دلبندانمممممممم سلام🍻❇️💠 اینم پارت سوم روح زخمی ما😜💜 تا لایک ها و کامت ها به بیست تا نرسه پارت بعدی رو نمیذارم😐❤️
که یهو وی اومد از پشت سرم دستامو گرفت دستبند زد😐🖤😭 _ هی دیوونه چیکار میکنی؟ دستاااام آخ😿 وی: دیوونه؟ حواست باشه با این حرفات کار دست خودت ندی😐🔫 + کافیه و تو😶😶تینا خانوم از زبان می نا : صبح از خواب بلند شدم دیدم می هی بالا سرمه داره گریه میکنه😳😳وا این یکی دیگه چش شده😳 = چی شده می هی؟ * جنی😭😭 = جنی چی؟😧 * جنی نیسسسست😭😭😭😭😭 = چی؟ یعنی چی؟ پس کجاس؟؟؟؟ * نمیدونم😭هیچکی نمیدونه😭احتمالا رفته خوابگاه اون پلیس ها = اگه دستگیرش کنن😧 * میره زندان =جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
از زبان جنی : منو تو اتاق یونگی زندانی کردن😿انقدر از شکنجه گر های پاسگاه کتک خورده بودم که با لباس های خونی رو زمین افتاده بودم😭💔که صدای کسی رو از پشت در اتاق شنیدم + جنی؟ حالت خوبه یا دکتر خبر کنم؟؟ _ الان تازه نگران منی؟؟😭😭نمیخوام همینجوری خوبه😭💔 + از من متنفری😿ولی باور کن دست من نیست اینا😞 _ نمیخوام صداتو بشنوم + بازم ببخشید _ برووووو 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
از زبان یونگی : چیکار کنم حالا؟!😞 هر چی نباشه اگه حتی دشمن خونی منم باشه بازم قبلا دوست دخترم بوده😿💔چیکار میتونم بکنم؟مگه دست منه؟ اون الان حتما ازم متنفره😭 هعی بودا (🤣🤣🤣) به دادم برس
از زبان می هی : با بچه ها آماده شدیم❇️رد جنی رو زدیم تا بریم نجاتش بدیم💜🍻 سه ساعت بعد از زبان می هی : اینطور که مپ نشون میده خوابگاهشون همینجاس🙂🙂🙂 باید به طور نامحسوس بریم داخل تا فرار نکن که بتونیم جنی رو پیدا کنیم و نجاتش بدیم🙄🙄 = آلیا برو و به عنوان یه دختر گمشده زنگ آیفون رو بزن تا در رو برامون باز کنن آلیا : چشم قربان💁🏻♀️💁🏻♀️💁🏻♀️ زینگ زینگ...زینگ زینگ نامی : بله؟ آلیا: سلام ببخشید من گم شدم اهل اینجا نیستم😭😭😭 میشه کمکم کنید؟ نامی: بله بفرمایید بالا❇️ درو باز کرد *yeeees رفتیم داخل و کنار در ایستادیم تا درو باز کنن و آلیا جلو در ایستاد😜 پسره درو باز کرد نامی: بفرمایید آلیا : اوه😿ممنون می نا یه لگد زد به در و رفت تو هممون نشونه گرفته بودیم رو سرشون که خطایی نکنن😐 = می هی تو برو دنبال جنی من حواسم هست❤️ * ok
از زبان جنی : از درد شدید دندون هامو به هم مب سابیدم که د ر اتاق باز شد و یه پسره با ماسک اومد تو😳😳😳😳 _ جییییییییغ + ششش😐چته؟ منم _ تو از قد تا دشمنم بد تری برو بیرون + میخوام نجاتت بدم خره😑بیا بریم بیرون یه دفعه اومد دستمو گرفت و کشیدم سمت در😧که می هی رو دیدیم * جنی😳چرا لباسات خونیه؟ یه نگاهی به یونگی کرد و شروع کرد به داد زدن * همش تقصیرررررر تو عه عو..ضی عهههههههه تمام سر و صورتشو زخمی کردی حالاااااااااا دیگه چیکارشششششششش داری😠😠😠😠😠😠😠😠😠😠 شلیک کرد به قلب یونگی😧😧😧فقط یادم میاد که پریدم جلوش و انگاری تیر خورد تو قلب من🙂💔
از زبان می نا : صدای تیر شنیدم بدو بدو رفتم سمت صدا😧😧😧دیدم می هی داره مثه بید میلرزه و جنی هم رو زمینه🙀🙀🙀این پسره هم در کمال تعجب کنارش ایستاده...بغض کردم که می هی آروم نشست رو زمین و دستشو کشید رو صورت جنی😭😭😭😭 بعدش به پسره نگاه کرد و گفت * یعنی لیاقت جنی رو نداری😭😭😭😭😭😭اوه همش تقصیر تو عه اگه جنی رو عاشق خودت نمیکردی الان داشتیم با هم فرار میکردیم😭😭😭😭😭😭😭 می هی جسم بی جون جنی رو بلند کرد و رفتیم سمت ون💔💔💔💔 جنی رو گذاشتیم پیش خودمون
از زبان یونگی : باورم نمیشه😳تمام دلیل زندگیم💔الان به خاطر من تیر خورد😿دلم میخواد بمیرم😭😭من شکنجه اش کردم ولی اون😭😭😭بخاطر سالم موندن من جونشو داد حتی خونی هم اینجا نریخته از بس زخم هاش خون ریزی کرده بود💔 هعییییییییییی حالا چه گوهی بخورم؟؟ (ناظر عزیز😐اگه ناظر نکردی ایشالا بایست ازدواج کنه😑) از زبان می نا : داشتیم گریه میکردیم که😭😭دیدیم صدای خنده میاد😳😳

ادامه شو تو پارت بعدی مینویسم😹الان تو هپروت میمونید که صدای خنده کی بود🤣🤣🤣🤣خر نیستم که😐باید حاشیه بذارم خو اگه لایک ها و کامنت ها به بیست تا نرسه پارت بعدی رو تو خواب هم نمیبینید😐🔫برو تنیجه چالش دارم بخاطر این کیوتمون👆🏻👆🏻لایک کن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مح سه روز پیش پارت 4 رو نوشتم😐نمیدونم چرا هنو منتشر نشده😭💔
خواهش
و باز هم اولین نفر😉😂
خیلی خوب بود جان هرکی دوس داری جنی رو زنده کن😶
😹😹😹😹نمیشه که داستانو لو بدم😐فقط در این حد میتونم راهنمایی کنم که جنی نمرده
دمت گرم😉👌