
سلام به روی ماهتون😍بچه ها رفتم پروفایلم رو بعد از قرن هاااا چک کنم که دیدم ۳۱۰ تا دنبال کننده😍خیلی ممنونم که حمایتم میکنین خیلی دوستتون دارم😘😘😘😘ناظر عزیز این پارت هیچی نداره لطفا منتشر کنید
__بالا رو بخون لطفا__ فیلیکس:شما میخواید بستنی بخورید؟ مرینت:اره خب... _چه جورم میشه باهاتون بیام؟ _البته. ادرین:بُهت زده نگاهش میکردم چجووووری! فیلیکس مثل منه. از بستنی و چیزای قنددار و مضر بدش میومد چجوری الان؟؟؟ چیزی نگفتم و ادامه دادم:عالی شد پس فیلیکس به جای من میاد خوشبگذره،،، نینو:اما رفیق با تو باشیم خیلی خوبه.حداقل بستنی نخور فقط باهامون بیا. مرینت:نیشخندی زدم گفتم:هه لابد اگر بیاد نمیتونه خودشو کنترل کنه و کلی بستنی میخوره یه وقت هیکلش خراب میشه. وای من چی گفتم اخه هیکل مردم به من چه!!!! ادرین:ببخشید ولی مشکل این نیست من کلا از بستنی خوشم نمیاد و فیلیکس هم.... که با لگدی که فیلیکس به پام زد ساکت شدم.. _مهم نیست داره دیر وقت میشه و اگر دیر بشه برادرم دعوام میکنه بریم. اقای اولدمن و اگرست شما میاید یا نمیاید؟ فیلیکس:اااا من البته،،،یعنی میام و اینکه راحت باش ماها دوستیم اقای اولدمن چیه دیگه؟اسمم فیلیکسه،، _خیلی خب فیلیکس میای دیگه؟ _بله! ادرین:دلم نمیخواست مثل فیلیکس با اسم کوچیک صدام کنه برای همین سرفهی مصلحتی کردم و ادامه دادم:خوش بگذره. مرینت:به سلامت.
الیا:اممم خب بریم دیگه،،،فیلیکس و مرینت حسابی گرم گرفته بودن و جلوی منو نینو راه میرفتن:نینو! _جونم؟ _این پسره ادرین چرا اینقد یخ بود با دوستم؟بهش بگو اگر یکبار دیگه اینطوری به مرینت طعنه بزنه با من طرفه. _خیلی خب اما مرینت که بیشتر بهش تیکه انداخت. _حسی دارم. _چه حسی؟؟؟؟ _نمیدونم یجوری بودن،،، _وا خب چجوری یجوری بگو منم بفهمم. _ولش کن خیلی فکر بیخودی بود،،،، _خیلی خب بدو ازشون عقب افتادیم،،،، _باشه *خنده* مرینت:خب فیلیکس از خودت بگو،،، _خب من وقتی ۹سالم بود مادر و پدرم رو از دست دادم. _من واقعا متاسفم،، _لبخند مهربونی زدم و ادامه دادم:پسرخالم و خواهرش و پدر مادرش برای اینکه من تنها نباشم اومدن پیش من نیویورک،،، _یعنی همین اگرست؟ _اره خب اسمش ادرینه! مثل برادرم میمونه و خواهرش هم دختر خوبیه ولی یکم سرخوشه. _همین اگرست!؟!؟! این که خیلی یخ بود چجوری تونست جای برادرت رو بگیره؟؟؟ _هی! _ببخشید منظورم اینه که خب ادم مغروری بود یا فقط با من اینجوریه،،، _ادرین توی زندگیش خیلی اسیب دیده بیشتر از چیزی که فکر میکنی،،،اونم بعد از دست دادن داغو-ن شد،،، _چی یعنی مادرش! _درسته منو ادرین خیلی خوب همو درک میکنیم،،، اما بگم من از اون باحال ترم،،، _*خنده* از فیلیکس خیلی خوشم اومده بود برعکس پسرخالش خیلی تو دل برو بود و به دلم نشست
فیلیکس:من چم شده بود!!! چرا جزئیات زندگیم رو برای دختری که یک ساعته شناختمش تعریف کردم؟حتی اگر ۱۰ سال هم بود که میشناختمش من هیچوقت به جز ادریانا و ادرین با کسی درد و دل نمیکردم،،، شاید وجودش چیزی داشته که باعث این کار شده،،،شاید به ادریانا و ادرین یک فرد دیگه برای درد و دل اضافه شده،،، توی فکر و خیال بودم که یهو،،، نینو:هی فیلیکس کجایی؟؟ _ببخشید یه لحظه فکرم رفت،،، _کجا؟ _مهم نیست خب بستنی فروشی کجاست؟ _همینجا.میگما برو بَچ به نظرتون جای ادرین زیادی خالی نیس؟نمیخواین بهش زنگ بزنم قبل از اینکه سفارش بدیم شاید نظرش عوض شده بود. مرینت:نینو ادم نباید اصرار کنه،ولی،اون دوستته منم اگر الیا نبود شاید دلم میخواست دوباره ازش درخواست کنم. _شما موافقین یه بار دیگه بهش زنگ بزنم؟ _من زیاد موافق نیستم هرچی ادمای پوکر توی جمعمون نباشن بهتره.با گفتن این جمله صورت فیلیکس کمی توی هم رفت... اره خب بهش حق میدم پسرخالشه،،، الیا:عه مری اینقد مسخر^ه بازی درنیار اصن به منو تو چه اگر نینو و فیلیکس بخوان بهش زنگ میزنن اگر هم بیاد با اون دوتا گپ میزنه با منو تو که کاری نداره بیچاره! _آهی کشیدم و بیمیل گفتم:خیلی خب بهش زنگ بزنید. نینو:عالیه. الو رفیق؟ ادرین:تو راه خانه بودم که نینو زنگ زد.جونم نینو؟
نینو:با مِن مِن گفتم:رفیق به معنی واقعی جات خیلی خالیه.لطفا بیا. _نینو راستشو بخوای با اون دختره زیاد حال نکردم نمیخوام هم صحبت بشم باهاش. _هی رفیق اون دو*سدخترمههااا _نه بابا اونو نمیگم که اون کَله ابیه. _دستمو جلوی دهنم گرفتم و جوری که متوجه نشن اروم گفتم:داداش اینطوری نگو دختر خیلی خوبیه یعنی چی که کله ابی!!!! _خیلی خب میام ولی فقط به خاطر تو و فیلیکس. _یه لحظه قطع نکن. _کلافه گفتم:باز چیه؟ _ببین میخوایم بهمون خوشبگذره سر به سرش نزار. _من کاری باهاش ندارم درواقع خیلی خوب میدونی کاری با هیچکس ندارم. _باشه باشه فقط بیا. مرینت:خب؟ نینو:میاد. فیلیکس:عالیه. 《بعداز رسیدنادرین》 ادرین:سلام به همگی. فیلیکس:سلام داداشم بیا اینجا جا هست. _ممنون. الیا:خب خوشحالیم که اومدی،،، مرینت:زیرلبی گفتم:جمع نبند. نینو:خب ما بستنی سفارس دادیم تو چی میخوری؟ _من چیزی نمیخورم توی کافیشاپ ها تمام مواد غذایی ها مضر هستن و من عمرا همچین کاری بکنم. _اوکی رفیق،،، مرینت:میدونی خوبه که ادما کمی به فکر شادی و سرگرمی هم باشن. ادرین:سلامتی که باشه شادی هم هست. بیا درنظر گرفتیم تو با یکی از این خوراکی ها مسموم شدی. به مدت حدودا چند روز سلامتیت رو از دست میدی و شاد نیستی ولی اگر اون لحظه نمیخوردی سلامتیت رو از دست نمیدادی و شاد بودی. (مثال میزنه) _منطقیه حرف منطقی رو که نمیشه رد کرد. _خوبه _از اینکه یه ادم ضدحال توی جمعمون بود ناراحت بودم.من ادم تنهایی بودم و میشه گفت برای اولین بار با دوستام بیرون رفتم و دلم نمیخواست این شادی رو ادم ضدحالی مثل این خراب کنه!
ادرین:از حق نگذریم دختر زیبایی بود ولی خیلی یجوری بود یکمم بدر*دنخور. مرینت:از وقتی اگرست اومده بود همه ساکت بودن. مثل قبل از اومدنش بگو و بخند نمیکردن. خودم دست به کار شدم و بعد از یه قاشق بستنی شروع کردم: خب بچهها ما الان هممون توی رشتهی طراحی هستیم و...... نینو پرید وسط صحبتم:مری جون میشه درس و کار و اینا رو الان ول کنی؟اومدیم خوش..... مرینت:نمیدونم چرا چیزی نگفت و بعدش متوجه شدم الیا از زیر میز یک لگد بهش زد. فیلیکس:نه مرینت وقتی صحبت میکنی من...............چیز یعنی نه.منظورم اینه که ادامه بده. _خب داشتم میگفتم الان تنها کسی که بین ما کار جدایی از طراحی هم داره اقای اگرسته. من سال اول هستم. از مدل ها هم فیلمبرداری میکنم. میلی به شنیدن صداش نداشتم اما چون ادمی بود که تجربه داشت کمک گرفتن ازش بد نمیشد. ادامه دادم:اقای اگرست خوشحال میشم یکم از تجربیاتتون واسمون بگید. ادرین:من عرض کردم خدمتتون هم توی دانشگاه و هم توی مراسم مدلینگ این اولین بارمه پس تجربهای ندارم اینقدر سخته به خاطر سپردن چیزی؟ صندلیم رو دادم عقب و بلند شدم:دوستان من بهتره برم عذرخواهی میکنم. مرینت:واقعا نمیدونستم چی باید بهش بگم. بعد از اینکه رفت بچه ها منو نگاه میکردن. چیه؟ مگه چیز بدی گفتم؟ یا سوال بدی پرسیدم؟ یهو احساس مضحکه شدن کردم. یجوری شدم خیلی حرفش رو اعصابم رفت. نتونستم جلوی خودمو بگیرم که بغض بدی کردم و همه هم متوجه این بغض شدید شدن. با یک حرکت بلند شدم و رفتم.
توی مسیر بغضم ترکید ولی کمی کنترلش کردم اما اشکام اروم میومدن. تق با داداشم بود همهی ادمای دور و اطرافم میتونن اذیتم کنن و باعث ناراحتیم بشن.متوجه شدم دستی روی شونم قرار گرفت. فیلیکس بود برگشتم سمتش و بدون هیچ احساس نارحتی گفتم:چیه باز اومدی بگی پسرخالم اسیب دیده،گناه داره و.... از این مسخرهها؟ _نه نه خواستم از طرف اون ازت عذر خواهی کنم.میدونم کارش اصلا قشنگ نبود. نمیدونم چرا اینکارو کرد. ادرین کمی پوکر یا میشه گفت مغرور هست ولی مهربونه و هیچوقت با لحن بدی صحبت نمیکنه نمیدونم چرا ایندفعه..... _بسه فیلیکس دیدی بازم داری طرفداری میکنی! الانم میخوام برم خونه تنهام بزار. _ممم من،،، دختر پاکی بود خیلی همهچیش فوقالعاده بود. خوش به حال پسری که عا#شقش میشه. من که اصلا ع،شق رو باور ندارم ولی اگر داشتم مطمئنا اولین گزینم مرینت بود اما حیف که اصلا به ع&شق اعتقاد ندارم.... باید با ادرین صحبت میکردم. وقتی رسیدم خونه کلید رو توی دَر چرخوندم و در رو باز کردم. ساعت ۱۰ شب بود و ادریانا توی اتاقش خواب بود خبری از ادرین نبود.... بله اونم خواب بود. رفتم بالای تختش اروم بیدارش کردم. _چیشده؟ _باید با هم صحبت کنیم قبل از فردا که دوباره میخوایم بریم دانشگاه. _خیلی خب. با یه حرکت نشستم روی تخت و ادامه دادم:میشنوم. _ادرین چرا اینجوری با دختره حرف زدی؟مگه چیز بدی پرسید؟ _پوف کلافهای کشیدم و گفتم:نه ولی خودت میدونی از ادمای خنگ خوشم نمیاد. دختره یه چیزی داره که وقتی میبینمش ازارم میده،،،، _تو ادم منطقی هستی ولی این حرفت اصلا منطقی دَرِش نبود. _کمی مکث کردم و گفتم:درست میگی... یکم با خودم فکر کردم. چرا اینجوری کردم اخه. باشه فیلیکس فردا.... گفتن این جمله واسم دشوار بود اما اب دهنمو قورت دادم و گفتم: عذر خواهی میکنم....
نتیجه چالش داریم🌻امیدوارم خوشتون اومده باشه لطفا نظراتتون رو توی کامنت بفرمایید و اگر خوشتون اومده لطفا لایک کنید😘ناظر عزیز و محترم لطفا منتشر کنید🙏🏼
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جچ:میگفت :جون هرکی دوست داری یه دقه منو بزار زمین،منو بزن تو شارژ نزار وقتی که خالی خالی شدم بزنيم تو شارژ اگرم زدی بزار کامل شارژ شم نه اینکه ۲ دیقه ای منو از شارژ بکشی😂😂😂
ج چ: اون روز که انداختیم تو اب دستشویی رو یادم نرفته
عالی ولی من حوصلم سر رفت کی اینا به هم میرسن؟
عالی بود آجی خوشگل و ماه و مهربونم
عرر تنکص اجو🙂💜
عالی آجی جونم من برم این دو پارت رو بخونم پارتای دیگه کی میان آجولی
ممنونم اجی نمیدونم
حرف نداشت👌🏼😁
چ ج بهم میگفت ۵ دقیقه ولم کن تروخدااااااا😠🥵
ممنونم
عالییی بود😁💐☘
ج چ: میگفت:داداش ، به جون هر کی دوست داری ولم کن . . . یه دقیقه دست از سرم بردار . . . وگرنه هرچی ازت دارم رو میریزم رو آب . . . وقتی هم بریزم . . . دیگه هیچکی نمیتونه جمعت کنه😂🤦🏻♀️😂
ممنونم ارههههههه
بعدیو زود بزار لطفن ฅ^•ﻌ•^ฅ
اوکی میرم بنویسم فردا منتشر میشه
㋛︎❥︎
عالیییی
بعدیییی
ممنون
اجی جونم محشرررررر بود افرین عالی بود میشه این ادرین و مرینت رو به هم برسونی دارم حرص پیخورم یکدفعه میزنم تبلتم رو ماکار میکنما
ممنونم اجی قشنگم. باش اجی یکم شکیبا باشید😐😂
شکیبایی تو ذات من نیست