از زبان مرینت: ♡من دیگه نمیتونم😭💔 ☆معلومه باید بری از اینجا البته بچه ات هم مال خودت..از زبان نویسنده... وسایل مال خودش بود رو برمیداره و میزاره چمدون امیلی هم هی پشت در خواهش میکنه بیاد بیرون البته مرینت در رو قفل کرده.. بعد اینکه وسایلارو جمع میکنه خدمتکار میاد میبره هیشکیی هم حریفش نمیشه... بعد با بادیگاردش میره بلیط میخره برا نیویورک یه نکته ای هم بگم که پدر و مادر مرینت پولدار هستن و طراح هستن از زبان مرینت: داشتم وسایلام رو چک میکردم که دیدم یه چیزی نیست باید برمیگشتم خونه.. رسیدم کلید انداختم رفتم تو امیلی و گابریل اقا رفته بودند... ادرین رو مبل خوابیده بود.. رفتم وسایلم رو برداشتم که تشنه ام شد.. رفتم اشپزخونه اب بخورم شیر اب رو باز کردم لیوان برداشتم و پر کردم... داشتم میخوردم که دیگه سیر شدم و بقیه اش رو تو ظرف شویی خالی کردم... اومدم برم بیرون که نگاهم افتاد روی ادرین.... یه 5 دقیقه ای بهش زل زدم... حیف... یه مدت دوستا و دوشمنا به عشق ما حسادت میکردن.... حتی الیا و نینو... ولی الان داریم حسرت عشق اونارو میخوریم💔رفتم نزدیکش بوسه ای به ل. ب. ش زدم که بیدار شد. منو گرفت تو اغوشش و بغلم کرد.... سفت منو گرفت بغلش.... منم بغلش کردم ولی بعد 2 دقیقه بلند شدم که برم اونم بلند شد و منو ب. و. س. ی. د. منم همراهیش کردم...
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
40 لایک
عالی بود ج چ : مرینت عاشق آدرین بشه و آدرین ازش متنفر بشه
اسم خواننده هه رو بزار ماری یا انجی
عالیییییییییییی اجولی
مرسیییییییی
عالی بود👌👌🌿♥️
مرسی
عالییییییییییییییی بعدییییییییییی
مرسی🌱🌼
کلدم از این به بعد هم دنبالی هم همی داستانات لایک میکنممممم💞💞
پارت های بعدی رو بخون
حتما ♥😁