😐😑😐😑😐😑(دارم پلک میزنم😐💔)
بلند شدم و سریع دوش گرفتم... حولمو پوشیدم و بندشو بستم و رفتم بیرون.. وارد هال شدم که دیدم ادرین رو مبل خوابش برده.. نگاهی به ساعت انداختم ساعت 8:30 بود..(وقتی از بیمارستان اومده بودن ساعت مثلا 6 بود) رفتم سمت اتاقمون و وارد شدم.. لباسي پوشیدم و نشستم رو صندلی میز ارایشم... اب موهامو با حوله گرفتم و با سشوار موهام رو خشک کردم.. بلند شدم و رفتم پایین.. رو مبل نشستم... اگه میا رو از دست بدم چی؟ اگه دیگه نتونم ببینمش چی؟ اگه دکتر بگه امیدی نیست چی؟.. تو همین افکارا بودم که صدای ادرین رشته های عصبی مغزمو پاره کرد (دیوونه اگه پاره میشد که میمر.دي😐) ادرین: مممممممممرررررررررررریییییییییییننننننننتتتتتتتتتتتتت .. مری: زهرمار دیو.انه گوشم پاره شد.. ادرین: چیکار کنم صدبار صدات کردم.. به چی فکر میکنی؟ _از دست دادن میا.... اومد نشست کنارم و دستام و گرفت تو دستاش..
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
31 لایک
عالییییییی
مرسیییییییی عاجییی^^💕🌸
خیلی داستان قشنگی هست
پارت بعدی رو کی میزاری
ممنون
لایک ها بالای 12 بشه میزارم^^
باشه پس من برم لایک کنم
لایک ها 12 شد الان پارت بعد رو میزارم دیگه دست ناظراس کی منتشر شه😐🤲
ایشالا منتشر میشه
ممنون که خبر دادی
بلخره اومد
مس همیشه عالی
ممنون
عالی بود❤
من میدونم اون قلب مهربونو پاکت میا کوچولو رو زنده نگه میداره 🥺هنوز بچست گناه داله🥺❤
مرسی
خبببب.. نمیتونم لو بدم😐
عالی بود آجی جون
مرسیی عاجی
فوقالعادههههه بودد
تنک:] 🤍
عالی بوددددد اجووووو
مرسیییی💕
عالی بودپارت بعد 🥰
مرسی
من منتشرش کردم عالی بود💚💜
ممنون و مرسی🍓✨
عالییی اجی
تنک عاجی:) ⛸️💕