پلیس های عاشق(پارت2)

14سال بعد..دوستان موقعی که یونا پدر و مادرشو از دست داد 10سالش بود و ازاون موقع تا الان فقط روی انتقامش و پلیس شدنش تمرکز کرده و الان حدود دوساله که پلیس شده و تا به الان ارتقاع درجه زیادی داشته چون22عملیات موفق داشه. خب بریم ادامه داستان.

با زنگ خوردن گوشیم از خواب بیدار. بدون اینکه ب صفحه گوشی نگاه کنم جواب دادم. +هااااا الو. (علامت سومی دوست یونا") "سلام یونا از خواب بیدارت کردم؟ +بله متاسفانه "گوش کن رییس میخواد بهمون ماموریت جدید بده تا 9پاسگاه باش. به ساعت نگاه کردم8:07بود. +باشه هاااا خدافظ. "خدافظ. تلفونو قطع کردم.از جام پاشدم. رفتم دستشویی و بعدش یه دوش سریع گرفتم ویه شلوار مشکی بای بولیز استین کوتاه سفید پوشیدم و یه کت مشکی کوتاه هم روش. موهامو خشک کردم و دم اسبی بستم ساعت8:30شد.رفتم پایین به سمت یخچال رفتم تا صبحونه درست کنم که یه یادداشت روی در یخچال دیدم(صبح بخیر عزیزم.ببخشید ولی امروز مجبور شدم زودتر برم سرکار برات صبحونه اماده کردم توی یخچاله دوست دارم.خالت.)لبخندی زدم و در یخچالو باز کردم و صبحونم رو اوردم بیرون و خوردم .ساعت8:50شد. به سمت در رفتم و از خونه رفتم بیرون سوار ماشینم شدم و به سمت پاسگاه راه افتادم.

بالخره رسیدم.ماشینمو پارک کردم و وارد پاسگاه شدم .همه بهم احترام گذاشتن .وارد اتاق رییس شدم.احترام گذاشتم.(علامت رییس%) %صبح بخیر لطفا بشین روی صندلی نشستم. +بامن کاری داشتین؟ %بله برات خبر خوبی دارم.بالخره تونستیم قاتل پدر و مادرتو پیدا کنیم. با خوشحالی گفتم:واقعا قربان؟این که عالیه %بله وفهمیدیم که طی قتل پدر و مادرت اون 3تا همدست داشته ولی از او موقع دیگه هیچ وقت با همدستاش ارتباط نداشته ولی الان قراره یه کار دیگه انجام بده و دوتا از همدستای قبلیش یعنی:لی سو هو و کیم سوجین. دوباره قبول کردن باهاش همکاری کنن. +قراره چیکار کنن %خب..

%خب..طی تحقیقای ما میخوان ویروسی رو درست کنن که در عرض 4ساعت یک انسان رو میکشه. +ولی برای چی %این چیزیه که باید بفهمیم +چطوری %مطمعنا بوک هون.. + بوک هون؟ %بله اسم قاتل پدر و مادرت :جان بوک هون +که اینطور %داشتم میگفتم مطمعنا بوک هون از قبل به همدست سومی یعنی ایم سو مون درخواست همکاری داده و نقششو گفته ولی سو مون قبول نکرده. +من باید چیکار کنم %باید به دیدن ایم سو مون در نیویورک بری تا ازش حرف بکشی. از جام پاشدم+متوجه شدم قربان سریعا برای فردا دوتا بلیط به نیویورک میگیرم. %راستش تو قراره فقط یه همکار داشته باشی. +ولی من.. %میدونم همیشه با دوستت همکاری داشتی و حالا باید با یکی دیگه همکاری داشته باشی +کی؟ %برو توی اتاق تمرین ببینش

احترام گذاشتم و از اتاق رییس به سمت اتاق تمرین راه افتادم. به اتاق تمرین رسیدم درو باز کردم و رفتم تو.دیدم یکی داره بوکس کا رمیکنه حتما خودش بود چون هیشکی به غیر از ما اونجا نبود. رفتموسمتش(علامت همکار یونا@)+سلام @سلام کاری داشتی؟ +خب فکر میکنم منو تو همکار باشیم @تو یونا هستی؟ +بله خودم هستم دستشو به سمتم داز کرد.@از اشناییت خوشبختم.بهش دست دادم+ممنون. اسمت چیه @جون جونگ کوک ولی همه کوک صدام میکنن +منم از اشناییت خوشبختم کوک دیگه باید برم برای توهم فردا بلیط میگیرم فقط لطفا شمارتو بده. شمارشو داد+ممنون بهت میگم که پرواز ساعت چنده @باشه ممنون خدافظ رفتم از پاسگاه بیرون و به سمت خونه راه افتادم. رسیدم خونه .رمزو زدم و وارد خونه شدم. خاله هم اومده بود و روی مبل نشسته بود و داشت قهوه میخورد ولی انگار زیاد خوشحال نبود . رفتم سمتش و با لبخند بهش نگاه کردم+سلام خاله جون &سلام عزیزم نشستم روی مبل +چرا ناراحتین &راستش فردا باید برم نیویورک +او پس باید 3تا بلیط بگیرم &منظورت چیه همه ی ماجرارو براش تعریف کردم. &این که عالیه +براچی میخواین برین &یه کار مهم برام پیش اومده از جام پاشدم و رفتم سمت اتاق+باشه پس من برم بلیطارو ردیف کنم. &باشه عزیزم منم میرم شامو حاضر کنم رفتم یه دوش گرفتم و رفتم نشستم روی تخت.لپتابمو روشن کردم و 3تا بلیط برای ساعت7 صبح گرفتم.به کوکم پیام دادکه پرواز ساعت 7صبحه.&یونا بیا شام بخور +اومدم. از اتاق رفتم بیرون و شماممو با خاله خوردم و بعدش رفتم به اتاقم و خوابیدم.

خب دوستان اینم پارت 2 امید وارم خوب شده باشه.