سختی؟این که برای من عادیه:)P7

#رفتن و غذا خوردن و کلی گشت زدن یه چند وقت همینجوری گذشت تا شد دو سه ماه سه ماه بعد:*از زبون کوک* سه ماه و ۴ روزه از دوستی منو یونگ میگذره من یه علاقه خاصی به یونگ پیدا کردم میدونم علاقه دوستی نیست نمیدونم شاید عاشقش شده باشم باید بهش اعتراف کنم؟نه بابا من که مطمئن نیستم ◇جونگ کوکککککک■بله؟◇امروز با یونگ میریم کمپانی؟■ها اره اره ◇اوکی (کوک یه شلوار لش و یه هودی نازک تنش بود و لباسش سیاه سفید بود با یه کلاه کپ مشکی گذاشته بود لباس شوگا هم همینجوری بود) *از زبون یونگ* کلی خوشحال بودم مطئن بودم به کوک جواب مثبت میدن از یه طرفم ناراحت بودم که کم میبینمش لباسمو پوشیدم و با کوک و یونگی و یونا و سوهو پیاده رفتیم (لباس یونگ👆)

#رفتن پایین و یونا بغله سوهو بود و سوهو دست یونگ رو گرفته بود و کوک هم کناز یونگ بود *از زبون یونگ*یه 40دقیقه تو راه بودن هوا داشت بارونی‌میشد کوک و یونگی رفتن ببینن چی میشه کوک یه خورده ناراحت بود وقتی داشت میرفت نمیدونم چرا منم خودمو خیلی خوشحال نشون میدادم یه ربعی طول کشید یونگی و کوک اومدن کوک گفت قبول شدیم و کوک منو بغل کرد و تو هوا چرخوند من هم میخندیدم هم گریه میکرد گریه میکردم برای اینکه شاید دوستیمون به مشکل پیش بخوره و کم بتونیم هم رو ببینیم خوشحالیمم برای این بود که قرار تو اینده موفق باشه و همچنین خوشحال همونجا کوک یه گل از تو جیبش در اورد داد به من منم کلی ذوق کردم و از دستش گرفتم و بغلش کردم و یک دفعه کوک گفت■با من ق*****ر******ا***ر میزاری ●چی؟دوست دارم ولی شاید برات مشکلی پیش بیاد شاید کمپانی بخاطر اینکه با من قرار بزاری اخراجت کنه■گفتن زندگی شخصی افراد به ما ربطی نداره من خیلی وقته علاقه دارم گفتم دیگه باید بهت اعتراف کنم ●منم خیلی دوستت دارم ولی نمیخوام ناراحت بشی ■هیس قبول میکنی؟●ارههههه😭🙂🙂#یک دفعه کوک بغلش کرد و گونه شو بو**************************سی*********************د ●من خیلی دوستت دارم لطفا بخاطر من خودتو تو خطر ننداز و ناراحت نشو باشه؟🙂■بهت قول میدم ●ممنونم◇اوه عروس دوماد داریم #یونگ یه دونه زد تو بازوش●چی میگی تازه یک دقیقه هم نگذشته قرار شد قرار بزاریم◇باشه بابا چرا میزنی■بسه😹😹#بیرون بارون و برف قاطی میومد کوک تو کیفش یه سیوشرت گرم داشت و لباس یونگ کلفت بود ■یونگ میشه باهم تنها بریم قدم بزنیم؟ ¥اوه خیلی خب نیومده اجیمونو نگیر برا خودت●باشه میام■ممنونم *از زبون یونگ*دست کوک رو گرفتم و زدیم بیرون ■یونگ●هوم؟■اینجوری جواب نده دیگه●خب جونم■میگم عاشقم میمونی؟●معلومه میمونم■تا کی●تا وقتی که خودت بمونی ■من تا تهش میمونم*از زبون یونگ*اروم ل**********بمو گذاشتم رو ل********ب********شو و بو***************سید*************مش■چه خوب بود؛)●هوم بیش از حد دوستت دارم🙂

■یونگ●جانم؟■اگه امروز بهت اعتراف نمیکردم بهم اعتراف میکردی؟●اره ■چجوری؟●عین کاری که دو دقیقه پیش کردم■واو کاشکی اعتراف نمیکردم بار نصیبم میشد ●بیشترم نصیبت میشه■واو عالیه●مسخره بازی در نیار😹😹■چشم *از زبون کوک* من شده بود ولی یونگ نه زیاد هر کاری کردم سیوشرت منو بپوشه قبول نکرد(2 ساعت و20 دقیقه بیرون بودن) رسیدیم دم در میخواستم برم خونه خودمو نذاشت گفت یونگی هم اینجاست میای خونه ما قبول کردم و رفتیم که گفتم لباس ندارم گفت سوهو و یونگی رو میفرستم برات بیارن■باش●دیگه هم رو حرف من حرف نزنیا■چشم خانم●افرین #کلید رو از تو جیبش برداشت و در رو باز کرد و رفتن تو ◇چه عجب عروس دوماد اومدن●میکشمت بخدا■به اعصابت مصلت باش ●مگه میزان😹●من میرم لباسمو عوض کنم یکی تونم بره برای کوک لباس اره دیگه نمیزارم بیرون بره مریض میشه◇چشم ارباب😐*از زبون یونگ*دست کوک رو کشبدم و بردمش تو اتاقم تا ش لباس بیارن و مطمئن شم خودش نمیره رفتم تو حموم لباسمو عوض کردم یه نیم تنه سفیدبا یه شلوار بگ مشکی پوشیدم■اوه چقدر خوشگل شدی●مرسی عشقم *از زبون یونگ* داشتم موهامو شونه میکردم یه دفعه از پشت بغلم کرد من برگشتم سمتشو و گفتم چیکار میکنی؟■بغلت میکنم●اونو میدونم میگم چرا الان نمیگی یکی میاد تو؟■بیاد●واقعا که😐یه دفعه در زدن ●بیاین شوگا اومد لباس کوک رو داد و رفت ●من میرم بیرون تو لباستو بپوش■نمیخواد وایسا کارت دار●پس برو تو حموم■نمیخواد ●پس من چشمامو میبندم■باش (۳ دقیقه بعد) چشماتو باز کن●باش بله چیکارم داری؟■میشه ارایش نکنی؟●چرا؟■اینجوری خوشگل تری● مرسی نفسم ولی من اونجوری راحت ترم■پس بزار من ارایشت کنم

●باش (5دقیقه بعد) ‌●وای چقدر خوب شد با اینکه کم استفاده کردی عالی درستم کردی ممنونم■خواهش میکنم *از زبون یونگ*دست همو گرفتیم رفتیم پایین ¥بیاین دیگه گشنمونع●چشم‌‌ ◇این دفعه چه چیزایی درست کردی با دلمون بازی کنی؟●چندتا غذا ایران و چندتا غذای دیگه◇ممنون●خواهش میکنم

*از زبون یونگ* دست کوک و گرفتم و رو به روم نشست من فقط خیره شده بودم به صورتش شاید کمتر ببینمش نمیخوام صورتشو از دست بدم ■یونگ چرا چیزی نمیخوری●حالم زیاد خوب نیست تو بخور■چته چند شبه درست غذای نمیخوریا●نمیتونم چیزی بخورم ممکنه دیگه تو و یونگی رو خیلی کم ببینم◇اخی عزیزم●دلم براتون تنگ میشه■نترس زود به زود میبینیم همو●باش■پس غذاتو بخور●باشه#غذاشونو خوردن و یونگ سرع رفت بغل جونگ کوک و یونگی●دلم کلی براتون تنگ میشه بزارین بغلتون کنم😢😭■باشه عزیزم اروم باش #خودشو جمع کرد تو بغل شوگا و کوک●میشه امشب اینجا بمونین؟◇اما...■هیس باشه عشقم●ممنونم#یونگ از بغل یونگی اومد بیرون وکوک رو بغل کرد●سوهو امشب بیا پیش من امشب باید تو بغل یکی بخوابم ¥یونا هست دیگه●باشه😔◇کوک پیشت میخوابه■هان؟◇میخوابی مگه نه؟■ها عاره●ممنونم (تا ساعت 2صحبت کردن داشتن میرفتن بخوابن) ●اگه راحت نیستی میتونی توی اون اتاقا بخوابین ■راحتم●یونگی بیا به سمت اتاقت راهنماییت کنم ◇ممنونم●خواهش میکنم#یونگی رفت تو اتاق خودش یونگ و کوک هم رفتن تو اتاق یونگ کوک و یونگ کنار هم خوابیدن یونا هم کنار یونگ یه خورده کوک و یونگ صحبت کردن و خوابیدن

(ساعت7صبحه ) *از زبون یونگ* چشمامو باز کردم دیدم کوک کنارم خوابه ولی فکر کنم گرمش بود هودیشو در اورد من اصلا به بدنش نگاه نکردم چون چسبیده بودم بهش فهمیدم ارومسرمو اوردم پایین و خال روی گردنشو بو*************سیدم این باعث شد لبخندی بزنه بیاد نزدیک تر■چیکار میکنی تو پاندا کوچولوی من●ها من هیچ■ای وای انقدر لا پوشونی نکن دیگه🤕●خودت میدونی دیگه از کی تاحالا بیداری؟■از همون موقع که فهمیدی هودی تنم نیست بیشتر نزدیکم شدی که نبینی ●یا خدا■یونگ●بله؟■چند روز رو کامل با من میگذرونی؟●اره فقط به یه شرط■چه شرطی●اولش بزاری یه خورده تو بغلت خوش بگذرونم ■حتما *از زبون یونگ*کلی تو بغلش بودم که یک دفعه پاشد اومد جلو روم ●چی...چیکار میکنی؟■وقتشه بلند شی یه خورده باهم بریم خوش بگذرونیم●باش اولش چیکار کنیم؟■پاشو حاضر شو بگم●باشه رفتم تو حموم لباس پوشیدم اومدم کوک هودی شو پوشید قرار شد باهم بریم خونه‌ش حاضر شه بریم یونا رو هم بردیم رفتیم و لباس پوشید(لباس یونگ=یه هودی زرد و یه شلوار مام استایل ابی پررنگ زاپ دار لباس کوک=یه بلوز مشکی زاپ دار و شلوار لی مشکی زاپ دار لباس یونا هم مثل لباس یونگه)

خب بای بای