
همونطور که داشتن میرفتن ادرین به مرینت خورد مرینت همونطور که گیج شده بود سرش رو اورد بالا و گفت اوه ببخشید فکر کنم ما خیلی بدشانسیم رزی بزور جلوی خندش رو گرفته بود که ادرین سرش یه تکونی داد و گفت نه نه مشکلی نیست مشکل از عجله ی من بود مرینت با تعجب گفت عجله؟ ادرین:بله یکم عجله دارم! بعد از بین رزی و مرینت با عجله دوباره به پارک برگشت رزی یه خدده بلندی کرد و گفت کاش خودت رو تو اون صحنه میدیدی مرینت گفت رزی چرا ادذین عجله داشت؟ رزی:به ما چه؟بیا بریم مرینت رزی دست مرینت رو کشید اما مریت یکجا وایساده بود رزی اعصبانی شد و گفت مرینت بیا بریم مرینت:صبر کن رزی الان میام!بعد دوید و رفت نزدیکی پارک و یه نگاهی به پارک انداخت اهان ادرین اونجا بود انگار نگران بود و دنبال یه چیز مهمی میگشت
رزی جلوتر اومد و گفت اتفاقی افتاده مرینت؟ مرینت یکم به رزی نزدیک شد و اروم بهش گفت انگار آقای آگرست یکم نگرانه نگاهش کن بعد با انگشتش آدرین رو نضون داد رزی هم متوجه نگرانی آدرین شد و گفت اوه آره انگار نگرانه مرینت:من میرم پیشش تو اینجا بمون رزی همونجا موند و مرینت دوباره با همون روش وارد پارک شد و رفت پیش آدرین آدرین حپاسش نبود که مرینت گفت اقای آگرست! آدرین پتشتشو نگاه کرد و یکم خودشو جمع و جور کرد گفت اوه شمایبد خانم دوپنچنگ؟ مرینت:بله! ببخشید انگار یکم نگرانید؟! آدرین:بله بله گوشیم رو نمیدونم کجا گذاشتم روی اون صندلی بود! مرینت یه نگاهی به صندلی کرد و تازه یادش افتاد و گفت اوه روی اون صندلی؟ببینید گوشیتون این نیست؟ بعد از میف کوچیکش یه گوشی در اورد و به ادرین داد
آره انگار گوشی ادذین بود ادرین سریع و با ذوق گوشی رو گرفت و گفت گوشی من دست شما چیکار میکرد خانم دوپنچنگ؟ مرینت میخواست حرف بزنه اما ادرین انگار خیلی اعصبانی بود! نذاشت مرینت حرف بزنه و گفت خب توی گوشی من چی دیدین؟یادتون باشه که گوشی یه وسیله ی شخصی هست بعد با اعصبانیت به مرینت تنه زد و رفت! مرینت از این رفتار آدرین ناراحت شد و با دلخوری برگشت دم پارک رزی اومد پیشش و متوجه دلخوری مرینت شد و گفت چی شده دختر؟ مرینت:قبل از اینکه تو بیای من یه گوشی روی یکی از صندلی های پارک دیدم فکر نمیکردم ماله آقای اگرست باشه برای همین برداشتمش تا اگه صاحبش رو پیدا کردم بهش بدم اما به کلی فراموشش کردم
الانم که رفتم پیشش دیدم گوشیش همونی بود که روی صندلی من برداشته بودم وقتی قضیه رو توضیح داد منم تازه گوشی ای که روی صندلی بود رو یادم اومد و گوشی رو نشونش دادم گوشی خودش بود ولی اون فکر کرد من گوشیش رو دزدیده بودم برای همین اعصبانی شد و بهم تنه زد و رفت! رزی یکم فکر کرد و گفت اشگالی نداره منم فکر کردم پس چیشده ادرس خونشون رو میدونی؟ مرینت:نه! رزی گفت حیف شد که.... مرینت یه چیزی یادش اومد و سریع گفت اوه فهمیدم اون بهم گفت که هرروز میان تو این پارک و عکاسی میکنن پس فردا هم میتونم بهش قضیه رو توضیح بدم!
رزی خندید و گفت عالیه پس فردا دوباره میایم اینجا خلاصه اون روز گذشت و فردا شد مرینت و رزی دوباره همون پارک رفتن.ولی آدرین اینبار گوشه ی پارک داشتن عگاسی میکردن مرینت و رزی باهم پیش آدرین رفتن و اونجا منتظر موندن که عکاسی تموم بشه ۱ ساعت بعد مثل همیشه عکاسی تموم شد و ادرین کیفش رو برداشت و بدون توجه کردن به مرینت و رزی رفت که مرینت دنبالش رفت و همونطور که داشت میدویید بلند گفت آقای آگرست! آدرین هیچ اعتنایی به مرینت نمیکرد و همونطور داشت میرفت که مرینت بهش رسید و چند ثانیه نفس نفس زد و بعد گفت اقای اگرست باید یه موضوعی رو بهتون بگم ادرین هیچی نگفت که مرینت گفت
آقای آگرست من از شما دزدی نکردم و گوشیتون رو ندزدیدم و تمام حرف هایی که به رزی زده بود رو به آذرین هم گفت و تموم شد آدرین هم یکم فکر کرد و گفت منو ببخشید که اعصبانی شدم و بهتون تنه زدم میدونم رفتارم بد بود و نباید با خانم ها و بانوهایی مثل شما اینطوری رفتار کرد و اینکه لطفا منو بخاطره رفتار دیروز ببخشید! مرینت هم یه لبخند رضایت زد و با چشماش و لبخندش به آدرین نشون داد که اونو بخشیده آذرین هم گفت خب خانم دوپنچنگ ببخشید ولی من باید برم پدرم منتظرم اگه دیر بکنم نگرانم میشه! و بعد خداحافظی کرد رزی هم اومد پیشش و یه لبخند پر معنا زد که مرینت هم با خنده ی رزی خندش گرفت و رفتند
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
هق کت نوار نداره🥺😂😭
ولی عالی بود
☺️☺️حالا صبر کن شاید اومد☺️☺️
میسیییییی😍😘😍😘😍😍😘😍😘😍😘😍
خواهش
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود😍😍😍😍
😘😘😘😘😘😘😘😘😘😍😍😍😍😍