اولین شلیک p3🍇

حیح کجا بید آها یادم اومد😐🦶🏻رسیدیم بیمارستان ته ته رو بردن اتاق عمل بعد دیدم اعضا اومدن همه نگران بودیم و دلشوره داشتیم🚶🏻‍♀️بعد دو سه ساعت دکتر اومد بیرون گفت...

پیام بازرگانی پول نداری بایا کن، غذا نداری، بایا کن، بلیط کنسرت نداری، بایا کن.... 😐🗿

دکتر اومد گفت ما همه تلاش خودمون رو کردیم🙂💔(جیمین)_انگار قلبم نمیزد (خدانکنهههه) افتادم زمین و دیگه هیچی نشنیدم🚑یه چند دقیقه بعد نامجون اومد سمتم ولی حس میکنم خوشحال بید بهم گفت خبی، دکتر گف ته ته خالش خوبههه💃سریع پاشدم رفتم سمت اتاقش که دم در دکتر صدام زد رفتم گفت که میدونم نگرانید ولی... حرفشو قطع کردم و گفتم خواهش میکنم اجازه بدید برم داخل ببینمش (خواهش؟ 😐) دکتر گف باوشه برو ول زود بیا بیرون(گادددد شد سریالای ایرانی) رفتم داخل با دیدن ته ته رو تخت اشکم سرازیر شد🥺همه خاطراتم باهاش مرور شد. گفتم اگه به خاطر من اتفاقی برا تو میوفتاد چی آخه چراااا💔

دیدم ا.ت صدام زد رفتم بیرون گف که(بقیش تو نتیجه) 😐🦶🏻