
ببخشید درسهام زیادن نمیتونم زود به زود پارت بزارم😔
اون کوامی گردنبند رو دزدید و پرواز کرد... صداش رو شنیدم که با حالت التماس گفت(آدرین بیدار شووو!) قبل از اینکه بتونم جلوی کوامی رو بگیرم آدرین از دستورش پیروی کرد و بلند شد... کوامی ناباورانه به گردنبند توی دستش نگاه کرد... داد زدم (کافیه!!! همین الان اون رو به من میدی!!) کوامی ترسیده نگاهم کرد... آروم به سمتم پرواز کرد... در لحظهی آخر گفت (آدرین معجزه گر) و گردنبند رو پرت کرد... عصبی شدم... داد زدم(همین الان بیا اینجا.. من اربابتم پس از من دستور بگیر..) چند دقیقهی بعد آدرین کنارم بود... ازش دور شدم و خطاب به اون کوامی داد زدم (تبدیلم کن) اینطوری دیگه نمیتونست ورجه وورجه و نافرمانی کنه.. اما یه لحظه از آدرین غافل شدم و اون معجزه گر رو قبل از اینکه تبدیل بشم از دستم در آورد و داخل انگشت خودش کرد...
کوامی هم که در حال رفتن داخل انگشتر بود اون رو تبدیل کرد.. بعد آدرین هم چون کنترلش دست کسی نبود و لازم نبود از کسی فرمان بگیره با چند تا پرش بلند از ساختمون بیرون رفت.. پوزخندی زدم.. یعنی انقدر خنگ بود که قبل از اینکه بره کنترلش رو با خودش ببره؟؟ نگاهی به اطراف کردم تا گردنبند رو پیدا کنم... صدایی از توی جیب شلوارم بلند شد.. آروم موبایل رو از توی جیبم در آوردم.. تماس رو متصل کردم.. کمی بعد صدای زنونهای اومد (قربان! وقت اجرای نقشهاست) دوباره نگاهی به اطراف کردم.. کنترل آدرین میتونست فعلا منتظر بمونه.. تماس رو قطع کردم و گفتم(نورو.. دوزو.. ادغام بشین)..
توی این یک سال خیلی وقت صرف این کردم که قدرتم رو بیشتر کنم... هر بار که از لیدی باگ و کت نوار میباختم میدونستم که با این حد قدرت نمیتونم دربرابرشون پیروز بشم... و حالا... چیزهایی داشتم که به لطفشون میتونستم خودم رو برندهی نبرد بدونم.. یه آموک آزاد کردم و اون رو توی عصام گذاشتم.. کمی بعد.. سنتی کت نوار آماده بود.. لبخندی روی لبم نقش بست... این برای گول زدن لیدی باگ باید کافی باشه.. اما قبل از اون، به شروری نیاز داشتم که لیدی باگ رو بیرون بکشه.. و صد البته.. پلن بی (Plan B: نقشهی دوم.. نقشهی جایگزین) رو ساپورت کنه.. آروم دستم رو دراز کردم و یه پروانه روی کف دستم نشست.. بعد از آمیخته شدن پروانه با شرارت، اون رو رها کردم تا به سمت سنتی کت نوار بره.. خطاب بهش گفتم( حالا وقتشه بری و معجزه گر لیدی باگ رو برام بیاری..)
شرارت هیچ تاثیری روی ظاهر سنتی کت نوار نزاشت.. فقط بهش قدرتی داد که بقیه رو مطیع خودش کنه.. و البته.. بهشون قدرت بده.. (((همون سایهها رو میگم))) وقتش بود لیدی باگ غافل گیر بشه.. سنتی کت نوار رفت.. حالا تنها چیزی که باید انجام میدادم این بود که دنبال گردنبد بگردم... نگاهی به زیرزمین وسیع خونه انداختم.. قطعا کار سادهای نبود.. **از زبون آدرین** صدایی توی سرم شنیدم.. صدایی که بهم دستور میداد بلند شم.. بی اختیار ازش تبعیت کردم.. به هیچ عنوان اختیار اعمال خودم رو نداشتم.. عجیب بود!! تقریبا مطمئن بودم که این بار واقعا مردم اما.. دوباره توی همون مکان بیدار شدم.. مخفی گاه شدوماث.. اوضاع کمی عجیب بود.. صدای پدر رو شنیدم که داد زد ( کافیه!!! همین الان اون رو به من میدی!!) نمیدونستم با کی صحبت میکنه..
اما تا چند دقیقهی بعد متوجه شدم.. پلگ سرش رو پایین انداخته بود و داشت به شدوماث نزدیک میشد.. یهو گردنبند رو انداخت و داد زد (آدرین معجزه گر!!) بی اختیار به سمت پدر خیز برداشتم.. اصلا نمیدونستم چرا اینکار رو کردم.. واقعا روی هیچ چیز کنترل نداشتم.. و این اعصابم رو خورد کرده بود.. پدر کمی از من دور شد.. شاید کمی خنده دار به نظر برسه که هنوز هم پدر صداش میکنم.. من هم خیلی خیلی آروم بهش نزدیک شدم... جوری که حتی متوجه حضورم نشد.. نمیدونستم چرا دارم اینکار رو میکنم.. صدای پدر اومد(تبدیلم کن) کنارش ایستادم ولی اصلا هیچ واکنشی به حضورم نشون نداد.. آروم دستم رو به سمت انگشتش بردم و انگشتر رو از دستش قاپیدم و بعد خود به خود به کت نوار تبدیل شدم.. دیگه اختیارم از خودم بود.. البته زیاد احساس خودم بودن نمیکردم.. به محض تبدیل شدن تصمیم گرفتم از اونجا برم... شاید کمی ایدهی احمقانهای به نظر میرسید که اونجا رو ترک کنم.. اما فهمیده بودم اون یه نقشه داره.. بیشتر از هر چیز می ترسیدم کفشدوزکم توی خطر باشه!!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ولی اون دوسو بود نه دوزو
عالیههههه
صبر کن ببینم...
تو الان نشستی واقعا داستانم رو خوندی؟!
فکر نمیکردم بعد این همه مدت کسی دوباره اینکار رو بکنه😅
این الان یعنی من باید ادامهش بدم؟
چون پارت آخری که گذاشتم آخرین پارتش نیست....
خداوکیلی خیلی خوبههه ادامش بده من تا اخرشو نخونم اروم نمیگیرمممم😂🤯👌🏻
😅 چشم
عالیییییی
عالی بود
میسی😁
میگم تو آرزو نبودی؟
شدی ستایش؟
راستش من الکی گفتم که اسمم ارزوئه اسم واقعیم ستایشه واقعا متاسفم که به تو به اجیام دروغ گفتم
عیب نداره قشنگم🙃💝
سلام ببخشید چند روز نبودم گوشیم خراب شد و دیگه بابام درستش نمیکنه
با گوشی مامانم اومدم (خدارو شکر ایمیلم یادم بود) ولی ممکنه کمتر بیام
😕 باشه❤
مرسی اومدی😚
💖
عالیی
مرررسی😚
چوب شور جونم حالت خوبه؟🙃
اره خوبم تو خوبی خشکل❤❤
من که عالیم😄💝
😘
سلام عالی بود:-)
مرسی😘😘😘
سلام خواهش میکنم میگم میای با هم یک ذره صحبت کنیم نیاز به کسی دارم که الان باهاش صحبت کنم؟
حتما 🥺
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
مرررررررررسی☺
پارت بعد رو کی میزاری؟؟
واقعا وقت نمیکنم بنویسم😭
سعی میکنم زود بنویسم بزارم ولی تکالیفم زیادن😭
عالییی بودددد😇♥
میسی☺