کردم و بعدش گفتم: «خوبه پیامم رو پاک کنم. مگه نه تیکی؟» تیکی: «هر جور دوس داری.» گفتم: «باشه الان پاکش میکنم.» و رفتم که پاک کنم دیدم که ادرین خونده. گفتم: «ای وااای! تیکی، ادرین پیامم رو خونده... الانم داره تایپ میکنه! اِع جوابمو داد!» تیکی:«بلند بخونش.» گفتم: «باشه» و خوندم: «نوشته: سلام مرینت، من واقعا متاسفم که این حرف رو بهت میزنم؛ اما من ع. ا. ش. ق. یه نفر دیگه م... بازم شرمنده...» بُهت زده شدم... بغض کردم... اشکم تا پشت پلک هام اومده بود.... گفتم: «اون منو د. و. س. ت. ن. د. ا. ر. ه...» تیکی: «مطمئنم اشتباه میکنه.» بعدش ادامه داد: «انلاینه؟» هق هق کنان گفتم: «آ... آ.... آ... آره... چ... چ... چطور؟» تیکی: «جوابشو بده.» گفتم: «فکر خوبیه.» و جوابشو دادم. تیکی: «بعد از اینکه جوابشو دادی بهم بگو چی بهش گفتی.» گفتم: «باشه، حتما!»
بعد از اینکه جواب ادرین رو دادم، واسه تیکی جوابم رو خوندم:«نوشتم: فک میکردم ع. ا. ش. ق. م. ی... خب، میکه بهم بگی ع. ا. ش. ق. کی هستی؟» تیکی: «خوند؟» گفتم: «اره، الان داره تایپ میکنه... اِع، اخجون! جوابمو داد!» تیکی: «بلند بخونش.» گفتم: «باشه تیکی، هر چی تو بگی.»
و براش خوندم: «نوشته: متاسفم مرینت، من نمیتونم بهت بگم.» بعدش گریه کنان گفتم: «من... من... من دیگه ع. ا. ش. ق. ش. نیستم...» تیکی: «عه حالا یه ذره صبر کن... اها فهمیدم! مجبورش کن بهت بگه اگه نگفت باهاش شرط ببند که اگه اون گفت، تو هم یه کاری براش انجام میدی.» گفتم: «مرسی تیکی! تو چقد باهوشی!» تیکی:«خواهش میکنم! خو، اممم بعد از اینکه پیامو دادی واسه منم پیامت رو بخون.» گفتم: «حتما!» و پیامم رو براش خوندم: «نوشتم: بهم بگو، قول میدم به کسی نگم، شاید کمکی از دستم بر بیاد.» تیکی: «اها! جوابت عالی بوووددد!» زیر لب گفتم: «ممنون!»
تیکی: «جوابتو داد؟» گفتم: «اممم هنوز نه.... اِع داد!» تیکی:«لطفا بلند بخونش.» گفتم: «باش.» و خوندم: «نوشته: من... من.... من ع. ا. ش. ق...» صدام خاموش شد. تعجب کردم... تیکی:« چی شد؟» با تعجب به تیکی نگاه کردم و گفتم: «نوشته ع. ا. ش. ق... ل... ل.... لیدی.... لیدی باگه...» تیکی چشماش برق زد: «ایول! دیدی گفتم یه ذره صبر کن... بفرما!» خیلی خوشحال شدم! گفتم: «تیکی، امممم بهش بگم که من لیدی باگم؟» تیکی: «اره اره! حتما بگو! اما حتما بهش بگو به کسی نگه.» گفتم: «باشه.» تیکی: «بعدا پیامت رو برام بخون.» گفتم:«حتما تیکی!» بعد از اینکه جوابشو دادم به تیکی گفتم: «نوشتم: من باید یه چیزی رو بهت اعتراف کنم. قول بده به کسی نگی.. من.... من... من.... لیدی... باگم...» تیکی: «چه عالی! پیشاپیش تبریک میگم!» خندیدم و گفتم: «از دست تو!» و اونقد خوشحال بودم که شب خوابم نبرد! اون روز بهترین روز زندگیم بود!
خو بچه ها اینم از این! داستانمون تموم شد! امیدوارم خوشت اومده باشه بای!!
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالی
مرسییییی♥♥
عالیییییی بوددددد
ممنان کیوت❤❤
وای خدا برگانممم😭😂💔
مرسی که تستمو انجام دادی❤️❤️
فالویی بک بده :]🥀
مرسی که تستمو انجام دادی💜💜
من منتشر کردم عالی بووود
مرسی که تستمو انجام دادی💚💚
و همچینین ممنون بابت منتشر کردن💗
بوس بووووس به رمانم میشه سر بزنی لطفا؟
فالویی بفالو