سلام دوستان..من تازه عضو تستچی شدم و این اولین داستانمه امیدوارم خوشتون بیاد
بچه ها من قراره از وقتی که به یونا یک ماموریت میدن بنویسم ولی میخوام اول داستان فوت پدر و مادرش رو بنویسم تا گیج نشین .از زبان یونا(با صدای مامانم از خواب ناز بیدار شدم(علامت مامان یونا-،علامت یونا+)-دخترم پاشو جشن مدرسه دیر میشه ها من میرم صبحونه آماده کنم.چشمامو مالیدم+باشه منم الان میام.
رفتم دستشویی و دست و صورتمو شستم و رفتم پایین بابام داشت با تلفن حرف میزد.(علامت بابای یونا#)#ولی قربان امروز دخترم جشن داره...ولی...چشم میام قربان....خدانگهدار قربان.-رییس بود؟.#اره راستش مجبوریم بریم جایی-کجا؟.#ریسس گفت که بالاخره اون قاتلو پیدا کردن ولی..-ولی چی؟.#ممکنه کشته بشیم.+چی دارید میگید.
-نگران نباش پدرت داشت شوخی میکرد.
بابام با خنده اومد طرفم و منو برد نشوند روی صندلی پشت میز#اره شوخی کردم
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
پارت ۳گذاشته شد
لطفا داستان مارو به دوستان خود هم معرفی کنید.
جالب بود من که خوشم اومد🍏🍏🍎🍎
مرسی نظر لطفته
بله الان میذارم