سلام بچه ها من این رمان کوتاه رو به مناسبت تولد تهیونگ نوشتم امیدوارم حمایت کنید و دوستش داشته باشید ❤️ ناظر جونی لطفا نه رد کن نه خصوصی 🥺🤝❤️
تهیونگ : روی نیمکت پارک نشسته بودم و پرنده ها رو میشمردم تا بیاید. بهشون سنگ مینداختم. میپریدند، دورتر مینشستند. کمی بعد دوباره برمیگشتند و جلویم رژه میرفتند...
یک ساعت از وقتِ قرار می گذشت... نیومد. نگران، کلافه، عصبی، دستی داخل موهایم کشیدم... لعنتی زیر لب فرستادم و به شاخه رزی که دستم بود نگاه کردم بیچاره سر خم کرده و پژمرده شده بود. انگار اونم مثل من از این همه انتظار کلافه شده بود...
دیگه صبرم لبریز شد. از روی نیمکت بلند شدم و ناراحتیم رو سرِ پرنده ها خالی کردم...
گل رو هم پرت کردم روی زمین، از حرص زیاد پامالاش کردم، گَند زدم بهش . گلبرگهاش کَنده شده و بود و کاملا له شده بود...
نفس عمیقی ناشی از حرص کشیدم... بعد، یقهی پالتوم رو بالا دادم، دستام رو توی جیبهاش فرو کردم، راهم و کشیدم و رفتم. نرسیده به درِ پارک، صِداش رو از پشتِ سرم شنیدم...
آهی : یااااا تهیونگااا کجا داری میری؟وایسا !!
بی توجه بهش به راهم ادامه دادم ، حتی برای دعوا مرافعه هم که شده به طرفش برنگشتم و از پارک خارج شدم...
صدای تند قدمهاش و حتی صدای نفسنفس زدناش رو به وضوح از پشت سرم میشنیدم. اما باز هم مصمم رو به جلو حرکت کردم . خیابون رو با دو گذشتم. هنوزم داشت پشت سرم میاومد. صدای تق تق برخورد پاشنهی چکمههاش با آسفالت رو میشنیدم. میدویید و صدام میزد ...
آهی : یااااا تهیونگا با توام!!! یه لحظه وایسا لعنتی...هوووف نفسم بُریییید...
رسیدم اونطرفِ خیابون، وایسادم جلو در ماشین. هنوز پشتم بهش بود. کلید رو انداختم که در رو باز کنم، بشینم و برم برای همیشه! نمیدونم چرا !...ولی اینقدری توی اون لحظه عصبی بودم که ممکن بود هر تصمیمی بگیرم مثل جدایی! ...
در ماشین رو هنوز باز نکرده بودم که با صدای بوق و ترمزی شدید و فریاد نالهای کوتاه سرجام خشک وایسادم ...با سرعت به پشت سرم برگشتم !... با صحنه ای که دیدم قلبم یک آن از تپیدن ایستاد ، خودش بود! اون آهی بود!
پخش آسفالتِ کف خیابون شده بود. رو به روی ماشینی افتاده بود که بهش زده بود و رانندهاش هراسان از ماشین پیاده شد و طرفش دوید ...
سرش به آسفالت خورده بود و پکیده بود... خون هم راهش رو کشیده بود و به سمت جوی کنارِ خیابون میرفت.
خشکم زده بود هم ترسیده بودم هم هول شده بودم حس میکردم خونِ توی رگهام بسته! بدنم لرزه عجیبی گرفته بود و پاهام قدرت حرکت نداشتن به سختی از جام کنده شدم و به طرفش حرکت کردم ، گیج و منگ بالا سرش وایسادم. هاج و واج نگاهش میکردم.
توی دست چپش بستهی کوچیکی بود که با ظرافت خاصی کادوپیچ شده بود. محکم چسبیده بودش.
نگاهم روی آستین ژاکت صورتیش سُر خورد ...در اثر ضربه بالا رفته بود و ساعتش نمایان شده بود! چشام به صفحه ی شکسته ی ساعت دوخته شده بود ساعت چهار و پنج دقیقه بود.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
74 لایک
عالی بود😍پارت بعدی هم زودتر بزار
راستی تو فصل دومشو خوندی یا نه؟😂
سلاممممممم
عالی بوددددد💖💖
خب من برم پارت بعدو بخونم
راستی میای آجی بشیم؟؟
بهار هستم ۱۴ سالمه و شما؟😂😂💓💓
سلاااااممم عشق خودم 😂❤️
فدات بشم من آجی 😍❤️
منم مهلا هستم ۱۸ ساله خوشبختم 🤣❤️❤️
خدانکنه اجی💓💓
همچنین😂❤❤
چه اسم قشنگی داری💓💓💓😂
اسم تو هم خیلی قشنگه بهارم 😍😂❤️❤️
خدا نکشتت بهار 🤣❤️❤️
مرسی اجی😂💓💓💓
🤣🤣🤣🤣🤣
هعی... اشکامممم
عاااالیه اجی 🥺💖
ببخشید اونی من چند ماه هس دیر به دیر میام تستچی بخاطر درس و امتحان😑💔 دیروز هم حضوری امتحان ریاضی داشتیم :/
ولی سعی میکنم زود زود بهت سر بزنم دلم برات تنگ شده بود🥺🥺🥺
آخی عزیزم ☹️💔 میگم نیستی
امیدوارم موفق باشی عزیزم 😘❤️❤️
ممنون که میای
دل منم برات تنگ شده بود 🥺💔
میصی اجی جونم همچنین :)💕
فدات
امتحان یکم کمرنگ تر شده خداروشکر از اون دوران تموم شدیم که هرروز امتحان ریاضی میدادیم😂😂😐💔
منم همینطور😢
محشرهههههه
عهه میچا جون 😍
چند وقت نبودی دلم برات تنگ شده بود
منم همینطور عزیزم🥺😂
عاجی عالی بود 👏👏👏👏❤️
ممنون عزیزم 🥰❤️😘❤️
اونیییییییییییییی این خیلی قشنگ بوددددد مثل فیلما میمونههههههه وایییییییییییییییی خیلی خوبهههههههه ادامه بدههههههههه
ممنون عزیزم 🥰❤️❤️ حتما
قربونت برم لطف داری 🥺
مهلا با اینکه یبار خوندم دوباره خوندم گریه کردم اولش خیلی غمگین بود ولی بعدش خیلی قشنگ شد🥺🥺🥺
آخی عزیزم ☹️💔
راستی پارت ۲ بعد از قرن ها اومد 🙄
حتما جواب چالش هارو بده❤️
چشم عاجو
داستانت خیلی خوفه ابجی مهلا😉💜
خیلی ممنون عزیز دلم 😘❤️❤️
عالییی بوووود😻😻🥺🥺💜
قلمت فوق العاده ست:)
خیلیییی ممنون عزیزم 🥰❤️
😽💜
پارت بعد اومد آجی ❤️
رفتم دیدم آجی، اونم عالی بود😻😺💜
پارت بعد رو بزاررررر
فردا شب انشاالله ♥️♥️
مرسی
پارت بعد منتشر شد 😂💔