8 اسلاید صحیح/غلط توسط: Farnoosha انتشار: 3 سال پیش 1,099 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام سلام🧡خدمتتون پارت جدید💙ناظر عزیز و محترم واقعاااااا این پارت چیز خاصی نداره لطفا منتشر کنید❤
خب خب خب....میخوایم بریم به ۶ماه دیگه🧡💙نمیخوام زیاد منتظر آلیس کوچولو بمونیم😋😍
مرینت:امروز قرار بود با ادرین بریم خرید بکنیم...ماه اخر بود و حسابی بچه بزرگ شده بود و برابراین منم عین#/@% شده بودم اینقدر چاق بودم😐البته فقط دلم اومده بود جلو...ادرین:عزیزم اماده ای؟ مرینت:اره امادم بیا بریم...اومدم کفشمو بپوشم که ادرین جلومو گرفت...ادرین:ع^شقم یه لحظه وایسا خودم واسط میبندم با این وضعی که داری نمیخواد خَم بشی...مرینت:عه واقعا! تو که بند کفش بستن بلد نبودی😂 ادرین: مری این قضیه مال ۱۵سالگیم بود نه الان که ۲۲ سالمه😑 مرینت:اره خب خداروشکر یاد گرفتی وگرنه چجوری میخواستی به آلیس یاد بدی؟ خودت که میدونی دخترا بیشتر به حرف باباشون گوش میکنن تا مامانشون...ادرین:اره خداروشکر😎 مرینت:با ادرین دست تو دست هم از عمارت بیرون رفتیم...دکتر گفته بود قدم زدن واسم خوبه برای همین پیاده رفتیم خرید،،،احساس...احساس سر....سرگیجه...میکنم...و بعد از گفتن این حرف چیزی نفهمیدم...ادرین:وای مرینت داشت میوفتاد که گرفتمش... وای نکنه چیزی شده باشههههه...نکنه بلایی سر مرینت و بچم اومده باشه😢😨 سریع تاکسی گرفتم و مرینت رو با بدبختی کردم داخل ماشین..(خدایی مرینتو میتونین با شکم بزرگ و وضعیت اینجوری تصور کنین؟😂) ادرین:رسیدیم بیمارستان داد زدم: کمککککککک! همسرم حالش خوب نیست😢ما بچه داریم😢 ۴تا پرستار اومدن و سریع مرینت رو گذاشتن روی برانکارد (نمیدونم درست گفتمش یا نه) و بردنش توی اتاق عمل....دیدم یکی داره میاد سمتم بهش نمیخورد پرستار باشه....دکتر:سلام روزتون بخیر...من رو میشناسید؟ ادرین:بعد که نزدیک تر اومد شناختمش اون دکتر دوران حا^ملگی مرینت بود...با نگرانی گفتم:بله بله حال چجوریه؟😢بچم چی؟ دکتر:خبر خوب دارم تا ۱۰ دقیقه دیگه من میرم توی اتاق(دکتر خانومه ها)...ادرین:یعنی چی؟ دکتر:یعنی وقت زا-یمان خانم اگرست ۱هفته پیش بود ولی خیلی هم دیر نشده تا ۱۰ دقیقه دیگه من میرم توی اتاق عمل و حدودا نیم ساعت دیگه کوچولوی خوشکلتون به دنیا میاد...ادرین:از شوق زیادی که کردم دستمو گذاشتم رو دهنم و یه قطره اشک شوق کوچیک گونمو نوازش کرد...
نیم ساعت بعد* (عرررر😢😍نمیدونم چرا اینقدر ذوق دارم انگار واقعا تو فیلم بچشون داره به دنیا میاد😂❤حس خوبی دارم که داستانم داره به کیوت ترین بخشش میرسه🧡😍) ادرین:بعد از نیم ساعت دیدم خانوم دکتر داره میاد سمتم...با شیرجه مثل بچه های دوساله پریدم سمتش و گفتم:خانم دکتر خانم دکتر خانم دکترررر(ارام باش😐) چی شددددد...دکتر:خداروشکر عمل خانمتون بسیار خوب بود و الان مادر و بچه هم سالم و سرحال توی بخش هستن...ادرین:میتونم ببینمشون؟ دکتر:بله ولی دخترتون چون خیلی ظریفه توی یه بخش جدا گذاشتیم الان میتونید همسترون رو ببینید و ۱۵ دقیقه دیگه هم دخترتون..،ادرین:اهان..خیلی خب...با خوشحالی و ذوق مر*گی تمام در اتاق مرینت رو باز کردم،،،گفتم:مررررری جوووونم😍 مرینت:خیلی خوشحالم🤧 ادرین:رفتم روی صندلی کنار تختش نشستن و بعدش دستش رو نوازش کردم و گفتم: دوستت دارم❤✋🏼خیلی زیاد...ممنونم ازت...مرینت:از چی ممنونی؟ ادرین:از همه چی... از اینکه با وجودت زندگیم رو قشنگ تر میکنی،،،از اینکه ۹ ماه از بچمون محافظت کردی...مرینت:با لبخند نگاهش میکردم..مدام نزدیک تر میشد.. (من برم تو افق محو بشم👶🏼🚶♀️حوصله یه بچه دیگه رو ندارم🤣✋🏼) ادرین:توی همون حالت نزدیکش شدم و به مدت کوتاهی لبا%ش رو بو#سیدم و اونم همراهیم کرد... (خیر سرتون بچه دار شدین🤨😐البته درک میکنم که عشق بعد از بچه هیچ فرقی نمیکنه😊) ازش جدا شدم و گفتم:تو آلیس رو دیدی؟ مرینت:اممم نه هنوز چون انگار گفتن به مدت ۱۵ دقیقه نیاز به دستگاه داره.،،
مرینت:چی تنش کردن؟ من که چیزی نیووردم نمیدونستم اینجوری میشه... ادرین:اره من زمانی که تو توی اتاق عمل بودی به خدمتکار گفتم چمدون بیمارستانش رو بیاره (نمیدونم فرانسوی ها هم چمدون میارن یا نه ولی قطعا میارن دیگه) مرینت:داشتم با ادرین صحبت میکردم که یهو در اتاق باز شد و خانم پرستار با یه دختر توی بغلش وارد اتاق شد... ادرین:وقتی پرستار اومد دویدم سمتش و پتویی که روی صورت دخترم بود رو کنار زدم و اروم داشت چشماشو باز میکرد (عرررر👶🏼😢😍) اروم از پرستار گرفتمش و تشکر کردم..(به معنی اینکه برو بیرون😂) همینجور که بهش خیره شده بودم به سمت تخت مرینت میرفتم...چشماشو کامل باز نکرده بود...ولی کلاهش رو که دادم پایین موهای طلایی مثل گندم داشت..زیباترین دختری بود که تو عمرم دیدم...البته به جز خانومم😁 مرینت:ادریننننن خیلی ناناصه😢😍 ادرین:اره واقعا خیلی شیرینه... آلیس بغ%ل مرینت بود و منم بالای سر دوتاشون ایستاده بودم...دوتامون با عشق فراوان نگاهش میکردیم...وای وای چشماشو کامل باز کرد😍(میدونم تا روز اول نمیشه ولی اینجا شده دیگه😂) مرینت:ادرین ببین چقدر چشماش قشنگن😍 ادرین:یکم روی چشماش دقیق شدم و متوجه شدم چشماش سبز ابیه😍 مرینت:نگاه کن انگار ترکیبی از چشمای تو و منه😊✋🏼(عکس اسلاید آلیسه😍)
مرینت:همینجور که بهش خیره شده بودیم حسمون پرید و در با لگدی محکم باز شد😐 امیلی:برین کنار ببینم نوه ی گلموووو😋(جررر😂) بده من ببینم...چقدر نازه ادرین😍شبیه مرینته...سابین:سلامممممم ببینمششششش😍وای چقدر شبیه ادرینهههه... امیلی:نه شبیه عروس گلمه...سابین:نه نه اصلا شبیه دوماد عزیزمه (الان برعکس دارین طرفداری میکنین؟😐) مرینت:اخه مامان جان الان بچه حتی یک روز هم نیست به دنیا اومده الان که مشخص نمیشه شبیه کیه،.، گابریل:سلام(یخ خشک😑) نه به نظرم شبیه دوتاشونه...(شاید جدی باشه ولی الحق که همیشه حرف درست رو میزنه😁) تام:سلاااااااااااام😍ببینم نوه ی گلمووووو...از دست امیلی گرفتمش و واسش شکلک در میاوردم،،مرینت:یکم خندم گرفته بود اخه آلیس در مقابل با پدرم خیلی ریز و مورچه بود😂😂😂 پرستار:خانوما؟اقایون؟ کی به شما اجازه داد بیاید اینجا؟ بیمار فقط میتونه ۲همراه داشته باشه...یکیش که باید همسرشون باشن اون یکیشون هم... الیا:خاله ی عزیزش باشه😎 مرینت:الیا اومدی؟😍 الیا:معلومهههه..ادرین:دلم واسه مامان باباهامون سوخت با سری پایین و ناراحتی از اتاق بیرون رفتن😐 الیا:وای ببینمش این کوچولوی خالش رو😊 چه چشمای زیبایی داره...با یه پوزخند ریز به ادرین گفتم:هی اقا ادرین حس میکنم در اینده یه دختر مثل مری میشه که پسرا جذب چشماش میشن😂 ادرین:پسرا غ#لط میکنن...مرینت:از کی تا حالا اقا غیرتی شده؟😂 بزار بچه به دنیا بیاد بعد روش غیرتی بشو😂
ادرین:اگه پسر بود اینو نمیگفتم ولی چون دختره میگم...الیا:چیکارش داری😂 مرینت: باشه باشه بچمو بدین میخوام ببینمش...(خب الان الیا رفت و ادرین و مرینت هم رسیدن خونه) مرینت:ادرین میشه یه لحظه الیس رو بگیری...ادرین:معلومه.،،بیا بابایی 😄مرینت:من خیلی خستم...یکم میخوابم...ادرین:من تنهایی که نمیتونم اگه گریه کرد ارومش کنم...مرینت:کاری نداره که...درضمن تو باباشی پس باید یاد بگیری...ادرین: باشه...خب دخترم مامانت رف من نمیدونم چیکار کنم گریه نکنی خودت میشه گریه نکنی؟ (نهایت بچه نگهداری مَردا😂✋🏼) آلیس:*گریه* مرینت:اه ادرین بیا تو اتاق نیم ساعتم نمیتونی ازش نگهداری کنی...(من موندم چجوری این قهرمان شد😐) ادرین: دیدم مرینت شیشه شیر رو برداشت و داد به آلیس...الیس هم خوابوند کنار خودش،، منم خودمو توی تخت جا دادم و الیس هم وسطمون خوابیده بود...توی همون حالت الیس با یه دستم گذاشتمش توی بغلم و اون یکی دستمو گذاشتم پشت کمر مرینت... (هقققق😍لاولی فامیلی😍) مرینت:وقتی بیدار شدم دیدم الیس توی بغ#ل ادرینه و دستای ادرین هم دور کمرم حلقه شده...خیلی منظره ی زیبایی بود پدر دختری👶🏼😍
نتیجه چالش داریم🧡💙امیدوارم خوشتون اومده باشه...لطفا نظراتتون رو توی کامنت بفرمایید و اگر خوشتون اومده لطفا لایک کنید🧡💙
ناظر عزیز و محترم لطفا منتشر کنید🧡💛ممنونم💙
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
48 لایک
نیم ساعت؟! بعد الیس بد*نیا میاد؟!
من مامانم ساعت 12:55 رفت توی اتاق ع*مل و منو راس ساعت 1 بدنیا اورد! یعنی فقط 5 دقیقه طول کشید!
اجی جون من یه تست ساختم تویه برسیه لطفا وقتی اومد ببینش تست مولتی موسم هیچی نداشت منتشر شده بود اما نمیدونم چرا رد شد
اهان...الان میبینم اجی
اهان...الان میبینم اجی
ممنون اجی
اجی صف بررسی رو حتی خالی کردم ولی اصلاااااا ندیدمش
اجی ممنون اما منتشر شد ممنون
اجی فکر کنم دوباره تستچی مثل ۱۰ روز پیش این مشکل رو پیدا کرده چون مال منم همش تو بررسیه
اجی جون منتشر شد
اجی میگم تا حالا برات پیش اومده که تست ۳هفته هست منتشر شده اما یه دفعه میای میبینی که رد شده برات؟
نه اجی پیش نیومده
من تاحالا تستام رد نشده
ولی بعضی وقتا خیلی تو بررسی میمونه و بعدش منتشر میشه
مثلا یه بار ۳روز تو بررسی موند و بعدش منتشر شد
آها منم تا حالا پیش نیومده بود من یه بار یک هفته تستم تو برسی بود
عالیی بود اجی
ج چ:من همه اجیامو و دوستامو تو تستچی به یه اندازه دو.ست دارم ولی ۵ تاشون هستن که از همه بیشتر د.و.س.شون دارم و یکیم که خودتی🍓❤
راستی اجی پارت ۳۹ رو برسی کردم و تاییدش کردم ولی چون ۴ تا ناظر باید برسی کنه طول میکشه که ۲ تاش خودم بودم
قربونت بشم اجی ناناصم🤗
هنوز تو بررسی هستن😢
اوه
منم با اکانت قدیمیم و مال خواهرم کردم ولی هنوز نشده
اجی دوباره گذاشتم😢
ولی بازم ممنونم از اجی پریا هم تشکر کن
عالییییییییی محشر بود
جچ : خودت ❤😊
ممنونم اجی نیایش
ای جونم ممنونم قربونت بشممم
جچ : آجی ماریام
عالییییییییییییییییییییییی
خیلی خوب نوشتییییییییییییییی
دست گلت درد نکنه
ممنونم قربونت برم
میسی قشنگم
خواهش میکنم قشنگم
عالی بود 😗😘😍
آجی میشی ؟ ملینا ۱۲ ساله
ممنونم گلم
اره عزیزم منم فرنوشا هستم 13 سالمه
خوشبختم گلم 🤗
من چهار اجی دارم ولی صمیمی نیستم باهاشون اجی میشی؟
اره عزیزم
من فرنوشا هستم 13 سالمه
و شما؟
مارتا ۱۱ سالمه
💌💌💌💌 اجی به تولد خواهرم دعوت شدی ساعتش سه شنبه میگم استایلت رو تست کن اسم خواهرم ماندانا پنجشنبه هفته دیگه مهمانی هست تست (میخوام مهمانی بگیرم ) رو تو پیج خودم ببین
هنوز اسلاید ۳ هستم ساعت ۸ صبح دارم میخونمش انقدر ذوق دارم انگار بچه خودمه
واییییی:/
اگه بچه خودته بابابش کیه؟ :/
شوخی کردم بابا
اجی من یک اجی دارم اسمش (🖤Lisa🖤) هست داستان هایش هایش منتشر نمیشه اسم داستان هایش (زندگی پر ماجرا)(عشقی که دوباره به وجود امد) هست میتونی بررسی کنیشون
اره اجی ولی تو صف بررسی ندیدمشون میتونی بهش بگی؟
حتما
عالی بود آجی میشی❤
ممنونم
البته...من فرنوشا هستم و ۱۳ سالمه...
و شما؟
من ارغوان هستم ۱۳ سالمه ❤🍓