
بچه ها این اولین داستان منه امیدوارم خوشتون بیاد💕💕💕
معرفی: اسم تو فاطیماست. تو یه دختر ایرانی هستی و هفده سالته و داری برای کنکور درس میخونی. از 14 سالگی آرمی شدی و آرزو داشتی برای یه بار هم که شده بی تی اسو ببینی. (تو چشمای نسبتا درشت و طوسی مایل به سبز داری. ابرو هات کشیده و حالت دار و خوش فرمه. لب هات کوچیکه و پوستت روشنه*خودتون یه آدم خوشکلو تصور کنید)
با مخالفت زیاد خانوادت تو هفده سالگی تونستی بری کره. تواز یه خانواده ی معمولی بودی و زیاد پول نداشتی اما تونستی از یه هتل دو ستاره اتاق بگیری... خب حالا باید دنبال کار بگردی اگه همینجوری پیش بره باید برگردی ایران چون پولات دارن تموم میشن😁😂 روز اول زندگی در کره یه روسری ساده و چادر پوشیدی (چون از یه خانواده مذهبی هستی اعتقاداتت خیلی قویه و دوست نداشتی کشف حجاب کنی😂😂😂💔) و با ذوقو شوق بیرون اومدی هوا عالی بود.. (الان اوایل بهار بود و تو تیر کنکور داشتی) کمی پیاده روی کردی و دنبال کار گشتی..
آگهی هارو زیرو رو کردی ولی هیچکدوم مناسب نبود.. یه آگهی رستوران دیدی و اونجا رفتی تا استخدامت کنن. یه مرد مسن اونجا نشسته بود ولی با دیدن تو تعجب کرد و عصبانی شد و گفت :ما کسیو میخوایم که لباسای باز بپوشه و مردمو به اینجا جذب کنه(الکی😂😁💔) نه يه دختر مسلمون که همیشه یه چادر سیاه دورشه.. توهم عصبانی شدی و سریع از اونجا بیرون اومدی. 😂💔 کمی راه رفتی و به کمپانی بیگ هیت رسیدی.. (خرشانس😶😐)
از زبان فاطیما: خدای من باورم نمبشه😯😯 یعنی اینجا کمپانی بی تی اسه؟؟؟؟؟🥺🥺🥺🥺🥺چن تا نگهبان جلوی در بودن تا نزارن طرفدارای بی تی اس وارد اونجا بشن ولی من تونستم از در پشتی وارد بشم و فقط میخاستم بی تی اسو ببینم.. 🙂💜
دیدم یه سری کاغذ روی دیوارا چسبوندن (تو زیاد توی کره ای خوب نبودی ولی خوشبختانه تونستی بخونی) اونا دنبال یه کارآموز بودن(نه برای ایدول شدن..) به دفتر رفتم و گفتم من میخوام برای کار درخواست بدم. مرده از دیدیم تعجب کردو گفت:تو چه دینی داری؟ 😶😳(چون اینجا مثلا بیگ هیت زیاد از مسلمونا خوششون نمیاد) من گفتم...
خب بنظرتون چطوره؟؟ ادامه بدم؟. پارت ای بعد بی تی اس میان و داستان جالب تر میشه.. 🙂💜
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ولی من واقعا اسمم فاطیماست😂
خداروشکر🥰😂😁
عالی بود ادامه بده
مرسیی😁💕
عالی ادامه بده
وای مرسییی😁💕