سلام سلام
از زبون مرینت : یهو بیدار شدم یهو دیدم گوشیم زنگ خورد . از جام پریدم گوشی رو برداشتم گفتم الو. آلیا گفت مرینت کجایی پس زود باش نکنه می خوای تو روز ابر قهرمانا دیر کنی گفتم چیییی وای نه الان میام . زود رفتم لباسامو پوشیدم تیکی گفت مرینت در شده من گفتم تیکی میدونم زود بیا تو کیفم رفت تو کیفم تون تون رفتم پایین گفتم بای بای مامانم گفت چیزی یادت نرفته گفتم. چی او بعد رفتم پیش مامانم ماکارون هارو داد منم گفتم ممنونم رفتم بیرون. دویدم آلیا گفت زود باش یهو دیدم آلیا داشت میرفت تو کلاس گفتم زود بیا رفتیم سر جامون نشستیم. من گفتم واقعن یادم نبود تا آلیا اومد یه چیزی بگه خانم بوستیه اومد حاظر غایب کرد و همه بودن. کمی بعد : زنگ خورد داشتم از کلاس میومدم آلیا گفت، دختر واقعن جالبه گفتم، چی جالبه، گفت کفشدوزک و گربه سیاه الان دو ساله که از پاریس محافظت میکنن. گفتم خوب باشه حالا میای بریم بستنی بخوریم. گفت بزار با نامزدم و آدرین بریم «بچه ها الان نینو و آلیا نامزدند » گفتم چیی نه نه آدرین نه گفت دیره بهشون گفتم من گفتم وای نهههه گفت چیزی نشده که حالا
گفتم چیزی شده یهو یه صدای جیغ اومد رز گفت فرار کنین گفتم چی شده بعد دیدم کلی آکوما اومدن ولی فرق داشتن امسال سیاه بودن گفتم فرار کن آلیا جدا شدیم گفتم تیکی باید بیرم خال ها روشن و رفتم دیدم گربه دار میجنگه گفتم پیشی زود باش بیا سریع اومد گفت سلام بانوی من گفتم زود باش گفت حالا به عنوان نگهبان میتونی معجزه گر ها رو بده تا ببرم گفتم پیشی بیا این معجزه گر زنبور، اژدها، گفت با فعلا من رفتم و معجزه گر های لاک پشتو روباه رو دادم سریع رفتیم گربه بقیه اومدن گفتم...
زود بیاین بریم رفتیم سریع رسیدیم گفتم بریم رفتیم مامورا اومد داشتم میجنگیدن که یهو یکی دستشو گزاشت رو دهنم و مهمم گرفتم یهو دیدم ارباب شرارت منو گرفته و یه تفنگ رو سرم گذاشته
از زبون گربه یا همون آدرین : داشتم میجنگیدن یهو کفشدوزک رو دیدم وای نه ارباب شرارت یه تفنگ گرفته بود رو سرش گفتم بانو ی من نه ارباب شرارت گفت گربه سیاه اگه من جای تو بودم معجزه گرمو میدادم چون میدونست کفشدوزک میمیره. گفتم چی یکم فکر کردم نمیخواستم کفشدوزکو از دست بدم پس گفتم باشه یهو کفشدوزک گفت نه نباید این کارو بکنی ارباب شرارت کفشدوزک رو فشار داد گفت یک دقیقه وقت داری گربه سیاه تیک تاک تیک تاک گفتم باشه باشه فقط بزار بره گفت نه اول معجزه گر فقط ده ثانیه مونده تیک تاک.
کفشدوزک گفت نه نباید بهش بدی ارباب شرارت گفت او فقط تمومه گفتم نهههههههه دیر شده بود فشنگ رو زد کفشدوزک رو ول کرد زمین پر خون بود گفتم نههه کفشدوزک نههه داشتم گریه میکردم دیدم که ارباب شرارت تمام ابر شرور ها رو نا پدید کرد مردم برگشتن گفتم کفشدوزک نه نه تو نباید بمیری یهو ارباب شرارت اومد معجزه گرشوم برداشت داشتم میمردم کفشدوز... ک .. م .. مری. مرینت بود گفتم اونو پس بده رفتم سمتش گفت تو تله افتادی گفتم چی دیدم داره به اون پشت نگاه میکنه رو کردم اونور دیدم مایورا
کفشدوزک رو برداشته او داره از برج ایفل میندازه پایین گفتم نههههه ولی اون یه لب خند پلید زد انداختش گفتم نههههه داشتم میرفتم دنبالش که بقیه قهرمانا اومدن روباه قرمز گفت وای نه من گفتم حمله کنید همه رفتیم روباه قرمز و ملکه زنبور داشتن با مایورا میجنگیدن و من و پشت لاک با ارباب شرارت میجنگیدیم
داشتیم میجنگیدیم من انقدر ناراحت بودم که داشتم در حال جنگ گریه میکردم یهو ارباب شرارت رو گرفتم ولی فرار کرد وبا مایورا رفت من سرم رو بردم پایین درحال گریه بزور گفتم معجزه گرا همه دادن وقتی همه رفتن دویدم پایین برج ایفل کفشدوزک بی جون افتاده بود و اون جا غرق خون بود گفتم نه کفشدوزک منو تنها نزار یهو یاد معجزه گرا افتادم تونسته بودم معجزه گر کفشدوزک رو بگیرم هنوز باورم نمیشد که کفشدوزک مرینته گفتم ها میتونم از معجزه گرا استفاده کنم سریع مرینت برداشتم بردمش تو یه اتاقم گفتم پلک پنجه ها داخل
گفتم مرینت ارباب شرارت چقدر فشارت داد گفت آیییی خیلی زیاد نفسم داشت بند میومد چطور گفتم آخه یه زخم بزرگ رو دلته عزیزم سرخ شد رفتم و جعبه کمک ها اولیه رو اوردم و دور دلش باند پیچیدم گفت آیییییی گفتم ببخشید گفت اشکال نداره گفتم عشقم سرخ شد تیکی و پلک آمدن تو گوششون گفتم به مرینت نگید ولی چند روز دیگه تولدشه و منم میخام ازش خواسته گاری کنم تیکی و پلک با دهن باز رفتن من گفتم میخام ببرمت خونه ولی میشه شب بیای برج ایفل یهو تیکی تو گوشم گفت مرینت آسیبی دیده خودش نمیگه ولی اون طرف دلش که با پارچه پوشونده زخمه من گفتم چی تیکی گفت بله گفتم نه مرینت گفت باشه میام من نتونستم یه بهونه بیارم پس باهم تو ساعت ۷ قرار گذاشتیم بردمش خونشون من داشتم میرفتم که یهو.....
ببخشید جای حساس کات شد ولی فردا میراکلس دو رو میزارم دوستون دارم نظر فراموش نشه🤩🤩
🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)