
سلام من اومدم با پارت جدید 🙃 امیدوارم خوشتون بیاد و من هر روز یه پارت میزارم امروزم ۱۴ بهمن ماه است که من دارم این داستان را مینویسم 🙃
از زبان پلگ : تازه قرار دارم با تیکی توی خونه صاحب اون ☺☺ آدرین بهم گفت : خوش بگذره 😘😘 فقط ساعت چند باید بری ؟؟ گفتم ساعت ۷ باید اونجا باشم . گفت : الان ساعت ۶ و ۵۰ دقیقه هست . گفتم چی 🥵🥵 من دیگه باید برم خداحافظ آدرین . گفت خداحافظ پلگ خوش بگذره 😍😍 گفتم ممنون و خداحافظ 🥰🥰
از زبان مرینت : بیدار شدم تیکی رو بیدار نکردم رفتم شمع ها رو روشن کردم چون تازه تابستان شده بود یخ ریختم رو شربت ها و بعد از تموم شدن کار ها ،دیدم پلگ اومد و گفت سلام مرینت گفتم سلام پلگ ، پلگ گفت حبه قند کو ؟؟؟ گفتم منظورت تیکیه ؟؟؟ گفت آره تیکی کجاست ؟؟؟؟ گفتم خسته بود رفت کمی استراحت کنه الان بیدارش میکنم .
الان بیدارش میکنم رفتم تا تیکی رو بیدار کنم ...... گفت تیکی پاشو پلگ اومده گفت بزار بخوابم 😴😴 گفتم پلگ اومده بلند گفتم گفت وای اصلا حواسم نبود الان بلند میشم و بلند شد . به تیکی و پلگ گفتم من تراس رو براتون آماده کردم ☺☺☺ گفتن ممنونیم مرینت 💙🤍💚 رفتن تو تراس وقتی رفتن دهنوش باز مونده بود چشماشون گرد شده بود ♡ مثل این ایموجی ها 😮😮 البته بایدم اینجوری مشدن😍😍😍
آخه مرینت خیلی زحمت کشید به قول معروفت اوه اوه چه کرده همه رو دیوونه کرد 😆😆😆😆😆😆 . خب دوستان خستتون نمیکنم بریم وقتی که تیکی و پلگ نشته بودن و داشتن غذا میخوردن ❤ البته برای با کلاس بودن با چاقو و چنگال می خورون درسته قورتش نمی دادند 😜😜😜 خب بریم ادامه داستان از زبان من البته :
تیکی : پلگ دلم خیلی برات تنگ شده بود 😘 پلگ : من همینطور عزیزم 😘 خب چخبرا ؟؟؟ تیکی : من که هیچی تو چخبر چه خبر از صاحبت ؟؟؟؟؟ پلگ : صاحب منم هیچی هروروز داره تنها تر میشه 🙁🙁 خیلی براش ناراحتم که هد و حساب نداره 😔😔😔
ولی مرینت چه کارایی کرده نه 😉 تیکی : آره دست گلش درد نکنه 😘😘😘 ولی پلگ الان به نظرم اون به یه نفر به قیر از تو احتیاج داره که بتونه آرومش کنه پلگ : موافقم حبه قند . تیکی : مگه صد بار بهت نگفتم به من نگو حبه قند ؟؟؟؟؟؟ پلگ : ببخشید عشقم !!!!
تیکی : خواهش می کنم اما دیگه به این اسم صدام نزن لطفا !!!!! پلگ : باشه عشقم 😘😘 تیکی : ولی صاحبای ما بهترین صاحبای هستن که تاحالا داشتیم نه نظرتو چیه ؟؟؟؟ پلگ منم موافقم
تیکی : بحث مرینت و آدرین شد باید کاری کنیم اونا بهم برسن ♡ : آخ گفتی تیکی جان همه ی میراکولری ها دوست دارن شیپ آدرینت داشته باشیم اما حیف که نداریم 😔😔😔😔 اما ما باید تلاشمون رو بکنیم دیگه تا بتونیم مرینت و آدرین رو بهم برسونیم باید تمام تلاشمون رو بکنیم .
آره درسته !!!! تیکی : ببخشید شما ؟؟؟؟ من وجدان ثجین هستم اسمم ویانا ست . ♡ : من وجدان هم داشتم و نمی دونستم الان من این ایموجی هستم 🤯🤯 . خب به هر حال به داستان ما خوش اومدی ویانا جون .
اینم علامت ویانا ☆ این ستاره زیبا ❣ ☆ ممنون ثمین 😍 ♡ خواهش می کنم عزیزم 🤍💙 خب برگردیم با داستان ...
تیکی : الان که دیگه داستان تموم شد 🤨🤨 پلگ : بله درسته 🤨🤨 ♡ : وای ببخشید واقعا . 😔😔 ☆ : اشکالی نداره پارت بعد که هست 😊😊
واقعا ببخشید دوستان این پارت کم بود اما انگشتام خیلی درد میکنه اینقدر که هد و حساب نداره 🥵🥵🥵 تا پارت بعد خدانگهدار
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام عزیزم❤ همه ی پارت ها رو خوندم. خیلی عالی بود.❤😍
سلام گلم ممنون خوشکلم ❤
عالی عزیزم
ممنون کیوتم
عالیییی بود آجی💟💟💟❤❤❤❤
مرسی آجی جونم 💙
دوستان پارت ۲ و ۴ هم منتشر شد 💙🤍
حاک ماث من توضیح دادم عشق پنهان ۱ و ۲ عدم تایید شدن خلاصش رو هم گفتم .
و ممنون که نظر دادی
عال
خیلی خیلی ممنونم
خب سلام دوستان من نوسنده هستم ، پارت ۱ و ۲ عدم تایی شد خلاصش رو میگم ،
مامان و بابای مرینت فهمیدن مرینت عاشق آدرینه . تیکی و پلگ هم در این داستان عاشق هم هستن . مرینت کلی تشرفات چیده تا اینا با هم ملاقات کنن . واقعا ببخشید نمی دونم چرا عدم تایید شد . کاش تعداد بازیدید کنندگان بره بالا کل خلاصش همین بود . من تا الان تا پارت ۶ وارد تستچس کردم اونا که عدم تایید شدن فکر کردم اینم عدم تایید میشه برا همین پارت ۷ را ننوشتم . لطفا لطفا کامنت بدید .
عاللیی بود
به داستانه من هم وقتی منتشر شد سر بزن
اسم داستان=داستانی متفاوت از لیدی باگ و کت نوار
ببخشید رها جان ولی هیچ تستی از شما نبود و من قسمت های ۱و۲ عشق پنهان رو نمی بینم ولی اگه خواستید به تست های من هم سربزنید
خیلی ممنونم رها جون .
چشم حتما وقتی منتشر شد بهش سر میزنم و نظر هم میدم چون میدوکم چقدر خوشحال کننده است .
خوشحال میشم بازم داستانم و بخونی و نظر بدی 💙🤍