مرینت چشماش رو بست و همونطور دوید بریم برسیم به فردا آدرین چشماش خیس بود اکا تحمل میکرد و چمدونش رو میبست مرینت هم داشت اروم اروم قدم ورمیداشت و میرفت به طرف خونه ی آدرین راستش نمیدونست به آدرین چی میگه شاید یه کابوس بود اما چه کابوس وحشتناکی خلاصه همونطور اروم قدم ورمیداشت و تا اینکه رسید جلوی خونه دستش رو آروم به طرف زنگ خونه برد اما دوباره ترسید تیکی بهش گفت زود باش فقد یه جمله میتونه هم زندگی تو و هم زندگی آدرین رو تبدیل به بهشت کنه مرینت با ابن حرف آروم دستش رو به طرف زنگ برد و زنگ خونه رو زد ترسید و یه قدم عقب برداشت آدرین در حیاطشون رو باز کرد با دیدن مرینت چشماش برق زد و دوید به طرف در و در رو باز کرد و گفت فکر نمیکردم بیای مرینت میزاریم بیام تو؟ آدرین آره ولی چند دیقه دیگه محافظم میاد پس لطفا هرکارب داری سریع تر بگو
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
5 لایک
عالی بود
فدای تو♥♥😍♥😍♥😍♥😍😍♥
د بگو دیگگگگهههههههههه آدرین منتظرهههههههههههه
بعدییییییییییییییبیییییی
حرصم رو در اورد این مرینته😂😂😂😂😂😂😂
چشم میزارم♥♥♥♥♥♥♥♥
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود
فدای تووووو😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍