عشق چیه میشه با تو تجربش کرد(پارت 1)

اول اون بالا بخونین

سلام اسم من ا/ت یک دختر 23 ساله که یک شيطان کش... راستش من وقتی بچه بودم کل خانوادم به دست شیطاین ادم خوار خورده شدن ولی خواهر کوچکترم زندست ولی اون... تبدیل به شیطان شده ولی اون با بقیه فرق میکنه بقیه شیطان ادم میخورن تا زنده بمونن ولی (اسم خواهرش 👈) نزوکو برای زنده موندن میخوابه و ادم نمی کشه.. و من برای دوباره تبدیل کردن اون به انسان وارد گروه شیطان کش شدم تا اولین شیطانی که به وجود اومده یعنی شوگا پیدا کنم تا اون نزوکو تبدیل به ادم کنه .. و اما ویژگی های شیاطین :1_اونا هر کاری کنی نمیمیرن اگر تو دست اونارو قطع کنی دوباره دستشو رشت میکنه یا حتی اگر سروشون جدا کنی بازم اونا میتونن سرشونو دوباره به بدنشون بچسبونن تنها راهش بریدن سر اونا اونم باشمشیری خاص هست که فقط شیطان کشی که در مسابقه برنده شدن میتونن داشته باشن ... ) عکس خواهر ا/ت👆

2_ اونا صبح بیرون نمیان چون نور خورشيد اونارو میکشه برای همین اونا شبا حمله میکنن.... خب شروع داستان.... ا/ت:(حرف بزن بگو ببینم چیزی شوگا میدونی یا نه).... شیطان با حرفم خشکش زد انگار از می‌ترسه... ا/ت:(دوباره میپرسم تو چیزی راجبش میدونی یا نه).... شیطان:(اگر.. چیز.. ی.. بدونی میمیری)... شیطانه بهم حمله کرد منم مجبور شدم بکشمش و با تکنیک اب فرم اول کشتمش.... هی هیچی دست گیرم نشد.. یک نگاهی به اطرافم کردم خورشید داشت طلوع میکرد برای همین رفتم طرف جعبم... هوفف نزوکو داخلش بود هی... جعبه سوار کردم که کلاغ پیام رسان امد هی ما شب روز کار میکنم حتی وقت خواب نداریم... کلاغ:(قار قار قار جنگل نیوبوکو در انجا یک شیطان خیلی قوی دیده شده برو اونجا و اونو بکش دستور اینه)... خبرش گفت پرکشید رفت.. خب چارای نیست به طرف کوه نیوبوکو حرکت کردم

(اه داشت یادن میرفت من حس بویایی خیلی قوی‌تر از سگ ها دارم) وقتی که داشتم به کوه نزدیک میشدم یک پسری دیدم.. اره خودش بود همون پسری که توی ازمون قبول شده فکر کنم اره اسمش جی هوپ بود... ا/ت:(هی جی هوپ🖐️😊)... روش بر گردوند و بهم لبخند زد😊... جی هوپ:(سلام ا/ت توهم واسه ی معموریت فرستادن اینجا؟؟؟ )... رفتم بهش رسیدم... ا/ت:(تورو هم فرستادن... پس شیطان خیلی قویه.)... جی هوپ:(اره مثل اینکه..).. باهم به طرف کوه حرکت کردیم تا اینکه هوا تاریک شد... ا/ت:(خیله خوب مثل اینکه کارمون شروع شد)... شمشیرم در اورم و همین طور جی هوپ باهم به طرف جنگل رفتیم.. (عکس لباست 👆)

وارد جگل شدیم با چیزی که دیدم خشکم زد وای چه همه ادم همشون هم ینوفرم شیطان کش هارو دارن ولی همشون مرده بودن که یک دفه یکی شون بلند شد بهمون حمله کرد ولی جا خالی دادم و یک لا پای که خودر زمین .. ا/ت:(هی کله خر چی کار میکنی)... طرف:(نمی دونم کنترول بدنم دست خودم نیست لطفا کمکم کنین خواهش میکنم)... یک دفعه یک بویی حس کردم بعد که با دقت نگاه کردن دیدم با چند تار داره کنترول میشه... ا/ت:(جی هوپ اونو دارن با تار کنترول میکنن باید تار های بالا سرش ببریم).. جی هوپ :(فهمیدم تو برو شیطان پیدا کن اینا من درست میکنم و از طرفی دیگه نیروی کمکی هم داره میاد تو برو بمحض اینکه اونا اومدن میام پیشت😉).. ا/ت:(مراقب خودت خیلی باش من رفتم) .. از اون جا دور شدم و بویی که به مشام میخورد دنبال کردم......داستان از زبان جی هوپ..... وقتی ا/ت رفت کارم شروع کردم مدام یکی کنترول میشد باید ازادش میکردی که... کوک:(جی هوپ ما امدیم).. (نکته:کوک.. جی هوپ... جین... جیمین.. اینا ادم هستن... و.... ته.. شوگا.. نامجون شیطان هستن)... جیهوپ:(کوک باید بریم کمک ا/ت شما گوش کنین اونا با تار های بالا سرشون کنترول میشن باید تار های بالای سرشون ببرید فهمیدین)... جیمین و جین:(اره).. کوک:(خیله خوب بریم کمک همون دختر خفن تویه آزمون 😎)... با کوک راه افتادیم تا بریسم به ا/ت...

خب برو بعدی

لطفا کامنت برام بزارین که قسمت بعدی هم بزارم

خب تا همین جا کافیه اقا چون الان ساعت3 شب من دارم داستان مینویسم بعد امتحان هام هم شروع شده فکر نکنم وقت کافی داشته باشم(انچه خواهید دید) صفحه بعدی

انچه خواهید دید (................. ا/ت مراقب باش..... اون دیگه چیه........ همتون غذای منین...... جی هوپ نههههههههه...... فرار کن نزوکو.... نه نکشششش....) و تمام

خدانگهدار