عشق شیشه ای ۴

هلوملیکم😉 چطورید؟؟

لایک ها و کامنت ها کم هستن😔 زیادشون کنید وگرنه مجبورم برم از تستچی

همین الان لایک کن کیوتم😉 با زدن دو اون قلب کم رنگ کلی بهم انرژی میدی پس بزن روش😉❤

از زبان مرینت:......... رفتم سراغ ادامه طراحیم📝 خب توی دامنش گیر کرده بودم نمیدونستم چی کار کنم😕اها فهمیدم بهتره برم توی بالکن تا به شهر نگاه کنم.. یه میز کوچولو و ۴ تا صندلی اونجا بود نشستم رو صندلی و گوشیم رو در آوردم و به دنبال شماره لوکا گشتم.....📲 و روی یه دایره سبز رنگ کوچولو زدم🙂{نه پس میخواستی روی مثلث بزرگ قرمز بزن🤣😂😂😂😂مری: بیمزه😒}خلاصه برو بعدی😉💜

خلاصه که لوکا برداشت و گفت:سلام کوچولو. چی شده؟ گفتم:لوکااااا به من نگو کوچولوووو! گفت:پس چی بگم؟ بگم لولووووووو؟؟ از پشت تلفن با این که قیافش معلوم نبود،،،ولی قشنگ میزان زیادی انرژی منفی از که داشت سعی میکرد نخنده بهم وارد میشد..گفتم:عهههه خیلی مسخره ای! گفت:خیلی خب حالا چی کار داشتی؟ گفتم:من الان دقیقا باید چی کار کنم؟؟؟طراحی کردم ولی برای دامنش هیچی به ذهنم نرسید😕 گفت:خب میتونی طراحی ها رو بررسی کنی توی یک کشو تو کمدت چند تا طراحس هست بررسیشون که و ایراداتشون رو بگیر مال طراح قبلیه بعد ارسالشون کن برای پدر..... اینم ایمیل پدره! یاد داشت کن!!!!!!😉*********************** بچه ها خودتون یه چیزی بذارید من (نمیتوتم ایمیل بنویسم!!!!) یاد داشت کردم گفتم:باشه! مرسی.🙏🏻 قطع کردم. رفتم سراغ کمد و کشویی که لوکا گفته بود رو باز کردم! اوه خدای من نزدیک هزار تا طراحی بود🤯یکی شون رو برداشتم و رفتم سر میزم..... یه لبلس مردونه بود......بستمش به تخته شاسی و با دقت نگاهش کردم... ترکیب بندی رنگ هاش بدک نبود...رنگ کرم و سفید و قهوه ای رو با هم استفاده کرده بود.....ولی از رنگ هاش در جاهای درستی استفاده نکرده بود. به نظر من که اینطور بود😕 دیدم ایراد و اشتباه زیاد داره پس دست به کار شدم..... از اسمش که روی برگه نوشته شده بود فهمیدم یه دختره که بهتر بود حالا توی بخش دوخت و دوز کار میکرد.... فعلا بلا تکلیف بود،،،چقدر طراحیش افتضاحه!😕 اسمش کاملیا جانسون بود(😂از خودم در میارم بعضی اسم ها رو😂)شونه ای بالا انداختم و ایراداتش رو توی یه برگه نوشتم. بعد نشستم باتوجه به ایراد هایی که ازش گرفتم و ایده هایی که خودم براش داشتم یه طرح عالی کشیدم😍😍😍اونو برداشتم و به جای این که برای پدر پست کنم با طراحی اون دختر و توضیح ایراداتش برداشتم تا برم و به پدر نشون بدم😆بدو بدو رفتم سمت در. قبلش به آینه نگاه کردم که مرتب باشم... دست گیره در رو گرفتم و بازش کردم و رفتم سمت دفتر پدر...کنار دفتر من سالن همایش بود و بعدش هم دفتر لوکا و کنار لوکا هم دفتر پدر بود. رفتم دم در اتاق لوکا و در زدم😆 میخواستم با تقلید صدای مامانم گولش بزنم آخه تقلید صدام عالی بود😂گفت:بفرمایید! با تقلید صدای مامانم گفتم:لوکا! لوکا مادر اتاق مرینت کجاست میخوام براش یه چیزی ببرم ضعف نکنه بچم! لوکا با حرص گفت: مامان تو اینجا چی کار میکنی؟دوتا اتاق اونور تر یه دره سفیده😒 گفتم:باشه مرسی مادر🙂 بعد در حالی که سعی میکردم نخندم. کفشام دو با یه ریتم خاصی کوبوندم زمین و هی صداش رو کم تر کردم تا فک کنم مامان داره میره سمت اتاقم🥿😂 خیلی خیلی سعی کردم نخندم یواش رفتم سمت اتاق بابا و در زدم.گفت:بفرمایید! با یه لبخند گنده در رو باز کردم و رفتم تو🙂 پدر گفت: به به دختر گلم اومده😃خستگی از تنم در اومد😉 گفتم :بله بابا جون شاید با این بیشتر تر خستگیت در بیاد😃 و یه چشمکی زدم و رفتم پیشش و پریدم بغلش و لپش رو بوس کردم. گفت:ای شیطون!بعد دوتایی زدیم زیر خنده😂بابام گفت:خب بی دلیل که نیومدی😉بگو ببینم کارت چیه؟گفتم :بابا این طراح قبلی شرکت چطور ورشکستتون نکرد با این طراحی هاش؟؟؟؟ با تعجب نگاهم کرد و گفت:خانم کاملیا جانسون؟؟؟ گفتم:آره بابا جون اصلا طراحیاش خوب نیست😒 گفت: خب میتونی ایراداتش رو بهم بگی اگه لازم باشه اخراجش میکنم! گفتم:اوه نه نه نه باباجون نه!

نمیخواد اخراجش کنی! اون دختره بهتره توی بخش دوخت و دوز کار کنه اگه اونجا هم کارش خوب نبود دیگه یا اخراجش کن یا مجبوره خدمتکاری چیزی بشه😈و با خنده ی شیطانی به بابام نگاه کردم. شونه بالا انداخت و گفت:خب دختر طراح بابا! ایراداشو بگو که قشنگ ردیفش کنم😉(تیکه کلام باباشه😂😁 یعنی حلش کنم😆😂)گفتم:بیا بابا جون ایراداش رو تو این برگه نوشتم😁 اینم طراحیشه😕 یعنی شما دادید اینو دوختن؟؟ گفت:آره دخترم! ولی فروشش کم بود😕گفتم:خب دیگه حالا ایراداتش رو بخون! گفت:حتما بشین بابا جون. قهوه میخوری یا چای؟؟؟گفتم:چای! گفت:دونات یا کروسان؟؟؟گفتم:کروسان😉گفت:صبر کن😉 یه شماره گرفت و گفت:دو تا چی و دوتا کروسان لطفا! بعدش گوشی رو گذلشت و گفت خب الان تا میارن منم اینو بررسی میکنم😉 لم دادن به صندلی و به بابام که