💚ماجراهای من و بیلی💚

بریم که شروع کنین 😊

من مثل روزای دیگه تو خیابون بودم و داشتم وسایل های تزئینی از بیلی میخریدم که یهو داداشم اومد دنبالم بهم گفت ... برات بلیط هواپیما گرفتم برو وسایلاتو بزار خونه میخوام بری کنسرت بیلی من گفتم واقعا ؟! گفت اره واقعا ، منم

سریع وسایلمو همونجا ول کردم 😅 و بدو بدو رفتم خونه چمدونم رو از وسایل ، تابلو ، لیوان ، کیف ، هودی ، تیشرت بیلی پر کردم و رفتم ناهار خوردم و به مامان بابام گفت داداشم برام بلیط هواپیما گرفته و دارم میرم کنسرت بیلی اونا گفتن باشه کی هست حالا ؟ گفتم ۲ ساعت دیگه بابام قهوه از دماغ و دهنش ریخت بیرون و گفت : دو ساعت دیگ ! گفتم اره چطور ؟ مامانم گفت : چه خبره چقد عجله داری ! گفتم اره ذق مرگ شدم 😨😻

بعد از ناهار رفتم سر کوچه تاکسی گرفتم و رفتم فرودگاه بعدش سوار هواپیما شدم و بالاخره بعد از ۱ ساعت رسیدم آمریکا 😨 داشتم سکته رو میزدم 😨 که دیدم چن تا مرد درشت هیکل اومدن سمت من گفتم شما ؟ گفتن : داداشتون ما رو برای شما بادیگارد گذاشتن 😉 منم گفت : واییییییی من بادیگارد دارم گفتن : بله قربان بعدش با یه ماشین خیلی خیلی شیک و باحال منو بردن کنسرت من تو ماشین همه چی داشتم 😰 چیپس ، پفک ، بستنی ، تلویزیون ، یه سگ بامزه ... بعد رسیدیم کنسرت ♡

بعد از ناهار رفتم سر کوچه تاکسی گرفتم و رفتم فرودگاه بعدش سوار هواپیما شدم و بالاخره بعد از ۱ ساعت رسیدم آمریکا 😨 داشتم سکته رو میزدم 😨 که دیدم چن تا مرد درشت هیکل اومدن سمت من گفتم شما ؟ گفتن : داداشتون ما رو برای شما بادیگارد گذاشتن 😉 منم گفت : واییییییی من بادیگارد دارم گفتن : بله قربان بعدش با یه ماشین خیلی خیلی شیک و باحال منو بردن کنسرت من تو ماشین همه چی داشتم 😰 چیپس ، پفک ، بستنی ، تلویزیون ، یه سگ بامزه ... بعد رسیدیم کنسرت ♡

بعدش دیدم داداشم برای من صندلی اول رو رزرو کرده دیگ داشتم سکته رو میزدنم 😨😵 خیلی باحال بود یدفعه بیلی اومد رو صحنه 😊 براش دست زدم ، هووووورااااا گفتم ، اسمشو صدا زدم و ...

بعدش بیلی اهنگش رو شروع کرد وسط هاش بود یدفعه اومد سمت من دستو گرفت کشیدم رو صحنه سکته رو زدم بخدا 😨 گفت بلدی اهنگو گفتم اره من طرفتارتم عاشقتم گفت ممنون ولی نمک نریز بدو باهام بخون 💚 بعد برام میکروفون اوردن دادن دستم من خوندم و اهنگ تموم شد 👑🚩

به بیلی گفتن بهم امضا میدی ؟ گفت اره چرا که نه امضا گرفتم ازش و بعدش وایسادم تا ماشینی که منو اورد ببره خونه 😇 کلی وایسادم 😴 ماشین نیومد که نیومد بیلی اومد سمتم گفت میخوای امشبو بیای خونه من ؟ من باورم نمیشد ، برم خونه بیلی ! 😨 گفتم : امممممممم میشه بیام ؟ گفت : اره ، تو اهل کجایی ؟ گفتم من اهل ایرانم گفت اوکی

بعدش رفتیم خونش 🏠 برام یه تخت اماده کرد رفتیم شام خوردیم و یکم هم با عنکبوتش بازی کردیم و خوابیدیم و بیدار شدیم چون ...

خب دوستان پارت ۱ بود امیدوارم خوشتون اومده باشه بگید پارت ۲ را هم بزارم یا نه ؟ خدانگهدار تا پارت بعد 👋