6 اسلاید صحیح/غلط توسط: the Lady انتشار: 3 سال پیش 476 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست



لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (30)
  • imageR.N
    🗿🗿🗿

    رفتم پارت بعددد

  • بعدییییییییی لطفاااا

  • ببخشید به ترتیب نیومده😅

  • آدرین : پس بریم دیگه..
    مرینت : باشه

    بچه هارو بغل کردم و ازشون خدافظی کردم.. اونا ساعت بعدی هم کلاس داشتن.. نگام به کافه رو به روی دانشگاه افتاد..

    مرینت : آدرین آدرین تا تو موتور رو در بیاری از پارکینگ من برم کافه بیام..
    آدرین : زود بیا..
    مرینت : باشه..

    وارد کافه شدم.. یه کیک شکلاتی گرفتم و برگشتم پیش آدرین.. داشتم از خیابون رد میشدم که با دیدن ماشینی که با سرعت میومد سمتم خشکم زد.. مات سرجام مونده بودم.. فقط تونستم چشامو ببندم.. خدایا..🙂
    لحظه ی آخر که حس میکردم الانه ماشین بهم بخوره...🙂💔

  • که صدای یکی از دختر های دار و دسته ساشا رو شنیدم

    دختره : اوفف چه جیگریه! به نظرتون پا میده؟!

    پوزخندی زدم و گفتم

    مرینت : موفق باشی!

    کوله ام رو بستم و رفتم سمت آدرین.. به آدرین نگاه کردم.. ساشا که برام زیرپا گرفته بود میخواست از در بشه که آدرین پاشو گذاشت جلوی در و راهشو بست..

    ساشا : بگو کارت چیه بچه..

    آدرین از در فاصله گرفت و درو بست.. چرخید سمت ساشا..

    آدرین : کارمو بگم سریع که وقتتونو نگیرم جناب..

    آدرین مشتشو محکم کوبید تو صورت ساشا.. ساشا نقش زمین شد.. آدرین گفت

  • دار و دسته ی ساشا که یه مشت بچه پولدار لوس بودن زدن زیر خنده..

    یکی از پسرای دار و دسته ساشا : اخی خانوم کوچولو دستت اوف شد؟!

    بقیه اشون زدن زیر خنده.. ایوان با داد گفت

    ایوان : هرهرهر کجاش خنده داشت مسخره ها؟!

    پسره از ترس خودشو جمع کرد.. استاد همه رو به سکوت دعوت کرد و یواش تر فرمول هارو نوشت.. چیزی که برام عجیب بود سکوت آدرین بود.. بالاخره بعد 2 ساعت کلاس تموم شد..
    استاد که از کلاس رفت بیرون آدرین بلند شد.. دم در وایساد.. دخترا با عشوه از جلوش رد میشدن و اون حتی نگاشون نمیکرد..
    که صدای یکی از

  • بچه ها بلند شید کلاس داره شروع میشه..

    سریع پا تند کردیم سمت کلاس.. اول ایوان و میلن رفتن بعدش لوکا و زویی.. بعدش من.. آدرین هم پشت سر من اومد.. از در نگذشته بودم که یکی برام زیر گرفت..
    چشامو بستم که در کمال تعجب هرچی منتظر شدم نیوفتادم.. به دستایی که دورم حلقه شده بودن نگاه کردم.. منو کشید بالا.. بعد به آدرین نگاه کردم.. پس اون منو گرفته بود.. از بغلش در اومدم.. رفتم کنار دخترا نشستم..
    آدرین هم دقیقا صندلی پشت سریم نشست.. استاد اومد بدون حضور غیاب شروع کرد به درس دادن..

    میلن : اخخخ دستم شکست.

  • حالمو پرسید که گفتم بهترم..
    قرار شد توی حیاط دانشگاه همو ببینیم..! دوییدم دم در که دیدم ادرین روی موتور نشسته..

    مرینت : این چیه؟!
    آدرین : موتوره..!
    مرینت : خب؟!
    آدرین : خب به جمالت.. بیا بریم دیگه..
    مرینت : نه نه من سوار نمیشم..

    از موتور پیاده شد و اومد طرفم.. چسبیدم به ماشین که دم در پارک شده بود.. دستاش دو طرفم نشست..

    آدرین : چرا سوار نمیشی؟!
    مرینت : میوفتم.. هیچ اعتباری بهش نیست..

    آدرین : اولا که نمیذارم بیوفتی.. دوما اگر بیوفتی من میگیرمت.. سوما سوار بشی مشتری میشی.. بهت که گفتم مواظبتم

  • نمیدونم چرا قلبم تند میزد..! آدرین پلک هم نمیزد..

    مرینت : چیزه.. خامه بود..منم پاکش کردم..!

    آدرین هم با همون چشمای یخیش نگام کرد

    آدرین :باشه..(:

    واینستادم حرفی بزنه.. سریع رفتم توی اتاقمو درو پشت سرم بستم..! اخ قلبم..(: چقدر تند میزنه..!
    ولش کن اصن.. برم آماده بشم..! تیپ سرتا پا سیاه پوشیدم و جزوه هامو گذاشتم توی کوله ام..! از عطر مخصوصم زدم و رفتم بیرون..! از ناز خانوم خدافظی کردم و رفتم توی حیاط..
    داشتم بند کتونی هامو میبستم که میلن زنگ زد و بهش گفتم دارم راه میوفتم.. حالمو پرسید که گفتم

  • چرا بعدیو نمیزاری؟

    • تو همین کامنتا گذاشتمش چون دوباره تستش رو گذاشتم رد شد💔

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.