
خب این از ادامه داستان که اخریشم هست😅
دست پاچه شده بودم ولی انگار هنوز امادگی نداشتم🤭😟 ادرین مهربانانه بهم نگاه می کرد و نمیخواستم دلشو بشکنم😔 ولی. مجبور بودمو گفتم نه ادرین گفت. ولی. ولی. چرا❗❗❗ منم گفتم ام من. من. خب. و ادرین گفت میدونم هنوز وقت مناسبی نیست و رفت😔😟😓
وقتی که داشتم برمی گشتم خیلی ناراخت بودم و گریه میکردم نمیدونستم ادرین داره چیکار میکنه😔 فردا صبح دیدم ادرین با لیلاســــــــت 🤯 داشتم منفجر میشدم برای همین تعقیبشون کردم😟😧😯😠
داشتند با هم حرف میزدند خیلی اروم 👂🏻👩🏻 بعدش دیدم دستای همو گرفتند و رفتند👱🏻♂️👩🏽 اه داشتم میترکیــــــــــــــدم😫🤯 رفتم جلو و بینشون وایسادمو جداشون کردم😠😤 گفتم ادرین داری چیکار میکنی😟 لایلا گفت خب معلومه دیگه داره با همسر ایندش قرار میزاره😆
چیــــــــ❗❓❗❓❗❓ درست میگه مرینت ما ماخوایم با هم ازدواج کنیم😐 من گفتم چی❗ولی تو میخواستی با من ازدواج کنی❗ ادرین گفت اره ولی تو قبول نکردی😠 من گفتم اره ولی گفتم فقط امادگیشو ندارم😠😟 ادرین گفت خب دیگه معلوم نیست کی آمادگی داری پس ولم کن😠 بیا بریم لایلا لایلا گفت خداحافظ گدا گشنه اهاهاهاهاهاه😆
برگشتم خونه و خیلی ناراحت بودم و مدام گریه میکردم و با خودم میگفتم کاشکی درخواستشو قبول میکردم😓😔 ادرین:با اینکه میخواستم با لایلا ازدواج کنم ولی حس بدی داشتم و مرینت عادت کرده بودم😖 با خودم فکر کردم که ازش معزرت خواهی کنم😟
رفتم به خونه ی مرینت و بهش گفتم خب. من معزرت میخوام خیلی با هات تند رفتار کردم😟😔 حالا . میتونی با من ازدواج کنی☺️❓ به ادرین گفتم گفتم که هنوز آمادگی ندارم😟 ادرن اخم کرد و حلقه ی ازدواج رو پرت کرد جلوی پاهام😠💍👠🙍🏻♀️🙎🏼♂️ ورفت😖🙍🏼♂️🏃🏼♂️
با خودم گفتم آه بازم اشتباه کردم😭 نه نه دیگه طاقت ندارم این همه تلاش کردم به ادرین برسم اخرش هیچ☹️😣😢❗❓ با تمام سرعت دویدم😠🏃🏻♀️ دیدم داره خیلی ارومو ناراحت راه میره🚶🏼♂️ با تمام وجودم داشتم میدویدم 😣🏃🏻♀️ گفتم ادریـــــــــــــنــــــــــ😭 صبر کــــــــــــنـــــــــــــ😭😫 من تـــــــــــرو دوست دارم😭 ادرین روشو برگردوند و گفت چی😦⁉️
با خودم گفتم آه بازم اشتباه کردم😭 نه نه دیگه طاقت ندارم این همه تلاش کردم به ادرین برسم اخرش هیچ☹️😣😢❗❓ با تمام سرعت دویدم😠🏃🏻♀️ دیدم داره خیلی ارومو ناراحت راه میره🚶🏼♂️ با تمام وجودم داشتم میدویدم 😣🏃🏻♀️ گفتم ادریـــــــــــــنــــــــــ😭 صبر کــــــــــــنـــــــــــــ😭😫 من تـــــــــــرو دوست دارم😭 ادرین روشو برگردوند و گفت چی😦⁉️
و از عقب پریدم توی بغلش و سفت بغلش کردم و گریه میکردم😭🫂 گفتم ادرین من بدون تو نمیتونم تا حالا زندگی بدون تو رو تصور نکردم😭😭😭 خواهش میکنم نرووووو😭😭 من باهات ازدواج میکنم😭😇 و گفتم الان وقت مناسبه☺️ 😗😙😚 چیشده❓❗ ادرین گفت هیچی فقط من با لایلا ازدواج کردم😅 من گفتم چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی⁉️💢😡🤯🤬 پس چرا گفتی با من ازدواج کن😭😡😡😡🤬🤬🤯🤯 ادرین گفت همینجوری الکی میخواستم بدونم چی میگی😂 بعد رفت منم از پشت سر یه چقندر پرت کردم پَسِ کلش مرد 😂 پـــــــــــــــا یــــــــــــــــــــــا ن
Goodbye guys 👋
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود فقط واقعا آدرین مرد؟🤔😍
ببخشید قصد توهین ندارم فقط لطفاً بعدی رو آنقدر بد و ببخشید مسخره تموم نکن
بازم ببخشید 🙂
😂😂😂 آدرین مرد مراسم کیه من بیام؟😂😂
😂😂
افتضاح داستان خیلی بدی بود🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮🤮
عالز بود، زودتر پارت بعدی رو بزار 💙🤘💙😘😎
عزیزم. آدرین مرد و تمام دیگه ادامه نداره 😑😑😑😓😓😓
این چه داستانی بود🥴😣😤😒😫😬مرینت ادرین باید بهم میرسیدن واقعا بد بود
خیلی مسخره تمومش کردی
اخرش مسخره شد
واقعا که .حالم به هم خورد . این چطور داستانی بود 😠😠😠آخرش آدیرن مرد و تما ؟؟؟؟؟؟؟ واقعا متاسفم 😑😑😑