قلبت را به من بده (کوکی❤🌧)

سلاااام من اومد با ی داستان هیجان انگیز از مکنه جانگ کوک ☁️🍉

دریای آبی چشمانش قلب پرتلاطمم را آرام می‌کرد چشمانش غم عجیبی را به من منتقل می‌کرد غمی که هر دقیقه او را دگرگون می‌کرد🍊💚او ک می‌رود انگار قلب من از جایش کنده می‌شود! من قلبم را به تو می‌دهم فقط با من بمان تا آخر دنیا💕📻 .💄.جانگ کوک.💍. کلاهمو پایین تر کشیدم ک‌ متوجه حضورم نشه سنگینی نگاهمو حس کرد فقط امیدوارم که منو نشناسه!اگه منو فراموش کرده قطعا منو یادش نمیاد! اما نمیخام قبول کنم ک منو یادش رفته!همه لحضه‌های خوب و بدمون با هم بود! چرا یهویی ترکم کرد!📀💜زیر چشمی به صورتش نگاه کردم چقدر غمگین شده! از کافه بیرون رفت پولو رو میز گذاشتم و به طور نامحسوس دنبالش کردم هوا سرد بود! یقه کتمو بالا دادم یهو متوقف شد نکنه فهمید!شت😐

.💛.ا/ت.🍓. روی صندلی کافه نشسته بودم و به برف سفید بیرون زل زدم.آخرین برف بازیمون چقدر دلنشین بود!نمیدونستم انقد زود باید از پیشش برم!اگه میدونستم بیشتر بهش نگاه میکردم تا چشماش و اون لبخندش تو ذهنم حک شه و هیچ وقت یادم نره☁️💍ک چقدر مواظبم بود! چقدر سعی میکرد خوشحالم کنه دیگه نمیخواستم بهش فکر کنم من برای اون کافی نبودم!این تصمیم من بود! 💧💕 پلک زدم تا خاطراتش یادم بره اما اون بدجور تو ذهنم نشسته بود!سنگینی یک نفر باعث شد سرمو بلند کنم!اما کسی رو ندیدم!😐☁️بلند شدم و از کافه خارج شدم هوا تاریک بود و دلم گواهی بد میداد! انگار اتفاقی میخاد بیوفته صدای بوت‌های یک نفر که برف هارو لگد میکرد باعث شد وایستم!🥕🎈

دریای آبی چشمانش قلب پرتلاطمم را آرام می‌کرد چشمانش غم عجیبی را به من منتقل می‌کرد غمی که هر دقیقه او را دگرگون می‌کرد🍊💚او ک می‌رود انگار قلب من از جایش کنده می‌شود! من قلبم را به تو می‌دهم فقط با من بمان تا آخر دنیا💕📻 .💄.جانگ کوک.💍. کلاهمو پایین تر کشیدم ک‌ متوجه حضورم نشه سنگینی نگاهمو حس کرد فقط امیدوارم که منو نشناسه!اگه منو فراموش کرده قطعا منو یادش نمیاد! اما نمیخام قبول کنم ک منو یادش رفته!همه لحضه‌های خوب و بدمون با هم بود! چرا یهویی ترکم کرد!📀💜زیر چشمی به صورتش نگاه کردم چقدر غمگین شده! از کافه بیرون رفت پولو رو میز گذاشتم و به طور نامحسوس دنبالش کردم هوا سرد بود! یقه کتمو بالا دادم یهو متوقف شد نکنه فهمید!شت😐

"دست کثیفتو بردار🤨" اون مرد به سمتش برگشت و با تمسخر گفت"تو میخا"اولین مشتی که تو صورتش خورد باعث شد تکون بخورم این اولین بار بود عصبانیت کوکی رو میدیدم🥭⚓بادیگارد های کوکی اومدن دور کوکی حلقه زدن من تو اون وضعیت تصمیم گرفتم برم دوست نداشتم دوباره اون خاطراتو زنده کنم و باعث شه دوباره اشکش دریاد⛵🌤صدای فریاد کوکی منو مردد میکرد اما این برای هردومون بهتره🍊💧

جایی رو جز خونه‌ای که ارث بابام بود نداشتم این مدت اونجا بودم شب از نیمه گذشته بود، خیابون ها خلوت،همین بیشتر منو میترسوند ای کاش با جونگ کوک می‌موندم 😶💓تا اونجا خیلی راه بود پاهام سست شدن یک جمله تو سرم اکو میشد"حالا میخای چیکار کنی؟"ای کاش کوکی اینجا بود😞🥕 "ا/ت؟" به پشت سرم نگاه کردم...خودش بود قطره اشکی از زندان چشمام رها شد بهم نزدیک شد و دستمو گرفت💜☁️"لجبازی نکن بیا بریم خونه حداقل ی امشب"با اینکه دوست داشتم اما نمیخاستم دوباره خاطراتو زنده کنم دستمو از دستش کشیدم بیرون"نمیخام بیام😐💦"رومو برگردوندم اما با حرفی ک زد واستادم"اوکی خودم ب زور می‌برمت"

"چیکار میکنی کوکی ول کن دستموو🤨📀" ⛵🌤جانگ کوک🌤⛵ دستاش تو دستم بود و از اون همه تقلا کردن دیگه خبری نبود سرش روی شونه‌ام بود و نفس های گرمش به گردنم میخورد حس جالبی به قلبم هجوم آورد🪁🍊بیشتر به خودم فشردمش میخاستم فاصله بینمون به حداقل برسه💛🍓با صدای آروم صداش زدم"ا/ت بدون تو این قلب از سرما یخ میزنه😞💍عشق تو چشمات رو با تک تک سلول های قلبم حس میکنم چرا میخای وانمود کنی منو دوست ندادی؟"☁️🍉"چون من برات کافی نیستم"با تعجب بهش نگاه کردم"مگه تو خواب نبودیییییی😐🍓"این اولین بار بود که به طور مستقیم بهش میگفتم دوست دارم اما...نمیخاستم اینجا و تو این موقعیت بفهمه زیر چشمی بهش نگاه کردم🌱🍿زل زده بود به صورتم...

🍭🎀ا/ت🎀🍭 انعکاس ماه روی صورتش منو جذب می‌کرد متوجه نگاه خیره‌ام شد...برگشت سمتم...من خودمو مشغول لباسم کردم میدونستم میخاد چی بگه"ا/ت میدونی ک این"حرفشو قطع کردم🍪🧸"آره میدونم اینجوری ک بهت نگاه میکنم کنترل خودتو از دست میدی اما...میخام منم ی اعتراف کنم💍🩸به طور کامل برگشت و دستمو گرفت"کوکی...من بدون ط نمیتونم منم دوست دارم📻🍐"

دستشو روی صورتم کشید و روی مژه‌هام متوقف شد"من قلبمو به تو میدم ولی فقط با من بمون برای همیشه"🍨🎈با لبخند بهش نگاه کردم"باشه...برای همیشه"در حالی که به صدای قلبش گوش میدادم خوابم برد. 💕☁️جونگ کوک☁️💕 از ماشین پیاده شدم به صورتش نگاه کردم غرق خواب بود "آقا من خانم رو م"قبل اینکه چیزی بگه لب زدم"خودم میبرمش" **** از پله ها بالا رفتم و به این فکر میکردم ک چقدر خوب میشه تو کنسرت فردا این خبر رو بدم!

😁بقیه‌اش برای بعدا اگ ادامه‌شو میخواین بگین براتون بذارم🙃حمایت کنین اگه خوشتون اومد🍉🧊اگ هم دوست نداشتید که دیگه نمینویسم براتون🌱☁️

دیگ چیزی یادم نمیاد😐دستم شکست😅🤣🍓دلبرکم نظر یادت نرهههه🎒✉