
سلام بچه ها😁😁مثلا قرار بود این داستان الهام گرفته از آشیانه ی اژدها باشه ولی خب دیگه از اون نیست😁😁.میراکلسیه😂😂😂
مری(مرینت):چند وقتی هست که آدرین گفته ازم متنفره و لایلا رو دوست داره😢😢.الان توی بغل لوکام.دارم گریه می کنم.لوکا:مرینت....مرینت:بله؟🙂🙂لوکا:می خوای بریم بستنی فروشی🍦🍦🍦؟مرینت:آره میخوام😁😁.لوکا:باشه😂😂😂😂😂😂😂.مرینت:رفتیم بستنی فروشی....نهههههه آدرین با لایلا اونجا بود😣😣.لوکا:قضیه ی مرینت و آدرین رو می دونستم پس....لوکا:لایلا می شه باهام بیای باهات کار دارم😀😀.آدرین:لوکا چیکارش داری😲😲😲؟لوکا:می خوا.........مری:لوکا عشقم ولش کن تو که می خواستی با هم ع.ش.ق.و.ل.ا.ن.ه بستنی بخوریم😌😌.آدرین:از درون داشتم جر می خوردم واقعا مرینت به لوکا گفت عشقم😣😣؟نه باید پسش بگیرم.
لوکا:باشه عزیزم الان میام.آدرین:اهههههههه اینم بهش می گه عزیزم.مرینت:با لوکا بستنی خوردیم و رفتیم خونه هامون.سابین:دخترم دوستت آلیا اومده.مرینت:بهش بگو بیاد داخل.آلیا:رفتم به اتاق مرینت.آلیا:مرینت چت شده داری با لوکا عشق و حال می کنی و به من نمی گی؟مرینت:آقا چه عشق و حالی.آلیا:من که قضیه تو و آدرین رو می دونم.مرینت:خب که چی؟مگه عشق زوری داریم؟اون منو دوست نداره و اون کثافت آشغال(لایلا)رو دوست داره.
آلیا:بی خیال دختر تو دیگه داری شورشو در میاری.مرینت:میشه دقیقا بگی چرا؟آلیا:امروز و منو و نینو هم اومده بودیم همون بستنی فروشی که شما اومدید.آلیا:ببین مرینت لوکا سعی داره ازت مراقبت کنه اون عاشقت نیست.مرینت:خودم می دونم من عاشق اون نیستم فقط به خاطر اینکه حرص آدرین رو در بیارم اونطوری به لوکا گفتم عشقم.آلیا:تو اون مرینتی نیستی که همیشه و همه جا به همه کمک می کرد و غم و غصه های خودشو با یه بشکون از بین می میبرد.مرینت:بالشمو گذاشتم رو صورتم(دراز کشیده روی تختش)و گفتم:آلیا من با اون حرف آدرین که بهم گفت ازم متنفره داغون شدم بعدش که گفت عاشق لایلائه داغون تر هم شدم.
سابین:مرینت بیا اینجا یه لحظه.مرینت:الان میام.مرینت:آلیا تو هم بیا.آلیا:باشه.مرینت:بله مامان چی شده؟سابین:آقای آگراست اومدن اینجا به خاطر تو.آلیا:اینجا چه خبره خانم دوپن چنگ؟مرینت:اوه چه خبره آدرین خان راه گم کردی؟آدرین:اگه شما مرینتی راه گم نکردم.مرینت:نه خیر بنده سارا دوپن چنگم.آدرین:خیلی لجبازی مرینت.مرینت:نظر لطفتونه.
آلیا:آدرین اینجا چه گوجه ای می خوره؟مرینت:آلیا می دونم چه سوالی تو ذهنت هست و بنده هم در نظرم همون سوال هست.آدرین:راستش داخل با هم حرف می زنیم.تام:مرینت از تیپ آقای آگراست معلوم نیست برای چی اومدن؟مرینت تو ذهنش:صبر کن ببینم.راست میگه.آدرین کت و شلوار پوشیده و مو هاشم خوشکلاسیون کرده.ولی چرا؟مرینت:میبینم ولی متوجهش نمی شم.
سابین:مرینت آدرین برای خ.و.ا.س.ت.گ.ا.ر.ی اومده.مرینت:جواب رد می دم حالا هم خدافظ.آدرین:صبر کن مرینت.مرینت:چیه؟آلیا:آدرین بیایید بریم یه جای دیگه و فقط ما سه تا باشیم.آدرین:توی کافه صندلی رضرو کردم.مرینت:رفتیم توی یه کافه ی شلوغ پلوغ.مرینت:داشتم این ور و اون ورو نگاه می کردم که آدرینو جلوم دیدم که......(این داستان ادامه دارد)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ینی خوشم میاد خوب حرسس آدمو در میاریی😂💔
بابا لاقل همین اول داستان با لوکانت و آدریلا شروع نکن خواهرمممم زشتهههه بدهههه
ما اینیم دیگه🤣🤣🤣🤣🤣
خیلی خوب بود😍مرینت فقط 😂😂
مرسی😂😂😂😂
عالی بود
مسی
پارت بعدیییی
اوکیییییییییی
بچه ها درخواستی برای داستان دارید بگید
هیمنو بده پارت بعددددددد
چشمممممممم