ناظر جون منتشر کن به خدا هیچی نداره🥺🥺
موهایش با نسیم صبحگاهی ارام تکان می خورد .
چشمانش برق میزد و این او را صد برابر زیبا تر میکرد .
به شبنم هایی که در نور خورشید برق میزدند نگاه میکرد ، شبنم هایی که بازمانده طوفان دیشب بود ، شبنم هایی که روی گل ها نشسته بود .
در جاده ی شکوفه ی درختان سیب قدم میزد ، با به یاد آوردن او لبخند بر صورتش نشست ، قدم های آهسته جای خود را با قدم های سریع و محکم عوض کردند .
هر چه سریعتر خود را به فرودگاه رساند ، و انجا دوستانش را دید ، همان هایی که زمانی او را نجات داده بودند ، وقتی نزدیک شد یکی از آنها فریاد زد .نینو. : هی ادرین بیا اینجا.
با قدم های سریع همانطور که میدوید گفت .آدرین.:هنوز نیومده ؟؟.
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
30 لایک
عالی بود عشخم♥♥😍😘
اجی میشی ؟
نیایش ۱۲ ساله
آرهه
هیلدا هستم ۱۴ سالمه❤❤
فالویی بفالو 😊
داستان منم بخون خیلی قشنگه 😍
فالویی
باشه حتمآ میخونم
عالییییییی بود محشررررر بودددد
واقعا مرینت مرد؟🥺😢
میسی کیوتم❤
نمیتونم بگم🤫❤
عالی آجی😻😊❤❤
میسی آژو❤❤
عاای اجی میشی
ممنون
آره هیلدا هستم ۱۴ سالمه🙃🙃❤
دیانام ۱۱ ساله
عالیییی بود😁💐☘
امیدوارم مرینت نمره باشه😥
ج چ: فکنم کشف هویت میشه ، حالا شاید تو پارت بعد نشه ولی به نظرم این فلش بکه اخرش توش کشف هویت میشه
😅❤❤💕
عالی بود حتما ادامه بده تو نویسنده فوق العاده ای هستی
اگر خواستی به داستان های منم سر بزن
واقعا ممنون
من همه داستانات رو خوندم فقط گمت کرده بودم الان که پیدات کردم حتمااا بقیه داستانات رو میخونم
😃❤❤
وای چه قشنگ💕💕
ممنون❤😃
پارت بعدیم بزار خیلی خوب پیش میری😀💗
عالی بود عاجی قشنگم
میسی اجی کیوتم😃❤