💚Mirasulous4 mojeze asa4💚

سلام به همه👋🏻😄اومدم با پارت چهارم🥰امیدوارم بخونید و لذت ببرید😊نظر فراموش نشه💚😉

از زبان کاگامی:چون..😭دیروز پدرت زنگ زد به مادرم و چون اونا فکر میکنن ما بهم علاقه داریم گفتن که باید باهم ا*ز*د*و*ا*ج کنیم😢آدرین تو متوجه نیستی،دیگه دیره😭💔باید زودتر بهم میگفتی تا اینطوری نمیشد😭نمی‌تونم تا آخر عمرم با کسی باشم که دلش پیش کسه دیگه‌ای هست😢😭💔آدرین:چی؟😥پدرم زنگ زد به مادرت؟😢نه😭نمیزارم😭💔بعدش دویدم سمت خونه تا با پدرم صحبت کنم😞از زبان مرینت:وقتی کاگامی اون حرف را زد،انگار دنیا روی سرم خراب شده بود😢دیگه چه بخوام چه نخوام از دستش دادم😔تموم شد.شب بیداریا،ناراحت شدنا،لکنت گرفتنا،همه چیز،حتی ع*ش*ق*م بهت😔

دوست ندارم که تموم شه،اما شد.لاقل بزار هنوزم که میبینمت ضربان قلبم و بره بالا و زبونم بند بیاد😭😭بعد سریع دویدم و اصلا برام مهم نبود که کاگامی منو ببینه یا نه.دیگه اصلا هیچی برام مهم نبود😢😭💔کاگامی:دیدم آدرین رفت و مرینتم گریه کرد و رفت😔رفتم دنبال آدرین و داد زدم صبر کن😢رسیده بود به خونشون😞لطفا صبر کن آدرین😭فقط یک بار دیگه بهم فرصت بده😢💔منم کاگامی😭همونی که ب*ا*ه*ا*ش بستنی میخوردی🥺💔فقط اونو از ذهنت بیرون کن😢زندگیمون را باهم میسازیم💔🥺آدرین:وایسادم.گفتم:اگه تو نمیتونی فراموشم کنی،پس چطوری من اونو فراموش کنم؟

منم نمیتونم کاگامی😥من با اون خوشحالم😢برای اون گل میخرم😭😭🥀با اون احساس عشق را تجربه میکنم😥تنها کسیه که وقتی هر بار میبینمش احساس آرامش میکنم🥺💔من با اون خوشم😭کاگامی:پس لحظه هایی که به من نگاه میکردی به اون فکر میکردی؟درسته؟😢لحظه هایی که دودل بودی🥺💔🥀اصلا تاحالا به من نگاه کردی که یاد اون نیوفتی؟😢💔آدرین:🥺کاگامی:نگاهات بهم از اول به عنوان دوست بود؟😢💔بگووووو😭آدرین:ارهه🥺

اره.اره.اره😭از اولش اون برام خاص و تک بود🥺فقط اون😭نمیدونم چرا اما بدون اون زندگی سخته😭💔🥀کاگامی:صدسال دیگه ام با کسی که از یکی دیگه‌ خوشش میاد،خوشم نمیاد،آدرین آگراست🥺💔😣😠اگر زمان به عقب برمیگشت،هیچ وقت بهت ابراز ع*ل*ا*ق*ه نمی‌کردم😣💔🥺تو دل خیلی از دخترا را شکوندی که خودت خبر نداری🥺دخترای بدبختی که عکسای تو به دیواراشون وصله🥺💔صبح تا شب میشینن تبلیغاتت را میبینن تا خوابشون ببره😭🥺💔تو دل شکوندی و باید دلت بشکنه آقای آگراست🥺💔

بعدش دویدم سمت ماشین😔آدرین:با حرف کاگامی خیلی به فکر فرو رفتم😣رفتم توی خونه.پدر😠پدر😠از زبان گابریل:دیدم آدرین داره داد میزنه.بله🤨آدرین:چرا من باید با کاگامی.......کنم😠(اسمشو نه بر😁😂)گابریل:چون من میگم🤨و من صلاحت را میخوام😊)آدرین:اما...گابریل:اما نداره😠همین که گفتم.آدرین:دویدم سمت اتاقم😔تبدیل به کت نوار شدم😔ناتالی:چرا بخش سخت میگیری؟گابریل:باید از دست لایلا در امان باشه.

کت نوار:طبق معمول رفتم روی پشت بوم و آهنگم را خواندم😔یک پیشی روی پشت بوم کاملا تنهاس بدون بانوش😔از زبان مرینت:خیلی ناراحت بودم دلم میخواست با یکی صحبت کنم یهو دیدم ساعت۱۰شبه😱آلیا و آلیس😱زنگ زدم به آلیا.($مرینت_#آلیا)$سلام آلیا واقعا شرمنده#کجایی دختر؟بدو بیا خونه$آلیا من معذرت میخوام اما اصلا حالم خوب نیست و نمیتونم بیام شرمنده😔#بیای حالت خوب میشه.

$چطور مگه؟#بیا برات توضیح میدم.$باشه.پس من یک ساعت دیگه اونجام😁#آخرم حرف،حرف خودته😂$میبینمت.تبدیل شدم و رفتم روی پشت بوم😕دیدم کت نوار اونجاس😍خب پس حتما حالم اونجا خوب میشه😄رفتم پیشش.کت نوار:دیدم لیدی باگ اومد.خودمو خندان نشون دادم.گفتم:سلام باگابوی😀لیدی باگ:سلام پیشی😣کت نوار:حالت خوبه؟😥

لیدی باگ:راستش نه😔گفته بودم که‌ یکی دیگه را د*و*س*ت*د*ا*ر*م😥کت نوار:خب؟لیدی باگ:خب،از دستش دادم😔😥کت نوار:چییییی؟😱😱😱😱😱😱😱لیدی باگ:چی شد؟کت نوار:تودلم گفتم حالا که بابام مجبورم کرده با کاگامی...کنم،میتونم لیدی باگ را نزدیک خودم کنم؟😭لیدی باگ:کت نوار خوبی؟کت نوار:اها آره😁لیدی باگ:بعد از صحبت با کت نوار رفتم سمت خونه.وقتی رسیدم دیدم هم مامان و هم بابانگران دارن اخبار را میبینن.رفتم تو خونه🧐مامان؟بابا؟مامان و بابا:مرینت خوبی؟😥😔گفتم:اره بعد چشمم به اخبار خورد😱😢

اینم خماریه بعدی😁😂😂😂😂

پارت بعد را زود میزارم🥰نظر فراموش نشه😊