خب اینم یه داستان جدید میراکلس هست ولی چیزای دیگم هست
از زبان مرینت: صبح از خواب بیدار شدم دیدم وای دنیل از دانشگاه جا موند سریع ادرینو بیدار کردم و گفتم« عجله کن دنیل از مدرسه جا میمونه» ادرین که تو خواب و بیداری بود گفت« ناتالی 5 دقیقه دیگه» منم که دیدم این اقا بیدار بشو نیست از تخت هلش دادم پایین که بیدار شد و سریع رفتیم پیش دنیل
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
عالی بود
داش عالی بود بعدی بزار پلیییز
اوک حتما
خواهش میکنم پارت بعد رو زود بزار🤧😭
حتما
عالییییییییییییییییییییییییی عالییییییییییییییییییییییییی عالییییییییییییییییییییییییی بودددددد 👌🙂
خیییییللللللییییییی ممممممنننننووووووننننن
لاقل توی یه فلش بک بنویس چی شد و چرا اینا به هم رسیدن؟؟
تو اینده میگم صحنه رو که احساسی میکنم میگم
عالییی
ولی چرا همش از جایی شروع می کنی که اون دو تا به هم رسیدن و بچه دار هم شدن و کلا همه چی تموم شده؟😂
چون کمتر داستانیه که از بچه ها شروع شده
چرا حدس میزدم قراره اینو بگی
عالییییییی
پارت بعد
ممنون حتما
مرسی زودتر بزار داستانت خیلی خوب بوددددد
نسل بعد هم بزار
نسل بعدو امروز یه پارت میدم
و حتما سعی میکنم هردوشو سریعتر بزارم
باشه عالی
عالی بود😍💔
فقط نسل بعدی رو نمی زاری 😁😇
هردوشونو میزارم نسل بعدی تازه شروع شده