
اینترنتمون تموم شده ممکنه کم تر بیام تستچی...
صدایی نا مفهوم گوشم رو خراشید و کمی بعد.. هر دو کت نوار علیه من ایستاده بودن... متوجه نمیشدم... یعنی هیچ کدوم از اونا کت نوار اصلی نبودن... اما چطور ممکن بود؟؟؟ با آزردگی به دنبال منبع اون صدای نا مفهوم گشتم.. اما قبل از اینکه چیز خاصی پیدا کنم ضربهای شدید رو از طرف یکی از کت نوارها تجربه کردم... باید باهاشون مبارزه میکردم.. اونم دست تنها.. سایه ها و هر دو کت نوار دورم رو گرفته بودن... هر چه قدر هم تلاش میکردم نمیتونستم پیروز نبرد بشم... صدای کت رو شنیدم که میگفت(کتاکلیزم) با اینکه دود همه جا رو فرا گرفته بود.. اما جسمی رو دیدم که به سمتم هجوم میآورد... با یک حرکت از سر راهش کنار رفتم و بعد از اینکه به قدر کافی نزدیک شد از پشت سر نگهش داشتم... دستش بالا بود و نقطههای سیاه دورش میچرخیدن.. از مچ دستش رو گرفته بودم و با پاهام پاهاش رو قفل کرده بودم،...
اگه فقط خودش بود میتونستم از پسش بر بیام.. اما اونا دوتا بودن.. دومین کت نوار به سمتم هجوم آورد.. در یک لحظه فکری به ذهنم رسید.... نگاهی به کت نواری که گرفته بودم کردم که داشت تمام نیروش رو برای آزادی از دست من استفاده میکرد.. با یه حرکت ناگهانی رهاش کردم و کت به لطف نیرویی که برای آزاد کردن خودش استفاده میکرد، به سمت جلو افتاد و کتاکلیزمش به سقفی که روش ایستاده بودیم برخورد کرد... به محض رها کردن اولین کت نوار، برگشتم و شروع به مقابله با کت نوار دوم کردم... من بیشتر، ضربات اون رو دفع میکردم تا حمله کنم... خستگی بدجور بهم فشار میآورد.. به طوری که چند لحظهی آخر از حرکت ایستادم... کت خیلی محکم من رو به دیوار رو به روش پرت کرد...
در اثر برخورد مقداری از دیوار تخریب شد و فرو ریخت.. بدنم درد میکرد... خسته بودم.. واقعا نمیدونستم که باید چیکار کنم... آزرده روی زمین جلوی دیوار افتاده بودم... توان حرکت نداشتم... توی این فرصت، هر دو کت نوار بالای سرم اومدن... نقش سایه ها توی نبرد بیشتر تولید دود و تار کردن دید من بود... شخصی بالای سرم ایستاد... آروم نگاهم رو به سمتش برگردوندم... اون درست با لبخندشیطانیش نگاهم میکرد... با صدای ضعیف نالیدم( شدوماث؟)... **از زبون گابریل** ((فلش بک)) آدرین یا بهتره بگم سنتی آدرین روی زمین افتاده بود و مدام از من درخواست میکرد که اون رو نکشم.. نمیتونستم بخاطرش کل عملیات رو به خطر بندازم...اون موجودی بود که امیلی ۱۵ سال پیش ساخته بود... فقط هم به این دلیل که غم از دست دادن پسر خودمون رو فراموش کنه...
پسری که حالا مجبور بود از دور شاهد بزرگ شدنش باشه... پسرمون؛ فیلیکس.. به هیچ عنوان روزی رو که آملی اون رو ازمون دزدید فراموش نمیکنم.. سر همین مسئله، امیلی آدرین رو ساخت... یه سنتی مانستر.. سنتی مانستری که قرار بود جای فیلیکس رو بگیره.. شاید اون برای امیلی مثل پسرش بود... اما برای من... چیزی بیشتر از یه سنتی مانستر نبود... برای برگردوندن فیلیکس به خانواده خیلی تلاش کردم... اما نشد.. بعد از اون هم امیلی در اثر بیماری در گذشت... تنها چیزی که میخواستم این بود که خانواده مون دوباره دور هم جمع بشه... ولی هر کاری میکردم امکان نداشت بتونم آدرین رو جزئی از خانوادهمون حساب کنم... اگه زنده میموند میتونست برام دردسر ایجاد کنه... پس باید نابود میشد... لحظهی آخر صدای ضعیفش رو شنیدم که میگفت(پــدر...)...
شنیدن این کلمه از زبون اون... انگار من رو جادو کرده باشه.. احساس کردم نمیتونم اینکار رو انجام بدم... آروم دستم رو در لحظهای که رنگ بنفش داشت دور تا دورش رو میگرفت، پایین آوردم... پر توی گردنبند.. خیلی آروم سر جای خودش برگشت و پیکر بی هوش آدرین روی زمین افتاده بود... آروم به سمتش قدم برداشتم... گردنبند رو از روی زمین برداشتم... اما یهو چیز سیاهی از توی هوا با سرعت به سمت آدرین رفت... انقدر ماجرا سریع اتفاق افتاد که قبل از اینکه بتونم چیزی که دیدم رو تجزیه و تحلیل کنم دیدم که کوامی سیاه رنگی انگشتر آدرین رو گرفته و داره پرواز میکنه... دستم رو دراز کردم و توی هوا گرفتمش... با قدرتش از دستم عبور کرد اما انگشتر توی دستم موند... باورم نمیشد... حلقهی گربهی سیاه؟؟ این تنها چیز باقی موندهای بود که برای برنده دونستن خودم در نبرد پیش رو نیاز داشتم... اما با بی حواسی خودم گردنبند دارای آموک آدرین از دستم افتاد... موجود سیاه کوچیک گرفتش و شروع به پرواز کرد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نگو که ادرین رو کشتیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
آدرین نیم مرده نیم زنده است😐❤
به قول مهتا😹
مگه گربه است؟ که هنوز میخواد بمیره زنده میشه؟
میگن گربه ها هفت تا جون دارن (یا 9 تا دارن) راست میگن!
😂😂❤
🙅🙅🙅
عالی بود
میسی😘
خیلی عالی بود
مرسی🙃
عالییی❣️
مرسی☺😚
عالیییییی
میسی😘
سلام عالی بود;-)
میسی😚
خواهش میکنم
لعنت به احساسات مسخرت ادرین باید بمیره
من باید شدـماث میشدم نه تو
چرا آدرین رو نکشتی
😐😐😐❤
ببین
من آدرین رو میدوستم😐
خوبی؟
یه مدته نیستی
اکی
حشس نبود باشم
هعییی😐
دارم فکر میکنم یه تک پارتی برای تو بنویسم که لوکانت و آدریگامی باشه😐❤
😀💃🕺
چه خوشحال شد😂❤
هنوز ایدهای ندارم براش ولی یه کاریش میکنم😐❤
فقط به خاطر تو...
مرسی❤
عالیییی بود
مرسی😘
عاااااااااااااااااااااااالی بود بعدی رو زود بزار
راستی دیشب خواب دیدم اسمت تاراست 😂نمیدونم فازم چی بود ولی کلا گفتم بدونی😅
مرسی😘❤
😂😂😂💔 منم نمیدونم فاز خوابت چی بوده
ولی اشتباه کرده😂❤